نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

جرعه های حیاتبخش 2

زندگی را بر چند اصل استوار کردم:

دانستم کار مرا دیگری انجام نمی دهد لذا تلاش کردم

دانستم خدا مرا می بیند ..حیا کردم

دانستم رزق مرا دیگری نمی خورد.. آرام شدم

دانستم پایان کارم مرگ است.. مهیا شدم.

از فرمایشات امام صادق (ع)

جرعه های حیاتبخش 1

یا حی 

یکی از دوستان پیشنهاد دادند که خوبست جملات کوتاهی که حاوی نکاتی تاثیر گذار است تحت عنوان جرعه های حیاتبخش ارائه شود.اینک اولین جمله: 

"از تمام داشته هایت که به آن می بالی خداراجدا کن بعد ببین چی داری؟ 

بعد به همه کمبودهایت که از آن می نالی خدا را بیفزا و ببین دیگه چی کم داری؟"

دلتنگ نمازت..

ازهمین حالا دلم تنگ نمازت میشود         

صبح جمعه پای بست انتظارت میشود

کاش میشد لحظه های عشق را تکرار کرد

بی تو مولا زندگی کردن  حرامم میشود!

..چندین سال قبل که پیشنهاد نماز امام زمان ع  درروزهای جمعه مطرح شد تصور نمیکردم چنین توفیقی نصیبم شود.. ولی بحمدالله با عنایت خود حضرت سالهاست که سحر جمعه ها زمزمه ای بنام حضرت انجام میشود و بگفته خود بچه ها برکات خوبی را بهمراه داشته که خدا را براین نعمت فراوان شاکرم..

امروز آخرین نماز امام زمان در سال 1390 برگزار شد..لذا خواستم باین بهانه در این ساعات پایانی روز جمعه  صفحات این خانه را بنام حضرتش متبرک سازم..

خدایا به حق امام زمان علیه السلام .. ما را از یاوران و شیعیان ومنتظران حضرتش قرارده.

خدایا..به حق حضرتش.. عاقبت مارا ختم بخیر بفرما

سکوت کویر

ای خدای کویر! 

در نوشته قبل از آب گفته بودم.در نظرات پیشنهادی مطرح شد که از کویر هم بنویس..هنوز در این فکر بودم که چه پاسخی باین درخواست بدهم که خاطره دیگری راه را بر من هموار کرد...و جالب این بود که در این خاطره  کویر به نماز صبح پیوند خورده بود! پیوندی که خودم نیز در این فضا تجربه کرده بودم...که حالا برای شما بازگو میکنم... 

معمولا وقتی هوا رو به گرمی میرود  نماز صبح خوابگاه در محوطه باز برگزار میشود.. منتهی محوطه ای که از نعمات طبیعت هیچ ندارد الا چند بوته خشک کویری! که ممکن است در نگاه اولیه حتی از وجودشان خرسند هم نباشی! اما برای من همیشه این بوته ها الهام بخش عظمت الهی بوده...نمیدانم چرا ولی احساس میکرده ام که خدایی که در خانه کعبه هست ! همان خدایی است که در کنار این بوته ها و در دل این کویر خشک هم میتوانی او را بیابی..احساس میکرده ام برای یافتن او لازم نیست این همه مسیر طولانی را حرکت کنی و از کشورها و شهرها بگذری...بلکه او در همین بیابان و نزدیک ماست! آری این بوته خشک به چشم نمیاید و شاید هیچکس باو توجهی نکند ولی مگر او خدایی ندارد؟ مگر خدای دریا..خدای سرزمین های سرسبز  خدای ابشارها  خدای ... همان خدای کویر نیست؟..آری.. بندگان عاشق زیادی هر لحظه بر گرد خانه کعبه اش طواف میکنند....مسافتها را به عشق او پیموده اند و با او نجوی میکنند...اما کویری ها هم میتوانند در این کویر ساکت و ارام.. در این بیابان لم یزرع  در این برهوت  در این .....با او نجوی کنند که او همه جا هست ...و البته شاید باین کویر نزدیکتر هم باشد.. چون دیگر خبری از ان موانع و حجابها نیست.. خبری از سروصداها نیست  خبری از شلوغی و ترافیک و هیاهوی مادیات نیست.. اصلا کسی سراغ از کویر نمیگیرد که بخواهند بر سرش نزاع کنند!!.. اینجا فقط تو هستی و خدای خودت.. در گوشه ای از بیابان سوت و کور.. در دل خاک.. و بر روی خود خاک... 

آه که جه دلرباست خدای کویر! 

پس بیایید قدر کویر را بدانیم...که میتوان در کویر هم کعبه بنا کرد... 

کعبه یک سنگ نشان است که ره گم نکنی           حاجی احرام دگر بند ببین یار کجاست!

شکوه طبیعت

یاخالق السماوات والارض.. 

امروز بعد از نماز صبح خوابگاه به پیشنهاد دوستم در مسیر چارده چند قدمی پیاده روی کردیم...چند قدمی برنداشته بودیم که صدایی آشنا..اما آشنای سالهایی دور بگوشمان رسید.. بله .. اشتباه نمیکردیم.. صدای آب بود .. صدای دلنشین جویبار..البته نه آبی که بشکل مصنوعی در محوطه ای بسته جابجا میشود! نه آبشارهای مصنوعی!نه صدای مجازی آب!..صدای آب حقیقی..که دیگر مدتها بود نه تنها در مسیرها بلکه در خود ابشارها هم خبری از آن نبود..ولی بحمدا.. امروز این آب روانه بود.. 

لذا اولین نکته ای که بذهن میرسد اینستکه خدا را براین نعمت شکر کنیم..واقعا آب از نعمتهای ناشناخته ای است که اخیرا قدری به اهمیتش پی برده ایم.. آنهم باین دلیل که بواسطه دخالتهای خودمان در طبیعت..دخالتهای گاه بسیار آسیب زا به منابع طبیعی ..قدری منابع ما کاهش پیدا کرده است. 

و اما طبیعت در عین سادگیش عظمتی شگفت در خویش دارد..همچنانکه امور مصنوع دست بشر علیرغم پیچیدگی ظاهریشان..نه تنها عظمتی در آنها نهفته نیست بلکه بعد از مدتها اشکالات و آسیبهای آنها کشف میشود.. و اینست فرق میان حاصل دست آدمی و حاصل کار خدا .. و البته همین مقدار را هم بشر با الگوگیری از همین طبیعت انجام داده است اما با افزودن آن خواسته های محدود خودش که فقط بدنبال بدست آوردن هر چه بیشتر و تسلط هر چه تمامتر بر همه منابع است... 

بهر میزان که بشر از طبیعت دور افتاده و گرفتار صنعت و مدرنیته شده از بسیاری مفاهیم و معانی نیز محروم شده است..سلطه بر طبیعت و تخریب آن برای رسیدن به زندگی راحت تر و پیشرفته تر اورا دچار نوعی حرص و طمع و در نتیجه اضطراب و دلهره و بدنبالش افسردگی و ناکامی کرده است.امروزه رضایت از زندگی به امری دست نیافتنی نزدیک میشود.. با آنکه رفاه ما نسبت به گذشته قابل مقایسه نیست اما از آن آرامش گذشته.. و زندگیهای شیرین خبری نیست...البته قصد من این نیست که ذهنیتی منفی بذهن خواننده وارد شود.. بلکه میخواهم از واقعیتی سخن بگویم که شاید کمی ما را با طبیعت مهربانتر سازد و بیشتر قدرش را بدانیم.. همچنانکه قدر خیلی چیزهای دیگری که در اطراف ماست باید بدانیم.... 

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم......که تا ناگه زیکدیگر نمانیم 

حال شما چه فکر میکنید؟امیدوارم مرا از نظرات زیبای خودتان بهره مند سازید.