نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

خاک در دوست !


بی تردید پیامبرخاتم ص شخصیتی است که ما اسیران خاک را از احوال معبود حقیقی مطلع میسازد چنانچه خدای سبحان اورامبشر ومنذر مقرر فرمود: وماارسلناک الا مبشرا و نذیرا -سوره اسری آیه 105-و براستی هرشور وشعفی که در عالم هستی برپاست از برکت همان مجاهدت و تلاش بوده است. شخصیتی که ببرکت حضورش عذاب برداشته میشود:وما کان ا... لیعذبهم و انت فیهم..سوره انفال آیه 33 - بنابراین جای آن دارد که در میلاد این وجود مبارک، از او بخواهیم که پیام رسان ما خاک نشینان باشد ! مگر نه این است که "خاک در دوست " و بندگی درگاهش، کیمیایی است که مس وجود آدمی را به طلا مبل میسازدا؟  حال چه میشود که عنایت دوست در حق ما آشکار شود؟ چرا که هرچه هست توفیق اوست و لاغیر! پس تنها از خودش میتوان خواست که: مارابه بندگانی ملحق سازد که علی الدوام توجهشان معطوف به اوست:الهی و الحقنا بعبادک الذین هم بالبدار الیک یسارعون و بابک علی الدوام یطرقون...-مناجات خمسه عشر امام سجادع- که در این عالم اگر خبری است در همین احوال است... رزقنا ا...انشاا...

آن کس که گفت خاک در دوست کیمیاست!

گو این سخن ، معاینه در چشم ما بگو...

@namazesobh

قلب شکسته !


 درحدیث از رسول خاتم ص آمده است که پرسیده شد، خدا کجاست؟فرمود: عندالمنکسره قلوبهم در نزد دل شکستگان..

ظاهرا آنچه مانع حرکت اتسان میشود توجه به خود و داشته های خود است و برعکس، پی بردن به ناتوانی و نداری و...و درنتیجه تواضع در برابر مولای حقیقی سبب انس و ارتباط بااوست.پس این دلهای شکسته اند که معرفت حق را بهمراه دارند و چه پاداشی بالاتر از مصاحبت و انس با محبوب! شاید هیچ دردی باندازه درد خودبینی مانع برسرراه نزدیک شدن به خداوند نباشد. از علی ع نقل شده که فرمود کفی بالمرء جهلا ان یرضی عن نفسه. همین جهل برای انسان بس است که از نفس خودش راضی وخشنود باشد! آری،خودبینی آدمی را از خدابینی دورمیسازد.از همین روست که بسیاری از مواقع ، نداشتنها برای آدمی مفیدتر است.زیرا "داشتن" او را از حق دور و متوجه خودش میکند.در محضر دوست تنها کالایی که خریدار دارد عجز  و تواضع است. ..

تافضل و علم بینی، بی معرفت نشینی

یک نکته ات بگویم: خود را مبین که رستی!

@namazesobh

تنها تمنای او !


در آیات قرآن میخوانیم که همه ذرات عالم به تسبیح حق مشغولند: وان من شی الا یسبح بحمده و لکن لاتفقهون تسبیحهم -اسری44

یعنی هیچ چیزی نیست مگر آنکه به تسبیح حق مشغول است لکن شماتسبیح آنها را در نمی یابید!  بنظر میرسد که یک پیام مهم این دسته آیات اینست که جستجوی مدام محبوب حقیقی  است که توجیه کننده حضور آدمی در دنیاست.  و گرنه دل آدمی با هدف دیگری آرام نمیگیرد زیرا بهرچه توجه کند پست تر از خود اوست! تنها محبوب حقیقی است که طلبش شوق آفرین است.اگر این حقیقت را آدمی دریابد دیگر در برابر تلخ و شیرین، زشت و زیبا، غم و شادی و...دنیا زبان به گلایه نمیگشاید!  بلکه اساسا نگاهش به این حقیقت دوخته میشود که همه عالم تجلی محبوب من است! و آنچه برای من کفایت میکند دیدن چهره زیبای "او" از ورای همه این فراز و فرودهاست! مرا چه کار به این پستی وبلندی های ظاهری؟ وقتی همه عالم با تسبیح او شادکامند! چرا من اینگونه نباشم؟ اگر اینگونه نگاه کردی، بیکباره همه نگرانیهای موهوم که ریشه در مستقل دیدن دنیا دارد از میان میرود و از آن سو همه وجود آدمی در تمنای آن محبوب متمرکز میشود! به بیان زیبای حافظ، زبان حال گل بابلبل شوریده همین است که جمال و زیبایی مرا تمنا کن و همین برای تو کافی است.دیگر چه میخواهی؟ مگر عاشق چیزی جز مشاهده جمال معشوق را تمنا میکند؟!  

می خواه و گل افشان کن، از دهر چه میجویی

این گفت سحرگه گل، بلبل! توچه میگویی؟

@namazesobh

عجزجسم و قدرت روح !


درمقایسه انسان باسایر حیوانات براحتی میتوان دید که آدمی از جهت جسمی بسیار آسیب پذیرتر است.واتفاقا از همین جهت نیز گاه فریب میخورد.به تصور اینکه اگر بیشتر داشته باشد لذت بیشتری خواهد برد دچار طمع و حرص میشود ،غافل از آنکه افراط در هر بخش از لذات جسمانی برایش دردسرساز میشود.شاید یکی از بزرگترین اشتباهات آدمی در زندگیش همین باشد که توان و انرژی خودش را در مسیر درست بکار نمیگیرد.نیازهای جسمانی محدودند و کمالات جسمانی همچنین.قدرت تو باید صرف کمالات روحی و معنوی شود و آنجاست که میتوانی به پیش بروی.جالب اینجاست که هرچقدر قدرت فکری و روحی تو افزایش پیدا کند مقاومت جسمانی تو هم بیشتر میشود.در حالیکه هرچه توجه تو به امور جسمانی بیشتر میشود از جهت روحی ضعیف تر میشوی.منطقه آزادی که میتوانی در آن باسرعت گام برداری بخش فکرو روح و روان توست.نقطه قوت تو در آن بخش است و در آنجاست که میتوانی به جایی برسی که بجز خداوند را نبینی! لذا بیش از آن که نگران  از دست رفتن جوانی و توان جسمانی و ..باشی باید در فکر افزایش توان روحی و رشد در آن جهت باشی .یادت نرود که این جسم تنها ابزارومرکبی است که قرار است در دنیا ازآن بهره بگیری اما روح تو که حاصل و پرداخته افکار واعمال و نیات توست همیشه باتو خواهد بود!...پس قدر خودت رابدان و سرمایه اصلیت را پیدا کن ...

@namazesobh

اسارت شرک


توحید نشانه رهایی توست.وقتی موحد میشوی معلوم میشود آزاد شده ای! چون تا لا اله را نگویی به الا الله نمیرسی!...و رمز رهایی تو از همه دردها و رنجها همین بود.تو همه این "بت ها" را شکستی.بت هایی که هریک در گوشه دل تو جا خوش کرده بودند.تو همه آنها را از خانه دل بیرون ریختی.و اینک از اسارت همه آنها آزادشده ای.چون دریافتی که اینها همه مرکب بودند نه هدف.حالا دیگر همه اتفاقات برای تو معنای دیگری دارد.تو دیگر برای از دست دادن هیچیک از این مرکبها نگران نمیشوی چون دیگر در درون جانت جای ندارند.همچنان که برای بدست آوردن آنها هم چندان شاد نمیشوی چون باز هم در دلت جایی ندارند.اینجاست که جای برنده و بازنده عوض میشود! تا دیروز که مشرک و اسیر بودی ، نعمتهای الهی به کفر بدل میشد الم تر الی الذین بدلوا نعمت الله کفرا...و از امروز که موحد شدی همه بدیهایت به حسنات مبدل میشود فاولیک یبدل الله سیاتهم حسنات..

آری..تو قدر خودت را یافتی و همه ماسوی ا..از چشم تو افتاد! تو از همه این اسارت ها رهایی یافتی...

@namazesobh