نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

ذوق وشوق برای ؟

معمولا ما آدمها از تشویق دیگران سر ذوق میآییم و از نکوهش دیگران دلسرد میشویم.پس این امر اهمیت دارد که دیگران مارا به چه چیز دعوت و ترغیب میکنند؟ اگر به این تشویقها نگاه کنیم میبینیم اکثر آنها مربوط به موقعیتهای دنیوی و موفقیتهای بیرونی است.از طرفی این گونه موفقیتها به عوامل زیادی وابسته است که حداقل برخی از آنها از اختیار فرد خارج است.مثلا امروزه در جامعه ما پیدا کردن شغل و داشتن درآمد مناسب چیزی نیست که تنها در اختیار افراد باشد.چه بسا کسی نهایت تلاش هم داشته ولی بدلیل محجوب بودن نتوانسته موقعیت متناسب با تحصیلش داشته باشد.یا مثلا بدلیل احتراز از دروغ و....وبیان واقعیتها از تصاحب موقعیتی بازمانده است.در چنین شرایطی هیچ کس اورا بخاطر پرهیز از دروغ تحسین نمیکند اما همه او را بدلیل دست نیافتن بموقعیت نکوهش میکنند! واین امر نشانه آن است که چقدر ما از درستی و راستی فاصله داریم! آنچه برای مااهمیت ندارد صداقت و درستی است و حال آنکه مطابق تعالیم دینی ما نجات آدمی در صداقت و راستگویی است!...بنابراین تشویق و ترغیبها را نباید ملاک درستی محسوب کنیم.چه بسا امور ارزشمندی که مورد اقبال اکثریت نیست.در روایات نیز آمده است که در مسیر حق نگران تعداد اندک نباشید...


@namazesobh

بالاترین افتحارعلی(ع)

آدمی هرچه میکشد از جهل و نادانی خودش است.اوج جهالت انسان  این است که بخودش و توانایی هایش ببالد.شاید رمز اینکه استکبار و تکبر و...دربرابر خدا بلافاصله انسان دا ساقط میکند همین باشد.حال در برابر ،هزچه معرفت او افزوده شود خضوع و تواضعش در برابر خدا افزایش می یابد.یعنی خضوع امثال علی ع در برابر حق ناشی از اوج معرفتش بحق میباشد.

در کلامی از جضرت فرموده است که ؛ الهی کفی بی فخرا ان تکون لی ربا و کفی بی عزا ان اکون لک عبدا : خدایا افتخارمن در اینست که تو خدای من هستی ..و عزتم در اینستکه بنده توهستم!...یعنی شخصیتی مانند علی ع که در اوج عظمت و شکوه و...است ازاینسو در اوج خضوع و فروتنی در برابر حق است.واتفاقا رمز عظمت او در همین جا نهفته است.این نشانه کمال معرفت اوست.تکبر و استکبار بزرگترین حماقت آدمی است! وچقدر افرادی که دچار غرور و خودبینی میشوند غرق در جهالتند!....

@namazesobh

معجزه ای به نام "دل"

خلقت الهی پر است از عجایب!  ..عجایبی که بشر پیشرفته قرن 21 به گوشه ای از آن هم دست نیافته...و همچنان معمای "هستی" در برابرش  ناگشوده باقی است! ...اما در این میان ، خلقتی پیچیده تر و عجیب تر و اسرار آمیزتر هست که گویا بنحوی همه آن عجایب ریز و درشت دیگر هستی را در درون خودش دارد.در سالهای اخیر این بحث بنحوی جدی طرح شده است که چقدر جهان بیرون ما از دنیای درون ما تاثیر میپذیرد!  وقتی که قراراست کلمات خارج شده از زبان من در روند پوسیده شدن پوست پرتقال !! اثر بگذارد دیگر "تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!! براستی در هستی چه خبر است و باز بالاتر از آن ، در درون ما چه خبراست؟؟... ماجرای " دل " چیست؟ بی جهت نیست که علی ع فرمود که هم دردها از درون تو برمیخیزد وهم درمان! 

بیایید با درون خود..دیداری نو داشته باشیم.چرا که ظاهرا صلاح و فساد ما در دستان پرتوان اوست! ..والبته برای این کار لازم است در آغاز گردو غبار غم و گناه و کینه و...از چهره اش پاک کنیم! و آنگاه معجزه اش را نظاره کنیم....

رو سینه را چون سینه ها...هفت آب شوی از کینه ها....وانگه شراب "عشق" را..پیمانه شو پیمانه شو....

@namazesobh

باورکنیم که: "خدا کافی است"!

بارها در زندگی پیش میآید اوقاتی که همه جوره باصطلاح کم میآری! واین کم آوردن  واقعا برایت عواقب سختی دارد.جالب اینجاست که در این مواقع بسراغ همه چیز میروی! ولی باورت نیست که خدایی هم هست! و او همه جوره دانا و تواناست! ...واقعا باور بخدا اگر دراین شرایط بکارمان نیاید پس کجا بکار میآید!؟ اینجاست که معلوم میشود این باور تاچه حد در ما ریشه دارد! ...کسی که اطمینان بخدایش دارد،بدترین شرایط با بهترین شرایط برایش تفاوتی ندارد زیرا "خدا" محتاج شرایط نیست! خداوند خود ایجاد کننده شرایط است! هیچگاه دست او برای تغییر شرایط بسته نیست! ..اما این واقعیت را تاچه اندازه باور داریم؟ ....بیایید همین "امروز" این حقیقت را باور کنیم که شاید "فردا" دیرباشد!...باور کنبم که"خدا برای ما کافی است"

@namazesobh

از "سختی ها" نترسیم!

معمولا آدمها از اتفاقات سخت و دشوار در زندگی استقبال نمیکنند و بیشتر بدنبال راحتی و آسایش اند .اما حقیقت این است که در بسیاری از موارد همان شرایط سخت و دشوار برای ما سازنده بوده در حالیکه بسیاری از راحتیها ثمر و نتیجه خوبی بهمراه نداشته است.لذا این نگاه ما به اتفاقات زندگی است که سبب میشود توقعات ما تغییر کند.اگر نگاه و تفسیر ما از سختی ها این باشد که سختیها میتوانند عامل رشد و حرکت ما باشند در آن صورت نه تنها از آنها فراری نخواهیم بود بلکه "شاکر" هم خواهیم شد! چه اینکه انسان مومن به "خکمت" الهی که همه چیز را مستند به اراده الهی میداند همواره شاکر است! زیرا میداند که هیچ حرکتی در عالم بدون حکمت نیست.پس از سختی ها نهراسیم! چرا که بتعبیر قران چه بسا خیر ما در همان اتفاق ناخوشایند باشد.عسی ان تکرهوا شیا وهو خیرلکم....

به تعبیر مولانا طوفان و دریا برای ماهی نه تنها جانکاه نبست که جان افزاست!

مارخ زشکر افروخته با موج وبحر آموخته

آنسان که ماهی را بود دریا وطوفان جانفزا

@namazesobh

خودت را به"او"بسپار!

آدمی در زندگی بدنبال رضایت خاطر است اما مشکل اینجاست که گاه آنرا درجایی جستجو میکند که نیست.وقتی رضایت را دربیرون از خودت میجویی و بدنبال این هستی که شرایطی بیابی که در آن شرایط همه چیز مطابق میل تو باشد طبیعی است که به مقصودت نمیرسی.رضایت امری درونی است و کاملا وابسته به آگاهی و انتظارتوست.کسی که همه چیز را تحت اراده الهی میداند وخودش را نیز به او میسپاردباین رضایت در درونش میرسد.او ضمن اینکه همه تلاش خود را در جهت مطلوب صورت میدهد اما هیچگاه نگران نتیجه نیست! و دقیقا بهمین دلیل رضایت خاطر دارد زیرا خودش را به خدا سپرده است.اوتنها خودش را موظف بانجام وظایفش در قبال مولایش میداند ومابقی را به خود مولا میسپارد.این حالت تسلیم در برابر خداوند موجب میشود رضایتی عمیق در درون پیدا کند..آنجاست که در هرشرایطی میگوید:

الهی رضا برضایک و تسلیمالامرک لا معبود سواک...یاارحم الراحمین.....

@namazesobh

از همین الان شروع کن!

زندگی فرصتی است کوتاه برای حرکتهای بزرگ.اگر گمان کنیم که فرصت طولانی است قدمی برنخواهیم داشت.بسیارتجربه شده که زود  دیرمیشود! چشم بهم میزنی بسیاری از فرصتهای طلایی را از دست داده ای.طلایی از آن جهت که توان و قدرت تو از زمانی ببعد کاهش پیدا مبکند و دیگر نمیتوانی برخی از کارها رابه نتیجه برسانی.پس باید از همین الان شروع کنی و البته مطمان باش خدا بتو کمک میکند زیرا خودش فرمود که والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا..کسانی که در راه ما تلاش میکنند ما هدایتشان میکنیم.منتهی این هدابت آن دوشرط رادارد: درراه خدا بودن یعنی نیت الهی داشتن...و دیگری تلاش و مجاهدت ...و تلاش را از همین لحظه باید آغاز کرد...ازهمین لحظه که لحظه بعد دیراست!

@namazesobh

همه شادی است چو از جانب اوست!

آدمی موجودی است که همه چیز براساس آگاهیش شکل میگیرد واین آگاهی اوست که غم وشادی یا خیر وشر را برایش معین میکند.لذا بسته به نگاهش این امور تغییر میکند.یکی از آثار نگاه الهی به حیات اینست که همه چیز رنگ دیگری بخود مبگیرد.آنچه تا دیروز غم محسوب میشد حالا دیگر غم بحساب نمیآید زیرا که از جانب محبوب بدست تو رسیده است و هرچه از دست محبوب میرسد نیکو و دوست داشتنی است،حتی اگر ظاهرا و در نگاه معمولی چنین بنظر نیاید.مشکلی که ما آدمها داریم اینستکه گمان میکنیم ملاک در شادی و خوشحالی ما رسیدن به موفقیتهای بیرونی است و در نتیجه براساس شرایط بیرونی دایما حال ما دگرگون میشود و طبیعی است که در چنین وضعی بیشتر اوقات ما با ناخوشی سپری میشود. اما اگر بتوانیم نگاه خود را به شادی و خوبی تغییر دهیم و آنرا در داشتن رضایت و آرامش و لذت درونی بدانیم آنگاه میتوان بجایی رسید که بدترین شرایط بیرونی هم حال خوش درون او را تغییر ندهد .والبته بپذیریم که شادی واقعی در همان احساس درونی است که آدمی دارد و گرنه اگر در درونت احساس رضایت نداسته باشی باغ و بوستان بیرون برایت زندان میشود. و بالعکس اگر این رضایت درونی باشد در زیر قطعات شمشیر هم از وجود تو نغمه شکر و شادی برمیخیزد!.....زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت...!

@namazesobh

"رهایی"بهتر است یا"وابستگی"؟!

عمده اتفاقی که در بندگی خدا رخ میدهد این است که آدمی از وابستگی به هرچه غیراوست رها و آزاد میشود به نحوی که بقول مشهور بنده احدی نیست! تصورش را بکنید که چنین حالتی چقدر روح و روان آدمی را آرام و شاد و پرتوان میسازد! زیرا در چنین حالتی هیچ دلیلی برای اندوه و نگرانی وجود ندارد چون همه این دلهره ها مربوط به ترس از دست دادن چیزی یا بدست نیاوردن چیز دیگری است که برای انسان "رها" همه اینها بی معناست.البته توجه به این نکته هم لازم است که همه این اتفاقات تنها وتنها در درون آدمی رخ میدهد! کسی گمان نکند که معنای عدم وابستگی کاهش فعالیتها و تلاشهای بیرونی است بلکه بالعکس در چنین حالتی فرد خستگی ناپذیر میشود چون به یک منبع انرژی بی انتها در درون خودش دست یافته است! او بیش از همه تلاش میکند و کمتر ازهمه احساس خستگی دارد! زیرا از کسی توقع تشکر ندارد! " دل" او به کرشمه وناز محبوبش خوش است که پرده های تاریک و ظلمانی را از مقابل دیدگانش برمیدارد:

عتاب یارپریچهره عاشقانه بکش

که یک کرشمه تلافی صدجفا بکند!

زملک تا ملکوتش حجاب بردارند

هرآنکه خدمت جام جهان نما بکند!

اللهم ارزقنا!

@namazesobh

نعمت های برتر


اگر آدمی از نعمتی برخوردار باشد ولی قدر آنرا نداند مثل این میماند که اصلا آن راندارد!

کودکی که سکه طلا در دست دارد ولی ارزش آن برایش از یک پفک کمتر است ،داشتن آن سکه اصلا نفعی بحالش ندارد.قصه ما آدمها ونعمتهای معنوی همین است! اصلا قدر و قیمتش را نمیدانیم.وجالب اینست که باحرص و اشتیاق بدنبال متاع قلیل دنیوی هستیم و پس از بدست آمدنش خدارا شکر میکنیم که آن بهره مادی را بماداد ولی نمیدانیم که خود این "شکر" ارزشش از آن بهره مادی(هراندازه که باشد) بالاتر است.واینست درد بی درمان ما آدمها! به همین دلیل است که معرفت و شناخت اینقدر اهمیت دارد.تانسبت به ارزش چیزی معرفت نداشته باشیم چه بهره ای از آن میبریم؟ امام هادی علیه السلام میفرمایند که انسان شاکر با شکر خودش بیشتر سعادتمند میشود تا نعمت مادی که بواسطه آن نعمت شکر بجا آورده است!....

@namazesobh

ارزش محبت

آدمی موجودی است که برای حرکتش انگیزه میخواهد.خداوند اورابگونه ای خلق کرده که نمیتوان اورا به انجام کاری مجبور کرد.لذا در پذیرش دین و رعایت اخلاق هم اساس کار اختیار واراده خوداوست.کاری که به اجبار از اوسرزند نه ارزش اخلاقی دارد ونه اعتبار دینی.برهمین اساس است که آگاهی و دانش در درجه نخست اهمیت قراردارد زیرا تا آگاهی نباشد شوق وانگیزه پیدا نمیشود.عصمتی که اولیای الهی دارند از آن روست که حقایق را بعینه مشاهده میکنند .والبته هم آن آگاهی منوط به لطف خداست وهم انگیزه وشوق نشاندهنده لطف الهی است.حال اگر در کسی این شوق وعلاقه ومحبت وجود داشته باشد می باید قدر آن را بداند.کسی که در وجودخودش شوق به خدمت بانسانها را میبیند قطعا مورد عنایت الهی است.وهمین شوق به خوبی ها وعلقه های انسانی او را به خالق خوبیها پیوند میدهد چرا که : نوریان مر نوریان راطالبند. .. عشق بخداوند در عشق به هستی و عشق به خوبی تجلی پیدا میکند.زیرا هستی خود تجلی خداوند است.پس قدر دوستی ها و محبت ها رابدانیم و شاکر نعمتهای الهی باشیم.

بیاتاقدریکدیگر بدانیم

که تا ناگه زیکدیگرنمانیم....

@namazesobh

مسابقه بی فرجام!

یکی از دلایل عمده ناآرامیهای ما آدمیان مسابقه بی امانی است که با دیگران داریم! تلاش ما برای کسب رضایت دیگران ما را از خودمان دور کرده است.گویا ماتنها برای دیگران زندگی میکنیم.برای موفق جلوه نمودن در برابر آنها مجبور میشویم همواره چهره ای غیر از آنچه هستیم را نشان دهیم یعنی همواره محتاج گریم چهره خودمان میشویم .طبیعی است که این تلاشها روز بروز ما را از خودمان بیشتر دور میکند.حاصل این مقایسه نفس گیر هم چیزی جز خستگی جسمی و روحی نیست!  چرا که تشویقهای دیگران تنها برای لحظاتی مارا دلگرم میکند.وپس از آن باید یک عمر تنهایی و خستگی راتحمل کنیم.در اینجاست که معلوم میشود چرا نجات انسان در صداقت و یکرنگی باخودش است.چون حضور دیگران در زندگیش لحظه ای است در حالی که حضور خودش دایمی است.انسانی که باخودش صادق است همواره احساس رضایت از خود دارد و وجودش متشتت نشده است درحالی که آن دیگری برای اینکه در برابر دیگران خود را زیبا جلوه دهد دایما از خودش دور شده و دچار نفاق و دورویی و تشتت درونی است.این دوگانگی های روحی اورا آزار میدهد اما راه فرار هم ندارد.وجالب اینجاست که در پایان این همه تلاش که برای چشم دیگران انجام گرفته تنها احساس خستگی برایش باقی میماند.هیچ چیز باندازه صداقت باخود که در حقیقت همان صداقت و یکرنگی در برابر خداوند است بآدمی آرامش نمیدهد.وپایان این مسابقاتی که بخاطر چشم دیگران انجام میشود جز خستگی و نارضایتی نیست!

@namazesobh

طوفان روح!

آدمی موجود عجیبی است! زیرا همه عجایبی که در عالم بیرون از او وجود دارد به گونه ای در خود او نیز هست! وباز درمیان این همه موجودات عالم تنها خود اوست که میتواند سری از اسرار این خلقت پیچیده درآورد! ...یکی از نقاط اسرارآمیز وجود انسان حقیقت روح اوست.گویا روح همانند دریایی است که هرقدر که بخواهی میتوانی در این دریای طوفانی فرو روی و گوهری را در آن کشف کنی!  ...امروزه به انحای مختلف انسانها را با گوشه ای از تواناییهای عجیب این دریای عظیم آشنا میکنند.همه توفیقاتی که افراد از طریق تصویر سازیهای ذهنی پیدا میکنند گوشه کوچکی از این ماجراست.وقتی به تو تعلیم مبدهند که میتوانی با تصویرسازی ذهن خودت از خواسته ها به آنها دسترسی پیدا کنی تازه میفهمی که در پس واژه شکر چه دریایی از معرفت نهفته است!  وچگونه انسان شاکر همانند ماهی در دریای طوفانی است که نه تنها از امواج طوفانی دریا هراسی ندارد بلکه با این امواج زندگی میکند و حیات او در همین طوفان ها نهفته است! ...اینجاست که درمی یابد باچه دریای عظیمی در وجود خودش روبروست که هرقدر در آن فرو رود و در اعماق این روح طوفانی سیر کند همچنان در آغاز راهست! 

پس از این بادها و طوفانها نهراسیم که حیات روح ما وابسته به آنهاست!

@namazesobh

خدا آرام کننده دلهاست!

یکی از ویژگیهای دنیا آن است که همراه با ترس و نگرانی است، به گونه ای که گویا هیچ گاه این نگرانیها ازمیان نمیرود بلکه تنها جایگزین میشوند.لذا تاوقتی که نگاه انسان به خودش باشد این نگرانیها باقی است .همواره نگران از دست دادن چیزی یا بدست آوردن چیز دیگر برای "خودش" است! اما به محض اینکه از "خود" محدود خویش جدامیشود و به سمت "خود"اصلیش یعنی "خدا" حرکت میکند همه این نگرانیها از میان میرود! زیرا با خداوند نگرانی بی معناست.این وجود خود است که ترس و اضطراب تولید میکند که وقتی رهایش کردی ازمیان میرود. جالب اینجاست که به محض اینکه قصد خدا را میکنی و بسوی او راه میافتی این اتفاق زیبا رخ میدهد زیرا در واقع به سوی خیر محض روانه شده ای واز شرور جدا گشته ای:

نماند خوف اگر گردی روانه

نخواهد اسب تازی تازیانه

تورا از آتش دوزخ چه باک است

که از هستی تن وجان تو پاک است!

@namazesobh

خانه عنکبوتی!

یکی از راههای بیان حقایق بهره بردن از تمثیل است.خداوند حقیقت دنیا را از این طریق برای بنده خودش روشن نموده تا باتامل در این مثالها به حقیقت دست یابد.از جمله آنها تشبیه اغراض و نیات و مقاصد غیر الهی به خانه عنکبوت است.معمولا انسانی که گرفتار هیبت ظاهری باطل شده بنیان سست آن را نمی بیند.کسی که خروش امواج چشم او را اسیر کرده گویا نمیتواند باور کند که این موج خروشان لحظه ای بیش دوام نداشته باشد!  اساسا دنیای باطل دارای زرق وبرق است و همه گرفتاریها مربوط به همین زرق و برق های ظاهری و جلوه های ویژه ! است.اهمیت جلوه های ویژه در تصویربرداری این است که کاری کنیم که مخاطب از تصویر شگفت زده شود و خیال کند! که خبری هست! خیلی از اوقات که پشت صحنه این تصاویر را میبینید تازه متوجه میشوید که چقدر گول خورده اید!  ماجرای دنیا همین است! کاهی بنظر ما کوهی جلوه میکند. لذا قرآن اصرار دارد باانواع تمثیل ها پوچ بودن و باطل بودن این ظواهر را نشان دهد.انسان عاقل کسی است که فریب تشکیلات فریبنده ظاهری این خانه عنکبوتی را نخورد چرا که این خانه با کمترین نسیمی فرو میریزد.چه زیبا گفته است شیخ شبستری:

همه افسانه و افسون وبند است

به جان خواجه کاینها ریشخند است!

همه این تشکیلاتی که آدمیان در دنیا برای خودشان درست میکنند...همه این مقام ومنصب ها...وحتی همه این روابط و نسب ها...اینچنین است.مگر آنکه در پشت ابن امر ظاهری نیتی خالص والهی نهفته باشد که تنها همان برایش باقی میماند.کل شی هالک الا وجهه!

@namazesobh

"من" آسیب ناپذیر!

یکی از دلایل عمده آرامش روحی انسان به این امر برمیگردد که دامنه "من" او تا کجا باشد! چون معمولا ما وقتی ناراحت و نگران و مضطرب میشویم که تصور کنیم کسی به "من" تعرضی کرده،توهینی ،سخن ناپسندی..گفته و یا به "من" آسیب خاصی وارد کرده است.طبیعتا هرچه دامنه"من" انسان گسترده تر باشد احتمال آسیب رسیدن به آن بیشتر میشود.مثلا گاه برخی افراد از اینکه به یکی از وابستگان دورشان چیزی گفته شود ناراحت میشوند ومیگویند که به "من" توهین شده است.اما درمقابل کسانی هستند که اگر به خودشان مستقیما توهین های بسیار شود از کنارش بسادگی عبور میکنند واساسا احساسی از این امر ندارند که به "من" آنها توهین شده است! طبیعتا این گونه افراد آرامش روحی بیشتری خواهند داشت.نقل شده است که عارف بزرگ مرحوم سیدهاشم حداد همه نامه های توهین آمیزی که بوی داده میشد کناری نهاده و میفرمود به این لباس...چیزی گفته اند!  طبیعی است وقتی کسی مثلا حرفی به جوراب ما! بگوید آن را توهین به خود تلقی نمیکنیم! بنابراین هرچه دامنه "من" ما کمتر شده و بسمت وحدت الهی پیش رود و از کثرات فاصله بگیرد آسیب کمتری را احساس خواهیم کرد.وقتی لیوان آب به دریا متصل شود دیگر نه تنها سنگریزه بلکه حتی سنگهای بزرگ هم او را متلاطم نمیسازد. حقیقت آن است که "من" اصلی وحقیقی ما خداوند است!.هر چقدر به این دریافت نزدیک تر شویم آرامش ما در قبال حوادث روزگار بیشتر میشود زیرا هیچ کس و هیچ چیز نمیتواند بر دامن کبریایی او آسیبی برساند!

@namazesobh

محبت، گمشده ای بی بدیل!

در بسیاری اوقات ، بدنبال دارو و اکسیری میگردیم که بتنهایی بتواند انواع بیماریهای جسمی و روحی ما را بهبود بخشد ...اما پیدا نمیکنیم! همه داروها عوارض غیر قابل اجتناب دارند! اما "عشق و محبت" تنها دارویی است که بی هیچ عارضه ای توانی بی نظیر در بهبودی آدمی دارد!  البته از همین آغاز لازم است گفته شود که منظور محبت بی چشمداشت و خالص! است و الا دوست داشتنهای مشروط ! وتجارت محبت! از این مدار خارج است.بسیاری از حالات مطلوبی که در روایات بدان تصریح شده مانند نیکی واحسان بدیگران، گره گشایی...بخشیدن دیگران و...از این طریق براحتی صورت میگیرد.مادری که فرزندش را دوست دارد براحتی از او میگذرد و باتمام وجود باو خدمت میکند.چنین محبتی وجود خود محب را از همه کدورتها و زشتیها پاک میکند وبنابراین اولین اثرش در خود فرد حاصل میشود.بتعبیری انسانهایی که عشق بدیگران در وجودشان هست اولین اثرش آن است که خوشان متحول میشوند! وبهبود می یابند! ...آری محبت حقیقتی است که بشر امروز بشدت محتاج آن است....گمشده ای است بی بدیل!....

@namazesobh

سراب فریبنده!

خداوند در یکی از آیات باطل را به سراب تشبیه میکند...کسراب بقیعه یحسبه الظمان ماءا....

خصلت سراب این است که تشنه را بدنبال خود میکشاند ولی هرگز او را سیراب نمیکند.حال اگر تعداد تشنگانی که بسوی سراب روانند افزایش یابد تغییری در نتیجه رخ نمیدهد! باز هم همه تشنه میمانند! و دنیا چنین خصلتی دارد، همگان را فریب میدهد و این همه باز همچنان بسوی سراب روانه میشوند حتی اگر در کنار آب باشند! چون هزینه نرفتن بسوی سراب مخالفت با اکثریت است ! ...این است که همچنان تشنه باقی میمانند! بسیاری مواقع بایکدیگر از آثار سوء دروغ و غیبت و ظلم و...سخن میگوییم اما همچنان در رفتار ما این حالات باقی است! ...گویا دلمان خوش است که همه همینجورند و حال آنکه این امر نتیجه را تغییر نمیدهد یعنی تشنه میمانیم.سراب،سراب است چه برای یکنفر چه صدنفر! و راه فرار از آن هم بسیار ساده است! آبی که در کنار ماست بنوشیم!  و محال است کسی از آب صداقت بنوشد و باز هم به سراب دروغ دل خوش کند...فقط کافی است یکبار نجربه کنیم!

@namazesobh

همین که "اومیداند"کافیست!

یکی از علل رنج کشیدن آدمی آن است که بسیاری از حقایق در ظرف حیات او مخفی میماند.کم نبوده ونیستند مردانی الهی که علیرغم اینکه در اوج بوده اند لکن در زمان حیاتشان ناشناخته و مظلوم باقی ماندند. و این خصلت دنیاست! اما آنچه مهم است اینست که همه این اعمال در محضر خدایی عالم و عادل صورت میگیرد و او از اندرون دل همه انسانها آگاه است! پس چه جای نگرانی است! آنچه بر عهده ماست این است که خودمان تحت تاثیر موجهای مختلف حرکت نکنیم و برسر حق باقی بمانیم ، زیرا کسی که باید ببیند میبیند وهوالسمیع البصیر! ....و همین کافی است که آدمی را از همه التهابات و نگرانیها خارج سازد.بداند که دنیا ظرف فاش شدن بسیاری از حقایق نیست! اما روزی میآید که همه اسرار نهان آشکار خواهد شد:یوم تبلی السراءر...

پس باقدرت و آرامش در مسیر حق گام بردار و نگران هیچ کس و هیچ چیز نباش ....چون که:

"خدا با توست"

@namazesobh

"فقط"او !

خیلی وقتها دلت میخواهد کسی تورا درک کند!

خیلی وقتها میخواهی کسی بداند برتو چه گذشته!...خیلی وقتها میخواهی با کسی از دردهای ناگفته ات بگویی!...خیلی وقتها از خیلی چیزها دل پردردی داری!... و خیلی..خیلی.....اما...در همه این اوقات یا اصلا کسی را پیدا نمیکنی یاهم اگر هم کسی باشد نمیتواند شرایط تو را کاملا درک کند، بلکه تنها براساس شرایط و نیازهای خودش باتو موقتا همراه میشود...لذا در نهایت دوباره احساس میکنی که: کاملا تنهایی!...

واین وجه همیشگی زندگی دنیاست...یک تنهایی عمیق...که با هیچ ازدحامی از بیرون این تنهایی از بین نمیرود...چون هیچ کس پیدا نمیشود که هم ازتو باخبرباشد ، و هم کاری از دستش برآید ، وهم خودش محتاج و نیازمند نباشد!...همه مخلوقات در همه این جهات محدودند ونیازمند...!....و تنها " اوست" که در همه این زمینه ها نامحدود است و بی نیاز! ..هم کاملا از درونت آگاهست ...هم قدرت کامل دارد! وهم اینکه تو را برای خودت میخواهد نه برای خودش! چون هیچ نیازی به تو ندارد!... آری...فقط "او"....

@namazesobh

عالم نشانه اوست...

آیات بسیاری از قرآن به نشانه بودن خلقت الهی پرداخته است.نشانه هایی که ما را به تفکر و تامل در باره عظمت قدرت و حکمت و...خداوند وامیدارند.در آیه 69سوره نحل ،خداوند به زنبورعسل اشاره میکند...واوحی الی النحل...

چگونه در همین حشره کوچک سیستمهای مختلفی تعبیه شده است که همانند چندین کارخانه عملیات مختلفی از موم سازی و زهرسازی گرفته تا تولید عسل انجام میدهد.وجالب اینست که عسلی که در کنار زهر تولید میشود ماده حیات بخشی است که ..فیه شفاء للناس!...براستی چنبن خدایی چگونه ممکن است از حال بنده خودش آگاه نباشد و او را به  حال خودش رها کرده باشد؟!... و آیا با وجود چنین خدای توانا و دانا ومهربانی جایی برای حزن و اندوه باقی میماند؟!

@namazesobh

عرفان "عرفه"

یکی از برجستگیهای اسلام ،مضامین بلند و عرفانی ادعیه آن است.چه کسی میتواند در مقابل دعاهای زیبایی چون دعای ابوحمزه ،دعای عرفه،مناجات خمس عشر....خاضع نشود! خدایی که در این دعاها معرفی میشود بقدری دوست داشتنی و باعظمت و بزرگوار و ...است که آدمی را مجذوب و شیفته خودش میسازد...

معبودی که میتوانی باافتخار در همه عرصه ها از او یادکنی ..ویکی از زیباترین جلوه های تجلی این معرفت ،مضامین عرفانی دعای عرفه امام حسین علیه السلام است.بی تردید کسی که خدای معرفی شده در این دعا را دریابد غرق در توحید الهی شده و بی نیاز از هر معبودی بدیل!...چنانچه در خود این دعا حضرت میفرماید: ماذا فقد من وجدک و ماذا وجد من فقدک!  کسی که تو را دارد چه ندارد و آنکه تو را ندارد چه دارد! ...آری! اگر فقط این "خدا" را بدرستی دریابی از همه چیز و همه کس بی نیاز میشوی...کما اینکه اگر اورا در نیابی ،وجودت سراسر نیاز واحتیاج خواهدبود.وقتی او را یافتی قطره ای میشوی که بدریایی بزرگ متصل شده دیگر غیراز دریا چیزی را نمیبیند....و حقیقت اینست که همه دردهای آدمی بواسطه دورافتادن ازاوست....در این روز عرفه ....عرفان وشناختی حقیقی برای همه طالبان حقیقت از آن حق مطلق مسالت دارم...

@namazesobh

قرب "قربانی"

"خواست و طلب" آدمی را برای حرکت و هزینه کردن آماده میکند. همیشه برای رسیدن به هدف بالاتر از چیزهایی میگذریم و آنها را در راه رسیدن به مطلوب خود "قربانی" میکنیم.

 حرکت انسان بسوی خداوند چنین حرکتی است.او همواره در حال تقرب و نزدیک شدن به معبود خویش است و برای این تقرب آماده انجام فرامین خداست.بهمین جهت است که در همه عبادات هم قصد قربت شرط است.در یک نگاه کلی در حرکت آدمی بسوی انسان شدن، این خوی حیوانی اوست که باید قربانی شود.بدون این قربانی ، آن تقرب حاصل نمیشود.تا آدمی در منیت و خودخواهی خویش اسیر است به مراتب بالاتر عشق و ایثار دست نمی یابد.وهر چه در این راه تشنگی و عطش و شور و شوق بیشتری داشته باشد قربانی کردن برایش آسان تر است.آنگاه اسماعیل وار آمادگی خود را برای ذبح نفسانیتش اعلام میکند: یاابت افعل ماتومر ستجدنی انشاا..من الصابرین.... حاصل این قربانی دست یابی به گوهر "معرفت"الهی است....واین است "عید" بزرگ انسان....این عید بر طالبانش مبارک

@namazesobh

منیت ها را قربانی کنیم!

امروزه بنحوی همگان دستخوش ناآرامی و دلهره های متنوع و جدیدند! همه اعتراف میکنند که رضایتشان از زندگی نسبت به گذشته کاهش یافته و احساس آرامش کمتری دارند.بنظر میآید یکی از دلایل عمده این حالت افزایش منیت ها و خودخواهی ها در درون خانواده هاست که بشدت میزان سوء تفاهمات و اختلافات روحی و عاطفی را افزایش داده است. تقلیدهای بی مورد و چشم و هم چشمیها ریشه در همینجا دارد.خدا میداند چقدر سرمایه گرانبهای عمر آدمها صرف نزاعهای بیهوده و غصه های بی ارزشی میشود که هبچ نفعی را بدنبال ندارد.بهترین تعبیری که میشود از این امور داشت "توهم" است.توهم ،حالت عجیبی است.توهم ،امر باطلی است که لباس واقعیت به تن میکند و ما را بدنبال سراب میکشاند و وسط بیانان خشک بالب تشنه رهایمان میکند! ما میمانیم و تنی خسته و روحی رنجور! براستی از این منیت ها و خودخواهی ها چه چیز نصیب ما میشود؟ مگر از مهر ومحبت و عطوفت و شفقت چه بدی دیده ایم که اینچنین از آن فاصله گرفته ایم؟! آبا این جز توهم میتواند چیز دیگری باشد؟! خیال میکنیم که اگر فلان موقعیت و بهمان شرایط را داشته باشیم چنین و چنان میشود! وهمه اینها توهمی بیش نیست! رشد حقیقی آدمی در رها کردن خودخواهی و عشق ورزی بدیگران است.اینجاست که بهترین و لازمترین قربانی، ذبح منیت و خودخواهی است....اللهم ارزقنا

@namazesobh

مادی اندیشی عملی!

اگر از مابپرسند که خدایی هست ؟قیامتی هست؟ما علاوه بر جسم ،روحی نیز داریم که اساس کار اوست؟...در همه این موارد جواب ما مثبت است ومیگوییم بله خدا و قیامت وروح و...صحت دارد.اما وقتی کسی به نحوه زندگی ما نگاه کند ،اعمال ما خلاف این رانشان میدهد!

یعنی عملا جوری زندگی میکنیم که گویا تنها جسم ما واقعیت دارد!و قیامت و کیفر و...هم در کار نیست.واین همان مادی اندیشی عملی است! والبته آنچه واقعا اثر دارد اعمال ماست! وشاید دلیل اینکه آثارایمان را در زندگی بگونه ای نمیچشیم که در ما شوق و حرکت ایجاد شود همین باشد...اینکه در روایات آمده است که ملاک ایمان کثرت در نماز و روزه نیست بلکه در وفای به عهد و...است بهمین خاطر است.ولی معمولا تا صحبت از ایمان میشود اعمال عبادی مستقیم بذهن ما میآید.و پرواضح است که صرف صورت نماز را انجام دادن  اثرچندانی نخواهد داشت.مزه ایمان وقتی چشیده میشود که عملا کار خود رادرست انجام دهیم .به قول و عهدخود وفا کنیم و حقوق دیگران را مراعات نماییم و....امید که چنین شود...

@namazesobh

خدا عشق است!



ما انسانها براساس نگاه وتلقی خودمان از امور به آنها نزدیک ویادورمیشویم.اگر طنابی را مار بپنداریم ازاو فرار میکنیم و اگر ماری را طناب تصور کنیم باو نزدیک میشویم! قصه ما وخداوند نیز همین است! برخی تصوری از خداوند پیدا کرده اند که شنیدن این کلمه چندان برایشان خوشایند نیست! گویا باشنیدن نام خدا به نحوی احساس ترس و فشار و ...برایشان پیدا میشودکه البته نحوه بیان مبلغین دینی ونیز رفتار متدینین در پیدایش چنین تصوری بی اثر نیست.اما گروه دیگری هم هستند که اساسا با این مفاهیم زندگی میکنند!  خدا را در همه چیز میبینند و اصلا نمیتوانند لحظه ای بدون اورا تصور کنند! خدا برایشان عشق است...

مشکل عمده دینداری های ما به همین نقطه برمیگردد که گاه خدا وایمان ودین در حد الفاظ برای ما باقی مانده است.طبیعی است که الفاظ بی جان شوقی در وجود ما ایجاد نمیکنند بلکه حتی گاه وسیله و ابزاری میشوند که با آنها  کار خلاف هم میتوان انجام داد که این مصیبت بزرگتری است(آنجایی که دین وخدا ابزار منفعت طلبیهای ما میشود) .الفاظ زمانی درما اثر دارند که از طریق لفظ به معنا دسترسی پیدا کنیم.وقتی شما نام فرد مورد علاقه خود را میشنوید گل از گلتان شکفته میشود و برعکس نمیخواهید حتی نام دشمن خود رابشنوید.دلیلش این است که این الفاظ شما را به معنا منتقل میکنند.برای بسیاری از ما الفاظ دینی معنایی ندارد! و لذا شوق وانگیزه ای درما ایجاد نمیکند.الفاظ نماز را میخوانیم اما حال ما دگرگون نمیشود.لذا بهره ما از دینداری بسیار اندک است. اما کسی که خدا را در زندگی پیدا کرده است دیگر نمیتواند اورا ازیاد ببرد.او در لحظه لحظه زندگیش  حضور آرامش بخش خدا را می یابدو لذا حاضر نیست او را باهیچ چیز سودا کند....آری خدا برایش عشق است! مرحوم قاضی علیه الرحمه در قنوت نمازشان عشق خداوند را از خودش طلب میکردند:

اللهم ارزقنی حبک وحب ماتحبه وحب من یحبک والعمل الذی یبلغنی الی حبک واجعل حبک احب الاشیا الی

@namazesobh

چرافقط تکیه براو؟




 یکی از زیباترین جلوه های توحید این است که همه روابط آدمی را به بهترین وجه اصلاح میکند.بنابراین کسی که تکیه گاهش فقط خداوند است نه تنها در ارتباطش با دیگران دچار مشکل نیست بلکه بهترین و صمیمی ترین و شادترین ارتباط را با دیگران نیز دارد! واین امری است که تنها در پرتو توحید امکان پذیر است.بنابراین تکیه بخداوند نه تنها ارتباط مارا بادیگران قطع نمیکند بلکه برعکس این ارتباطها رابرای ما شیرین تر و زیباتر میسازد.دلیل قضیه این است که وقتی از نگاه توحیدی به عالم نگاه میکنی همه عالم مظاهر تجلی پروردگارتوست .بنابراین همه آن دوست داشتنی وزیباست.وپرواضح است که زیبادیدن عالم همه ناملایمات وسختیهارا درنگاه آدمی ازمیان میبرد.واین است دلیل اینکه گفته میشود تنها براوباید توکل کرد زیرا تنها در ابنصورت میتوان لباسی زیبا برقامت همه هستی پوشانید.بهمین دلیل است که همیشه اولیای الهی عطوف ترین افراد نسبت بانسانها بوده اند.هیچگاه از خشونت و تلخی دیگران آشفته نمیشدند بلکه بامهربانی و محبت موجب جلب آنها نیز میشدند.چنین برخوردی تنها برای کسی امکان دارد که نگاهش به هستی نگاهی زیباست واین نگاه تنها رمانی ممکن است که همه این امور محدود وناقص را تجلی آن مطلق و نامحدود بدانی!  ...آنوقت است که تو در همه عالم جلوه ای از معشوق را میبینی! 

بدریا بنگرم دریا توبینم....بصحرابنگرم صحرا....

به هرجابنگرم کوه ودر ودشت...نگاه از روی زیبای توبینم....

ووقتی همه هستی جلوه نجلی معشوق انسان میشود مگر میشود از آن رنجیده خاطرشد و کدورت پیدا کرد؟ ...بهترین بیان برای این حالت دراین بیت زیبای شاعر آمده که:

به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازاوست

عاشقم برهمه عالم که همه عالم ازاوست.

@namazesobh