نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

بزرگی روح !


یکی از الطاف خاص الهی به بندگان خاص خودش دادن شرح صدر و ظرفیت وسیع روحی است.اساسا انجام برخی ماموریتها همچون پیامبری جز با داشتن چنین وسعت روحی و درونی امکان پذیر نیست(الم نشرح لک صدرک)  حکمت147 نهج البلاغه که کلام حضرت علی ع با کمیل است بااین جمله آغاز میشود که : ای کمیل ، دل آدمها همانند ظروفی است که بهترینش باظرفیت ترین آنهاست! ...زیبایی وجود چنین انسانهایی در اینستکه همانند دریا همه ناملایمات و نامهربانیها در درونشان گم میشود و به یک نقطه اتکا برای همگان تبدیل میشوند.پرواضح است که یافتن چنین ظرفیت وسیع درونی جز با معرفت و سلوک معرفتی امکان پذیر نیست.زمانی میشود از کنار همه این تلخکامیهای ظاهری دنیا براحتی عبور کرد و در مقابل همه جهالتها با ( قالوا سلاما) روبرو شد که دنیا باهمه طمطراقش در نگاه تو باندازه عطسه بز هم اهمیت نداشته باشد! و این یک مرتبه معرفتی است! به همین جهت است که سلوک اصلی آدمی همین سلوک معرفتی و عقلانی است.هرچه بر عمق درک و معرفت آدمی نسبت به حقیقت هستی و حیات افزوده شود از سوی دیگر بر عظمت و بزرگی روح او نیز افزوده خواهد شد.در پایان همان حکمت حضرت میفرماید که برای چنین افرادی آنچه بر دیگران سخت و دشوار مینماید آسان است بلکه اینها با آنچه دیگران از آن وحشت دارند انس دارند! زیرا اینها با بدنشان در دنیا هستند اما روحشان در دنیا نیست! که درپایان این حکمت حضرت میفرماید: چقدر من مشتاق دیدن چنین انسانهایی هستم! .... بزرگواری و بزرگی روح نعمتی است که حاصل سلوک عقلانی و معرفتی و گذراندن امتحانات دشوار الهی است....

@namazesobh

راه عقل و ادب !


عمر ، فرصتی است گرانبها که در اختیارماست.

وتنها کسانی ازاین فرصت بدرستی بهره میگیرند که دچار غفلت نشده اند.بارها دیده ایم کسانی که در پایان یک فرصت ازدست رفته ، دچار حسرت شده اند.دانشجویی که کارنامه پایانی خودرا با نمراتی کم تحویل میگیرد و از این غفلتش احساس شرمندگی میکند.اینها همه برای آن است که به کارنامه اساسی زندگی توجه کنیم.عمر همانند خاتم و انگشتر طلایی است که با آن میشود به جاودانگی رسید مشروط به آنکه آنرا صرف معرفت حق کنی! ولی اگر این انگشتر را به خرمای لذت زودگذری ازدست بدهی ، همه این فرصت رااز کف داده ای. حقیقت این است که آدمی قدر و ارزش "عقل" و " ادب" را نمیداند و عمر گرانمایه را در "لهو" و " لعب" سپری میکند.خداوند در آیه 20سوره حدید تصریح میکند که : اعلموا انماالحیاه الدنیا لعب و لهو وتفاخر.... اگر آدمی به راه عقل و ادب گام ننهد دچار همین چشم و هم چشمی هایی میشود که همه فرصت را یکسره برباد میدهد. و شرط بهره مندی از تعلیمات الهی هم داشتن " ادب" حضور است.چقدر زمانه ما از این عنصر ارزشمند فاصله گرفته است! دولت به جای ادب نشسته است! یادم نمیرود در دوران دبستان سرخطی که برای تعلبم خط بما میدادند این مصرع بود که"  ادب مرد به ز دولت اوست! و چه زیبا گفت مولانا: 

از خدا خواهیم توفیق ادب

بی ادب محروم ماند از لطف رب

همه توفیقات انسان در سایه ادب قدردانی از این فرصت ارزشمند حاصل میشود وگرنه همه این گوهر گرانبها صرف بازیهای بیهوده خواهد شد....

برفت عمر و نرفتیم راه عقل وادب

براستی که به بازی برفت چندین سال!

@namazesobh

دوزخ نفس !


یکی از وجوه شگفت انگیز وجود انسان آن است که دو قابلیت کاملا متضاد در نهاد او قرار داده شده است.او در درون خویش بهشتی دارد و دوزخی! در سوره شمس فرمود که: ونفس وماسویها فالهمها فجورها و تقویها...هم فجور به نفس الهام شده و هم تقوی..و جالب اینکه هردو قابلیت هم بی انتهاست! وهمین است که اورا از یکسو از فرشته بالا میبرد و از سوی دیگر از حیوان تنزل میدهد.وهمین است که سبب میشود "خودش" به دشمن ترین دشمنان بدل گردد! رسول خدا ص فرمود " اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک" دشمن ترین دشمنان در درون خود تو لانه کرده است!  وچه ساده اندیشند کسانی که گمان میکنند با پاسخ دادن به خواسته های نفس میتوان شعله آتش شهوت و غضب را خاموش کرد!  گویا از این حقیقت غافلند که این " نفس" خصلتی دوزخی دارد که هرچه در درون این چاه بریزی سیر نمیشود.در آیه 35 سوره ق میخوانیم: یوم نقول لجهنم هل امتلات؟ وتقول هل من مزید!  آری!اگر به جنبه ملکی و دنیوی وجودت میدان بدهی جنبه ملکوتی و آخرتی تورا ازبین میبرد."شیر " باطن خودت را دست کم نگیر که اگر اورا رها سازی خودت را خواهد درید.وتنها خداوند وخالق توست که میتواند اورا مهار سازد:

کشتن این کارعقل وهوش نیست

شیر باطن سخره خرگوش نیست!

اینجاست که معلوم میشود چرا شناخت "خود" باید اولین اولویت ما  در زندگی باشد.و نیز معلوم میشود چقدر ما محتاج سلوک معرفتی و عقلانی هستیم، چرا که رسیدن باین اعماق وجود خود جز باپای عقل و سلوک عقلانی ممکن نیست...

@namazesobh

طیران آدمیت !


چه بی انتهاست این انسان؟! هرچه به او مینگری و از هرسو که نگاه میکنی...همچنان افق های وسیع جدید برویت گشوده میشود! و چه غافلند کسانی که میخواهند اورا با چند تفسیر مادی و سطحی تحلیل کنند! بی جهت نیست که برخی اورا موجود ناشناخته خواندند و گروهی راز آلودش دانستند و بسیاری هم در وصفش دچار حیرت شدند! هرچه هست در این شکی نیست که در او راز ورمزهایی است که بااین نگاههای سطحی هیچگاه بدست نمی آید. چه زیبا گفت مولانا:

مازبالاییم و بالا میرویم

مازدریاییم و دریا میرویم

مازاینجاو زآنجا نیستیم

ماز بی جاییم و بی جامیرویم

خوانده ای " اناالیه راجعون"

تابدانی تا کجاها میرویم!

 به همین دلیل است که آدمی محتاج همت بلند است.چون تا این خواست و نیاز و عشق در او شکل نگیرد آن حرکت و سلوک و طیران در او رخ نمیدهد!قابلیت او با خواست و طلبش معلوم میشود.افق معنوی آدمی نامحدوداست! وهرچه او به جلو برود باز افقهای وسیعتری برویش گشوده میشود.اما شرط این حرکت آن است که خود را از اسارت نفسانیات رها سازد.رها ساختن از خواسته های پست دنیوی همان و پرواز در افق نامتناهی جلوه های ربوبی حق همان! ..لذا در جای جای قرآن بانسان یاد آوری میشود که مرجع و ماوای او خداوند است....آن را ازیادنبرد...

طیران مرغ دیدی تو زپای بند شهوت

بدرآی تا ببینی" طیران آدمیت"!

@namazesobh

ملک و ملکوت !


 هرچند آدمی در عالم ملک یعنی دنیا جای دارد اما همه آنچه به او میرسد از عالم ملکوت است! و همین است رمز عظمت و بزرگیش! و گرنه اگر که او بود و همان ظاهر دنیا و راهی به عالم باطن و ملکوت نداشت از حد حیوان عبور نمیکرد.همچنانکه اگر فقط در عالم ملکوت میبود و ارتباطی با عالم ملک نمیداشت از جمله فرشتگان محسوب میشد.لذا همه اهمیت قضیه در اینجاست که او ظاهرا در دنیا و عالم ملک بسرمیبرد اما با حقیقت هستی کاملا در ارتباط است.پس اگر کسی در همین دنیا و ظاهر متوقف شود گویا از حقیقت هستی هیچ نفهمیده است! همه زیبایی ها از ملکوت به ملک سرازیر میشوندواگر این ارتباط نباشد تنها زشتی میماند وبس!

حسن روی تو چو در آینه جام افتاد

عارف از خنده می در طمع جام افتاد!

 این جلوه ملکوت الهی است که در عالم تجلی میکند و همه این زیبایی ها و نقش ونگارها از آنجاست که ظاهرمیشود.پس اگر انسان از آن حقیقت وباطن غافل شود گویا کور و کر شده است! "..صم بکم عمی فهم لایعقلون" آیه 170 سوره بقره.   آری تا انسان از اسارت نقش ظاهر آزاد نشود و تعقل در باطن هستی نداشته باشد و تا از ملک به ملکوت راه نیابد به حقیقت انسانیش راه نیافته است.

معنی آن باشد که بستاند تورا

بی نیاز از نقش گرداند تورا..

@namazesobh