نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

ساقی باقی!


ما در سفریم! سفری بسوی دیار هستی! و البته در حین عبور از دیار نیستی! شاید در آغاز باورش چندان راحت نباشد اما اندکی بعد آنگاه که حرکت را آغاز کرده ایم دیگر میتوان آثار این نیستی را بخوبی مشاهده کرد! براستی که "دنیا" دیار "نیستی"هاست! کدام جلوه آن را میتوانی علی الدوام ببینی؟ غمش را یا شادی اش را؟  خوشی یا ناخوشی اش؟ شوق و ذوق یا بی حالیش؟ ....به کدام حالتش میتوانی اعتماد کنی؟ بهر طرفش که مینگری جز تغییر و تحول چیزی در او نیست.اما...اما مهم اینجاست که این تنها زندگی "این"جهانی ماست که اینگونه است! ولی ما در راه حرکت به زندگی "آن"جهانی هستیم! که جلوه های او را میتوانیم هر آن و هر لحظه در "جان" خویش بیابیم! چون خالق ما "جانی" آخر اندیش و هستی نگر و زیبابین و ...بما بخشیده است و مگر از "ساقی باقی" جز این انتظاری میرود؟! اما برای نیوشیدن این "شراب" جان بخش باید ندای "الصلا"یش را شنید ...ندایی آسمانی که هر صبحگاه  به گوش جان شنیده میشود و مسافر خسته راه ابدیت را به دقایقی " خلوت" با آن ساقی فرا میخواند! عجب شوری است در این ندا....الصلا....

ای عاشقان  ای عاشقان آمد گه وصل ولقا

از آسمان آمد ندا  کای ماه رویان "الصلا"

آمد "شراب آتشین" ای "دیو غم "کنجی نشین

ای "جان مرگ اندیش" رو ای "ساقی باقی" در آ....

@namazesobh

دوست حقیقی


یکی از تفاوتهای اساسی که نگاه آدمی به دنیا و آخرت در زندگیش ایجاد میکند مفهوم دوستی است.معمولا انسان از تنهایی گریزان  و در صدد جلب دوستانی است که او را از تنهایی نجات دهند و در این راه چه بسا که متحمل هزینه های زیادی نیز میشود .اما نکته مهم اینجاست که مطابق نگاه توحیدی، هیچ کسی در عالم قدرت و توانی مستقل ندارد که بتواند کمکی برای او محسوب شود.قرآن صراحتا از دوستیهایی میگوید که حقیقت آن دشمنی است( الاخلاء یومیذ بعضهم لبعض عدو) یعنی در قیامت باطن این دوستی آشکار میشود و معلوم میشود که حقیقتش دشمنی بوده است چرا که در مسیری خلاف کسب رضایت الهی بوده است و حال آنکه کسانی که بر محور توحید حرکت کرده اند هرچند ممکن است بظاهر در دنیا تنها زیسته اند لکن دوستان حقیقی بسیاری در قیامت خواهند داشت! پس آنچه اهمیت دارد باز هم نحوه زندگی و عملکرد ونیات ماست که سبب هماهنگی عالم با ما میشود.اگر باور کنیم که تنها یار و یاور حقیقی انسان هم اوست که در همه حال هم با اوست ، نه تنها حقیقتا تنها نمیمانیم بلکه هیچگاه در حرکت در مسیر درست هم دچار شک و تردید نمیشویم.

@namazesobh

در مسیر "شدن"


انسان موجودی است که در مسیر "شدن" حرکت میکند یعنی قرار است که وقت "رفتن" از دنیا به نهایت رشد خودش رسیده باشد و همه استعدادهایش فعلیت یافته باشند.بنابراین او همواره در حال شکفتن است و توقف ویا پس رفت برایش مناسب نیست .به همین دلیل است که تنها آگاهیهایی برایش واقعا مفید است که نقشی در این تحول داشته باشند و بسیاری از اطلاعاتی که امروزه ما فرا میگیریم از چنین خاصیتی بسیار فاصله دارند و معلوم نیست که قرار است چه " دردی" از ما را درمان کنند! جالب اینجاست که بخش بیشتر اطلاعاتی که از آغاز راه تا پایان بما داده میشود بگونه ای است که حتی یکبار هم در صحنه زندگی برای ما کارگشا نبوده اند! و بسیار کم اتفاق افتاده که باخود گفته باشیم که چه خوب شد این نکته را در فلان کلاس یادرس فراگرفته بودم که در این حادثه از آن بهره جستم!  و اینچنین است که علوم بی ثمر امروزه بسیارند و این ماهستیم که باید دست به انتخاب بزنیم و از عمر و استعداد و فرصتهای خود  درست بهره بگیریم. در دعاها میخوانیم که (اعوذ بک من علم لاینفع) یعنی از علم بی ثمر به خدا پناه میبرم. همچنانکه در سخنی از امام صادق ع نقل شده است که فرمودند: العلم یهتف بالعمل و الا ارتحل یعنی علم آدمی را به عمل فرامیخواند و اگر عمل بدنبالش نباشد آن علم از بین میرود.یعنی اساسا تا "عمل" نباشد علمی باقی نمیماند! بی جهت نیست که هیچ عاملی هم باندازه عمل افراد نمیتواند بر دیگران موثر باشد  و چقدر امروزه  "علم" از "عمل" فاصله گرفته است!

نه من ز بی عملی در جهان ملولم وبس

ملالت علما هم زعلم بی عمل است!

@namazesobh

از دیگری گذر کن!


بخش عمده ای از ناخرسندی ها به ارتباط ما با دیگران برمیگردد.احساسی که نسبت بآنها داریم و عکس العملهایی که از آنها میبینیم و حال آنکه این تصورات  هیچیک ربطی به حقیقت ندارند!  گویا دغدغه چیزی را داریم که هیچ نقشی در حقیقت ما ندارد!  ولی در غالب اوقات افراد حاضر نیستند این دغدغه ها را رها کنند با اینکه خودشان اقرار دارند که این افکار موجب ناراحتی و اضطراب آنها میشود.اینجاست که معلوم میشود معرفت و آگاهی به حقیقت امور چقدر میتواند در تغییر حالات و نگرانیهای آدمی موثر باشد.طبیعتا وقتی مدتها دیگران و نظراتشان برای ما اهمیت داشته اند براحتی نمیتوان از آنها عبور کرد اما وقتی آدمی به حقیقت خودش معرفت پیدا میکند میبیند که نگاه دیگران هیچ نقشی در آن ندارد و درنتیجه بخش عمده ای از نگرانیهایش خودبخود از بین میرود. اگر انسان خودش را پیدا کند متوجه میشود که همه آنچه میخواهد در درون خود اوست و هیچ نیازی به دیگری ندارد!

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود

طلب از گمشدگان لب دریا می کرد!

@namazesobh

بی ثباتی دنیا


 یکی از تشبیهاتی که در قرآن بیشتر بکاربرده شده تشبیه دنیا به سرزمین سرسبزی است که در یک شب به بیابانی لم یزرع تبدیل میشود که از جمله در آیه ۲۴ سوره یونس این تمثیل آمده است.در حقیقت قرآن میخواهد مارا از این حقیقت آگاه سازد که از دنیا  ثبات و جاودانگی انتظار نداشته باشیم.اینها ویژگیهای جهان دیگری است که پس از زندگی این دنیاست و به تعبیر دیگری اینها خصلتهای امور الهی است.بنابراین کسی که از دنیا و امور دنیوی و اهل دنیا انتظار ثبات و وفاداری و ...داشته باشد بدون تردید به آرزو و خواسته خودش نمیرسد و همه انتظارات و امیدش برباد میرود!  رمز بی توجهی اولیای الهی به دنیا و اهلش همین است .و از سوی دیگر به همین خاطر است که قصد و نیت انسان در همه کارهایش باید خدا باشد چون تنها حقیقت ماندنی اوست! ( ماعندکم ینفد و ما عندا...باق)  آری.تنها اصل ثابت و قطعی دنیا " بی ثباتی" آن است ! و پرواضح است که نمیتوان به چنین امر گذرا و سیالی تکیه کرد! وقتی این حقیقت را دریافتیم دیگر از بی وفایی در دنیا ملول نمیشویم و بر کسی خرده نمیگیریم و شادی لحظات را بواسطه این حوادث از بین نمیبریم .بلکه با توجه به خداوند که حقیقت همه امور است در همه حال امید و آرامش خود را حفظ میکنیم.

این جهان و اهل او بی حاصل اند

هردو اندر بی وفایی یک دل اند!

@namazesobh