نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

دل به او بسپار !

"

اطمینان قلب ، از سرمایه های مهمی است که خداوند به اهل ایمان عنایت میکند.در لحظات سخت و دشوار زندگی که تردیدها و نگرانیها بر آدمی هجوم میآورند ، ارزش این اطمینان قلبی روشن میشود.در مواجهه حضرت ابراهیم با خداوند در قرآن میخوانیم که خداوند از حضرت میپرسد مگر ایمان نداری؟ واو درپاسخ میگوید، چرا ایمان دارم اما میخواهم اطمینان قلب پیدا کنم! ....ولکن لیطمان قلبی( آیه 260 سوره بقره)  همچنین در ماجرای حضرت موسی ع خداوند میفرماید که اگرما قلب مادر موسی را استوار نمیساختیم چه بسا که تحمل این ماجرا را نداشت.لولا ان ربطنا علی قلبها لیکون من المومنین(آیه 10سوره قصص) و این است رمز آرامشی که مومن از آن بهره مند است.این آرامش و اطمینان از هیچ راه دیگری بدست نمیآید.والبته این یکی از آثار متعددی است که توحید میتواند در آدمی بجای گذارد. بی جهت نیست که کسانی که چشمشان به این حقایق بینا میشود به هیچ وجه حاضر نمیشوند از آن تنزل کنند! چونان کسی که آب را یافته و دیگر نمیتواند فریب سراب را بخورد.البته این حقایق  در قیامت برهمگان آشکار میشود اما توحید سبب میشود که در همین دنیا حقیقت را از مجاز تشخیص داده و جداسازی!

فردا که پیشگاه"حقیقت "شود پدید

شرمنده رهروی که عمل بر "مجاز" کرد!

@namazesobh

بهشت جان !


همه آنچه در این دنیا تجربه میکنیم نمونه و ماکتی است از هرآنچه در نشاءی آخرت با آن روبرو خواهیم شد.زیبایی ها حکایت از بهشت دارند و زشتی ها حکایتگر جهنم اند.اما معمولا آنچه بیشتر توجه آدمی را بخود مشغول میکند  زیبایی های ظاهری است که با حواس ظاهر درک میشوند.البته که هم اینها هم در بهشت ابدی هست! انواع نوشیدنیها و خوردنیها و...اما نکته مهم در اینجاست که همه این امور زیبا خود از آن جهت زیبا هستند که بهره و نصیبی از زیبایی مطلق در آنهاست و ویژگی برجسته آدمی این است که میتواند به ادراک آن زیبایی اصلی نایل شود.همه فلسفه خلقت بااین همه طول و عرض برای رسیدن بهمان نقطه است.والبته راه رسیدن به آن ادراک تنها حواس ظاهر نیست بلکه اندیشه وتفکر است! تعقل است که انسان را به بهشت "جان" میرساند! و شکوه انسان از همین بابت است که به چنین بهشتی دسترسی دارد.اساسا بدون درکی از بهشت جان و روح ، بهشت جسم وبدن معنایی ندارد.اگر درکی از آن زیبایی های اصلی نباشد هیچیک از این زیباییهای ظاهری رنگ و بویی نخواهد داشت.وچه حماقت بزرگی است که آدمی به غذای تن بسنده کند و روح وجان خودش را گرسنه وتشنه نگاه دارد ! وچه فاصله زیادی است میان این دو مطلوب.هرچه خرسندی و رضایت است مربوط به بهشت جان آدمی است که تنها با ادراک جمال حق  محقق میشود.وقتی رخ زیبای یار را در هستی مشاهده میکنی جهان برای تو معنا پیدا میکند.تو در حقیقت خواهان آن جلوه مطلقی اما این خواسته های کوچک مادی مانع برسر راه دیدن آن جمال زیبایند.و گرنه او به تو از خودت نزدیک تر است! 

جان بی جمال جانان میل جهان ندارد

هرکس که این ندارد حقا که آن ندارد!

@namazesobh

عیار توکل !


هرچیزی عیاری دارد.هرچه خالص ترباشد عیارش بالاتر است.همه برنامه ریزیها برای این است که درصد عیار افزایش پیدا کند و به خلوص مطلق نزدیکتر شود هرچند رسیدن بآن مقدورنباشد.برنامه های الهی در دنیا برای این است که درصد توکل مومن افزایش پیدا کند.چراکه ایمان هرچه خلوصش بیشترباشد ارزش بیشتری دارد.بسیاری از اوقات در کوران حوادث سخت و دشوار میفهمی که چقدر توکل تو ضعیف است.عیار توکل در چنبن شرایطی مشخص میشود! وقتی که زلزله ای میآید و همه اسباب ظاهری را بهم میریزد و همه تدارکاتی که برای خودت داشتی بیکباره بربادمیرود، آنجاست که از اعمالت باخبر میشوی و عیار توکل خودت را بعیان میبینی.در سوره زلزال میخوانیم: اذا زلزلت الارض زلزالها و اخرجت الارض اثقالها...یومیذ تحدث اخبارها...اگر دیدی که در ابن تحولات بی صبر میشوی و آرامشت را ازدست میدهی و خانه ات خراب میشود باید تدارک کنی.خانه ای که ساخته بودی مقاوم نبود.هرچه عیارتوکلت بیشتر شود خانه قلبت مقاوم تر میشود.ببین تکیه ات به چیست؟ همه دستاویزهای دیگر ازبین رفتنی است ....تنها وتنها فضل ورحمت اوست که مابه امیدواری است و همه دیگر اعمال هم برای این است که به این نقطه برسی....

@namazesobh

شوق لقا !


چند قرن از آغاز دوره مدرن میگذرد.دوره ای که در آغازش گمان میرفت که بشر به قله های پیشرفت خودش نزدیک میشود...اما طولی نکشید که این آرزو هم ناکام ماند و امروز علیرغم همه پیشرفت های مادی ،از فقدان معنا و هدف وشوق و انگیزه در زندگی رنج میبرد.واتفاقا این دقیقا همان نقطه ای است که در تفکر الهی مورد توجه بوده و در این چند قرن مورد غفلت واقع شده بود یعنی مساله هدف و غایت در زندگی.در بسیاری از آیات قرآن محور جداسازی مومن از غیرمومن ، امید به لقای پروردگار معرفی میشود، ازجمله آیه پایانی سوره کهف:...فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا...همچنان که در بسیاری از آیات دیگر بر مساله بازگشت بسوی خداوند تاکید میشود و مضامین متعددی مثل " والیه تحشرون" بارها تکرار شده است.بنظر میرسد تاکید قرآن بر مساله لقاء پروردگار به جهت همان تاثیری است که هدف میتواند در زندگی داسته باشد و در فرد شوق و امید و حرکت ایجاد کند.تمام مشکل تفکر مدرن هم در همین نکته بود که تنها به سلطه بشر بر طبیعت اکتفا کرد.شاید این تسلط و چیرگی بر جهان مادی در آغاز جذاب و زیبا بود اما دنیای مادی بدلیل آنکه پست تر و فروتر از انسان است نمیتواند در او شوق و عشق و علاقه همیشگی ایجاد کند.این شوق و اشتیاق تنها و تنها در ارتباط آدمی با خداوند پیدا میشود و چه زیبا خداوند در آن حدیث قدسی فرمود: خلقت الاشیاء لک و خلقتک لاجلی یعنی همه عالم را برای نوی انسان خلق کردم اما تو را برای خودم آفریدم!! ...ما از او هستیم و به سوی او برمیگردیم و تنها اوست که میتواند مارا آرام سازد و تنها شوق لقای اوست که میتواند روشنی چشم ما باشد! چه زیبا فرمود امام سجاد ع در مناجات مریدین: و لقاءک قره عینی......رزقناا...انشاا...

@namazesobh

لی نیازی واقعی


جریان حقیقت در زندگی انسان با مجاز و اعتبار بسیار در آمیخته است به نحوی که خیلی از چیزهایی که گمان میکنیم نیاز واقعی ماست اینچنین نیستند و خیلی از چیزها مورد نیاز جدی ماست که به آن بی توجهیم! مطابق آیات الهی در قرآن ،راه آدمی بسیار روشن و هموار است! اما ببینید که چگونه انسان با پندارهای پیچیده خودش کار را سخت و تاریک میسازد! حقیقت این است که اگر راه صدق و درستی را درپیش گیرد با جریان هستی همراه میشود، فرشتگان با او دمساز میگردند، و وسوسه شیاطین از او دور میشود! ..اما او ترجیح میدهد که درمسیر گناه و کذب حرکت کند، از فرشتگان دور شود، وسوسه شیاطین را بپذیرد و خود را از همه مواهب هستی محروم سازد! و همه این تلاشهای بی فرجام را به امید محبوب شدن در نزد دیگران انجام میدهد غافل از اینکه بیراهه میرود و لحظه بلحظه از مسیر حق بیشتر فاصله میگیرد.در آبات 221 ببعد سوره شعرا میخوانیم: هل انبیکم علی من تنزل الشیاطین؟ تنزل علی کل افاک اثیم...شیاطین رفیق انسان دروغگوی گنهکارمیشوند...وچقدر دروغ خطرناک است و چقدر ما آن را حقیر میشماریم!! چقدر آدمی بیراهه میرود! ..کافی است به فقر و عجز خودش در مقابل حق آگاه شود که اگر این حقیقت را درک کند و در مقابل حق خاشع شود به بی نیازی واقعی رسیده است! اما ...در مقابل این حقیقت آشکار می ایستد! و راه نزدیک خود را دور و صعب العبور میکند! ...براستی که آدمی ظلوم و جهول است! هم ظالم است و هم جاهل! و ظلمش به خودش نتیجه همان جهل اوست! ....جهل به این حقیقت که بی نیازی واقعی فقط و فقط از طریق بندگی او حاصل میشود!

@namazesobh