نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

معیت با حسین ع


در پایان زیارت اربعین میخوانیم..فمعکم معکم...یعنی حاصلی که از این زیارت میطلبیم درخواست معیت و همراهی با امام است.این معیت تنها ظاهری نیست بلکه معیت و همراهی باطنی هم هست.وقتی نور وجود امام در باطن وجود ما و همراه ما باشد عبور از ظاهر دنیا برای ما آسان میشود.عبوری که اگر نباشد آدمی در گرداب دنبا فرو میرود بی آنکه خودش بداند و حتی بخواهد! گرداب دنیا امری است جدی و تا پروای حق و تقوای اله در وجود آدمی شکل نگیرد خطرش باقی است! بی جهت نیست که ندای " افلا تتقون" از همه صفحات قرآن بگوش میرسد.دنیا تنها بستر رشد است و نه مقصد...و حسین ع واصحاب و اهل بیتش دنیا را با همه کرو فرش چنان به بازی میگیرند که قرنهاست افکار واندیشه ها در پی تحلیل آنند.آری! وقتی عشق حسین وجودت را دربرگرفت، همه ترسها و دلهره هایی که حربه شیطان برای کشاندن تو بسوی دنیاست ازمیان میرود.چرا که باطن و حقیقت عالم برتو مکشوف شده است! و چه عجیب است! باطل سر حق را برنیزه میکند که ترس از قدرت خودش را نشان دهد اما این سربالای"نی" ندای حق طلبی را در باطن تاریخ بودیعه مینهد! نکته اینجاست که کسی راتوان مقابله بااراده حق نیست! و اگر او بخواهد موسی را در کاخ فرعون پرورش میدهد و ابراهیم را در دل آتش نگهمیدارد و یونس را در شکم ماهی! کافی است همراهی باطنی با امامت پیدا کنی .دیگر جوهر وجودت در برابر همه شلاقها و زنجیرهای  پوشالی دنیا مقاوم و شکست ناپذیر میشود...السلام علی الحسین.....

@namazesobh

توحید در "عمل"


بی شک یکی از مفاهیمی که درقرآن بسیار بکار رفته و همه جا بعنوان عاملی برای نیل به بهشت در کنار "ایمان" ذکر شده است، مفهوم "عمل صالح" است.اما بنظر میرسد که تصور اولیه ما از این مفهوم ، مارا از حیطه گسترده و موثر عمل دور میکند! چون در نگاه نخست تنها عمل جوارحی در ذهن مانقش میبندد و حال آنکه بخش وسیعتر و موثرتر "عمل جوانحی"است.مصداق روشن عمل جوانحی ، قصد و نیت و اراده آدمی است و کیست که نقش بی نظیر اینها را در زندگی بتواند انکار کند؟در حقیقت عمل اصلی همان قصد و اراده درونی است ! و رفتار بیرونی به تنهایی کالبدی بی جان است! و در اینجاست که معلوم مبشود چرا توحید در عمل اندکی دشواری دارد.خالص نگه داشتن قصد و نیت نیاز به مراقبه همیشگی دارد! و البته ثمره آن هم فراوان است.زیبایی ماجرا در این است که هر عملی که در زندگی روزمره انجام میدهیم میتواند تنها با همان قصد و نیت به عملی صالح و نورانی تبدیل شود....

@namazesobh

آرامش در بندگی!


بی تردید یکی از مهمترین خواسته های هر انسان رسیدن به آرامش درونی است.اما چرا گاه علیرغم تلاش زیاد به چنین نتیجه ای نمیرسد؟ پاسخ این سوال چندان دشوارنیست! و آن این است که خودش را تسلیم اراده الهی نکرده است! وضعیت ما در دنیا شبیه کودکی است که وقتی به تدبیر بزرگترها اعتماد دارد به راحتی بازی خودش را میکند و نگران اتفاقاتی که رخ میدهد نیست! چون میداند که بزرگترها هستند! ولی اگر او چنین اعتمادی نداشته باشد و بخواهد کار بزرگترها را انجام دهد اصلا خاطر آسوده و شادی برای بازی ندارد! هرصدایی او را مضطرب میکند که نکند سقف خانه بر سر من فرود میآید! حقیقت این است که تدبیر عالم در دست اوست و تنها به خودش باید تکبه کرد.تکیه کردن بر "غیراو" هرچه که باشد از مال ومقام گرفته تا جاه و اعتبارو...سرابی بیش نیست.این سرابها تنها بر اضطراب و دلهره آدمی میافزایند.مدتی خیال میکنی که تکیه گاه خوبی هستند: الذی جمع مالا و عدده یحسب ان ماله اخلده کلا لینبذن فی الحطمه! خیال میکند این کثرات باو آرامش خواهد داد اما در حقیقت بادست خودش خویش را گرفتار آتش میکند! حقیقت آن است که غیراو سرابی بیش نیست و هیچ کاری از این سراب برنمیاید.این است رمز اینکه آرامش تنها در بندگی و تکیه بر او حاصل میشود!

@namazesobh

"هم اکنون" رادریاب!


بخش عمده ای از رنج هایی که بیهوده میبریم و ثمری هم برای ماندارد ، مربوط به این میشود که به هیچ قیمتی حاضر نیستیم گذشته را بر زمین نهیم! گویا دوست داریم بی جهت همه این بار سنگین را همه جا و همه وقت باخود حمل کنیم! طبیعی است که در چنین وضعیتی خاطرات تلخ گذشته هیچگاه اجازه بهره بردن از زمان حال را بما نمیدهد.با شخصی مواجه میشویم که اتفاقا بهر دلیلی قصد خوشحال کردن ما رادارد، اما بدلیل داشتن خاطره خاصی قادر نیستیم دراین دقایق بااو خوشحال باشیم! یعنی همواره لحظات شاد کنونی را بدلیل زندگی در گذشته ها از دست میدهیم و دایما بر حجم لحظات تلخ خویش میافزاییم! جالب اینجاست که در روایات هم توصیه فراوانی به عبور کردن و گذشتن از خطاهای دیگران شده است  .مضامینی همانند:صل من قطعک واعف عمن ظلمک...به صورتهای مختلف در روایات تکرار شده است.معلوم است که زمانی میتوانی رابطه قطع شده ای را به " وصل" تبدیل کنی که از گذشته عبور کرده باشی!  بهرجهت اگر هم اکنون را قدر ندانیم براحتی از دست ما میرود و به همان گذشته ای بدل میشود که دوست نداریم! ولی میتوانیم تصمیم بگیریم که از هم اکنون این چرخه را متوقف سازیم.و وارد راهی نو شویم! کافی است این ضرب المثل قدیمی را بیاد آوریم که "ماهی را هروقت از آب بگیری تازه است" !

@namazesobh

"خودت" را دریاب!


یکی از آثار زندگی اجتماعی آن است که معمولا توجه آدمی را از خودش معطوف به دیگران میکند به گونه ای که پس از مدتی متوجه میشود که همه کارهایش را بخاطر خوشامد و بدآمد دیگران انجام داده است و اصلا توجهی به خودش نداشته است.وحال آنکه از مدح و ذم دیگران چیزی برایش باقی هم نمیماند.دل خوش کردن به این امور همانند خانه ساختن در مسیر سیل است که در یک لحظه از بنیان برچیده میشود.وقتی به پایان عمر میرسی ، در شرایطی که بیش از همیشه به دستگیری دیگران محتاج هستی میبینی از همیشه تنهاتری! و خبری از آن همه تحسین ها و تشویق ها نیست.همه ماجرای دنیا همین است که اگر در اصلاح خودت و نیات خودت نکوشی در پایان چیزی در دست نخواهی داشت.به تعبیر زیبای قران تو تنها وارد دنیا شده ای وتنها هم از آن خارج شده و تنها به نزد پروردگارت برمیگردی.تنهایی یک حقیقت است که راه فراری از آن نیست.پس هرچه زودتر این حقیقت را دریابی فرصت بیشتری برای این خواهی داشت که به "خود" واقعی ات برسی! آن وقت میفهمی که هیچ چیزی جز صداقت و اخلاص به کارت نمیآید! زیرا هر کاری که برچسبی غیر از این داشته باشد اساسا جزو سرمایه تو محسوب نمیشود.وجالب اینجاست که هرچه بیشتر از این "خود" اصلی مراقبت کنی هم رضایت "خدا" را تحصیل کرده ای و هم بیشترین منفعت را برای جامعه داشته ای ، چون کسی که مراقب خودش هست جز راستی و درستی از او سرنمیزند....چون فهمیده است که هیچ چیز جز این نفعی به حال "خودش" ندارد!

@namazesobh