نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

توهم "آبرو" !


وعسی ان تکرهوا شیءا و هو خیرلکم...

سالی که باعزل آغاز شد و پراز رحمت بود و عزلی که خود نقطه عطفی شد و لطفی خفی.ارزیابی رحمات این عزل و عواقب آن درطول این یکسال قابل تقدیر لفظی و کتبی نیست.تنها یادداشتی خواهد بود بعنوان خاطره...

امسال وقتی درشب 17 ربیع الاول میلاد رسول خدا متوجه شدم سالگرد عزل است،بیادافتادم که خداوند چه عیدی بزرگی بمن در میلاد پیامبرش در سال گذشته عنایت فرموده است منتهی عنایاتی از جنس عسی ان تکرهوا شیءا و هو خیر لکم! که البته در سال گذشته درروز میلاد باین اندازه قابل پیش بینی و اندیشیدن نبود.

در مطالعه خاطره ها بیاد سخن امام بزرگوار افتادم که به نقل آیه ا..جوادی آملی وقتی با تصویر آیه ا..بروجردی در مقابل قبر ایشان مواجه شده بودند فرمودند که وقتی به اوج عظمت و قدرت رسید گفت وقت رفتن است و اینکه ایشان ابتدا طلبه بود و بعد مرجع شد و به اوج قدرت رسید و حالا هم یک عکس از ایسان باقی است! که این درس عبرت است!

آری...دراوج قدرت رسیده بودیم.بااتحاد واتفاقی که در بچه ها بوجود آمده بود و محیط مملو از عشق و محبت بین برادران هرروز پیوندها قوی تر میشد.مزار شهدای عصر پنجشنبه، دعای کمیل شب جمعه شور دیگری در جانهای عاشق میافروخت.شهادت عزیزان بخصوص یاران صادق اتحادیه، این جوانان معصوم ، رقت های قلبی خاص و جلوه معنوی فوق العاده در اتحادیه و بچه ها ایجاد کرده بود.مسابقه در خیرات و شهادت ها و جبهه رفتن ها آغاز شده بود.برادران اتحادیه باقدرت زیاد درمدارس در مقابله باخطوط انحرافی وسازش برخورد میکردند.اردوهای عقیدتی معنوی با شکوه خاص از طریق ارگانها برقرار میشد.اصلا انس و محبت و صفا و معنویت بیسابقه ای در برادران شکل گرفته بود که تجدید آن محال بنظر میرسد!....

رمضان سال 1403باشکوه و صفای بیسابقه ای در بین برادران به پایان رسید.اما....اما این کاروان عشق نمیدانست که در پس پرده غیب در خزاین رحمت الهی چه تقدیری دارد شکل میگیرد! این کاروان باید امتحان شود.این محیط باید به محیط امتحان و بلا تبدیل گردد........ 

ادامه مطلب ...

بیاد شهید شهاب...


امروز 21بهمن 95 مصادف است با سالروز عروج شهید حجه الاسلام حاج محمد شهاب ! که در تاریخ21/11/64  درعملیات والفجر 8 در منطقه فاو بشهادت رسید....

بهمین جهت تصمیم گرفتم که دلنوشته ای به قلم شهید را باین مناسبت منتشر کنم.این نوشته مربوط به دوسال قبل از شهادت والبته پس از ماجرای عزل است! یکی از عرفانی ترین بخشهای زندگی شهید مربوط به همین سه سال بعد از عزل میشودکه سالهای پایانی عمر او و البته سالهای اوج اواز جهات معرفتی است.او که با ماجرای عزل  از صحنه امتحان قطع تعلقات دنیوی با موفقیت بیرون امده بود زمزمه های زیبایی را با خود در این سالها دارد که خواندنی است.نام این نوشته را هم به همین جهت "توهم آبرو" میگذارم،چرا که او با این تجربه وهمی بودن اموراعتباری دنیا ازجمله آبرو را لمس میکند و از آن سخن میگوید.این شما و این هم نوشته شهید.....

@namazesobh

ازاسارت تا رهایی!


حکایت انسان در دنیا حکایت عجیبی است.او به دنیا میآید تا در این بستر رشد کند و به منزل اصلی خود برگردد.خالقی که او را به این منزلگاه موقتی فرستاده همه امکانات رشد معرفتی رانیز برایش فراهم ساخته است.هم نیروی ادراک خیروشر دروجودش نهاده و هم رسولان خودش را برای توجه دادن به او گمارده است.اما علیرغم همه این زمینه های رشد،بازهم بیراهه میرود.به جای پرورش یافتن در دامان دنیا اسیر رنگ و بوی دنیا میشود! ووقتی اسیر شد توان ادراکی خود را از دست میدهد.قلب پاک و آماده او به سنگی سخت تبدیل میشود که هیچگونه پذیرشی ندارد.فهی کالحجاره اواشدقسوه...74سوره بقره.همه این اتفاقات نتیجه آنست که از فلسفه آمدن خودش غافل میشود و دلخوش به متاع ناچیز چندروزه دنیا میگردد.اما اگر اسارت خودش را دریابد و خود را از این حالت رهاسازد به حالت خشوع و خضوع قلبی میرسد و همان قلبی که دچار سختی شده بود اینک به چشمه ای تبدیل میشود که آب از آن فوران میکند.این جوشش نتیجه آن رهایی است و آن رهایی حاصل نوشیدن جام معرفت حق است!

تواسیر بو ورنگی، به مثال نقش سنگی

بجهی چو آب چشمه، زدرون سنگ خارا

@namazesobh

مراقب "خود" باش!


در آیه 105سوره مایده عبارتی تامل برانگیز آمده است.میفرماید: یاایهاالذین آمنوا علیکم انفسکم ...ای مومنین برشماباد به مراقبت از خودتان! و در ادامه آیه به دلیل آن هم اشاره میکند که گمراهی دیگران ضرری بشما نمیرساند وقتی که شماخودتان در مسیر هدایت  باشید.تردیدی نیست که تا آدمی خود در مسیر هدایت نباشد نمیتواند کاری برای دیگری هم انجام دهد.پس حتی اگر دغدغه دیگران را هم دارد باید خودش در مسیرقرار گیرد و گرنه بعد از مدتها تازه متوجه میشود که هم خود از راه مانده است و هم کاری برای دیگران نتوانسته انجام دهد.نکته ظریفی که در این توصیه قرآن بچشم میخورد و خداوند در آیات دیگر بدان اشاره کرده اینست که هدایت کار خداوند است و لذا گاه خداوند پیامبرش را مورد خطاب قرار میدهد که کار تو تنها رساندن پیام من است اما هدایتگر خود من هستم!  و طبیعتا خدای مهربان و حکیم خود بهتر میداند که چگونه بندگان خودش را براه خودش دعوت کند.نکته اینجاست که گاهی ما گمان میکنیم دیگری هم باید از همان راهی که من رفته ام به حقیقت برسد و حال آنکه چه بسا او از طریق دیگری به همان نور حقیقت دست یافته باشد! باید بپذیریم که نفوس مخلوق خداوند بسیار متکثر و متعددند و البته خداوند به همه آنها احاطه دارد و خود رازق آنها و مدبر امور آنهاست! واگر هم خواست او براین تعلق گیرد که گرهی بدست ما گشوده شود باز هم خود اوست که مارا بدان طریق هدایت میکند! پس در حقیقت همه چیز در یدقدرت بیکران اوست و او با رحمت واسعه خودش هر موجودی را به کمال لایق خودش واصل میسازد.و چقدر رحمت و محبت و لطف و عنایت و حلم و عطوفت و...او شوق آفرین است.وقتی خود را در آغوش محبت بیدریغ پروردگارت احساس میکنی ، تنها و تنها شرمنده میشوی....که او چقدر کریمانه از خطاهای تو گذشت و هیچگاه تو را در بیراهه هایی که خود بااصرار بدان گام نهادی تنها رهایت نکرد...آنگاه است که با همه وجودت عاشق این خدای مهربان میشوی و از او میخواهی که همه وجودت سرشار از محبت و عشق او شود.اللهم ارزقنی حبک....

@namazesobh

دولت دیدار!


حقیقت همانند نفسی است که به کالبد مرده جان میبخشد! که با هیچ یک از اعضای این کالبد جسمانی قابل قیاس نیست.اگر این نفس نباشد وروح در کالبد جریان پیدانکند هیچیک از اعضای ارزشمند او سودی نخواهدداشت و باید این بدن را درزیر خاکها پنهان کنند! رمز حیات بخشی توحید به زندگی ما آدمیان همین است.زندگی فاقد توحید همانند کالبد فاقدروح است . وهمه گفتگوی ما در مورد خداوند و صفات وافعالش برای جریان پیدا کردن این روح در این کالبد است.چرا شرک اینقدر مذموم است ؟ چون  ما را از دریافت اهمیت روح بازداشته و سرگرم اعضای مرده فاقد حیات میسازد.هر فعالیتی که فاقد این روح حیاتی باشد نیز اینچنین است.لذا خداوند از پذیرش دعوت انبیای الهی بعنوان عاملی حیاتبخش یاد میکند:استجیبوال..و للرسول اذا دعاکم لمایحییکم...پس آنچه اهمیت دارد مواجهه با این نور رهایی بخش از ظلمت و این مایه حیات است.وهمه کسانی که این حیات را تجربه میکنند بگونه ای از آن تجربه واحد البته با زبانهای مختلف سخن میگویند.همچنان که غافلان از این حقیقت نورانی مشغول بحثهای بیهوده و جدال برسر الفاظ بی جان و فاقد حیاتند و جز ملالت و دوری از روشنایی چیزی نصیبشان نمیشود.حال میتوان دریافت که چرا دولت و ثروت واقعی ، مشاهده و ملاقات آن یار حقیقی است چرا که تنها با مشاهده او کالبد بی جان زنده میشود.پس در حقیقت گدایی در کوی یار همان خسروی واقعی است!

دانی که چیست "دولت" دیداریار دیدن

در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن!

@namazesobh