نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

ارزش محبت

آدمی موجودی است که برای حرکتش انگیزه میخواهد.خداوند اورابگونه ای خلق کرده که نمیتوان اورا به انجام کاری مجبور کرد.لذا در پذیرش دین و رعایت اخلاق هم اساس کار اختیار واراده خوداوست.کاری که به اجبار از اوسرزند نه ارزش اخلاقی دارد ونه اعتبار دینی.برهمین اساس است که آگاهی و دانش در درجه نخست اهمیت قراردارد زیرا تا آگاهی نباشد شوق وانگیزه پیدا نمیشود.عصمتی که اولیای الهی دارند از آن روست که حقایق را بعینه مشاهده میکنند .والبته هم آن آگاهی منوط به لطف خداست وهم انگیزه وشوق نشاندهنده لطف الهی است.حال اگر در کسی این شوق وعلاقه ومحبت وجود داشته باشد می باید قدر آن را بداند.کسی که در وجودخودش شوق به خدمت بانسانها را میبیند قطعا مورد عنایت الهی است.وهمین شوق به خوبی ها وعلقه های انسانی او را به خالق خوبیها پیوند میدهد چرا که : نوریان مر نوریان راطالبند. .. عشق بخداوند در عشق به هستی و عشق به خوبی تجلی پیدا میکند.زیرا هستی خود تجلی خداوند است.پس قدر دوستی ها و محبت ها رابدانیم و شاکر نعمتهای الهی باشیم.

بیاتاقدریکدیگر بدانیم

که تا ناگه زیکدیگرنمانیم....

@namazesobh

مسابقه بی فرجام!

یکی از دلایل عمده ناآرامیهای ما آدمیان مسابقه بی امانی است که با دیگران داریم! تلاش ما برای کسب رضایت دیگران ما را از خودمان دور کرده است.گویا ماتنها برای دیگران زندگی میکنیم.برای موفق جلوه نمودن در برابر آنها مجبور میشویم همواره چهره ای غیر از آنچه هستیم را نشان دهیم یعنی همواره محتاج گریم چهره خودمان میشویم .طبیعی است که این تلاشها روز بروز ما را از خودمان بیشتر دور میکند.حاصل این مقایسه نفس گیر هم چیزی جز خستگی جسمی و روحی نیست!  چرا که تشویقهای دیگران تنها برای لحظاتی مارا دلگرم میکند.وپس از آن باید یک عمر تنهایی و خستگی راتحمل کنیم.در اینجاست که معلوم میشود چرا نجات انسان در صداقت و یکرنگی باخودش است.چون حضور دیگران در زندگیش لحظه ای است در حالی که حضور خودش دایمی است.انسانی که باخودش صادق است همواره احساس رضایت از خود دارد و وجودش متشتت نشده است درحالی که آن دیگری برای اینکه در برابر دیگران خود را زیبا جلوه دهد دایما از خودش دور شده و دچار نفاق و دورویی و تشتت درونی است.این دوگانگی های روحی اورا آزار میدهد اما راه فرار هم ندارد.وجالب اینجاست که در پایان این همه تلاش که برای چشم دیگران انجام گرفته تنها احساس خستگی برایش باقی میماند.هیچ چیز باندازه صداقت باخود که در حقیقت همان صداقت و یکرنگی در برابر خداوند است بآدمی آرامش نمیدهد.وپایان این مسابقاتی که بخاطر چشم دیگران انجام میشود جز خستگی و نارضایتی نیست!

@namazesobh

طوفان روح!

آدمی موجود عجیبی است! زیرا همه عجایبی که در عالم بیرون از او وجود دارد به گونه ای در خود او نیز هست! وباز درمیان این همه موجودات عالم تنها خود اوست که میتواند سری از اسرار این خلقت پیچیده درآورد! ...یکی از نقاط اسرارآمیز وجود انسان حقیقت روح اوست.گویا روح همانند دریایی است که هرقدر که بخواهی میتوانی در این دریای طوفانی فرو روی و گوهری را در آن کشف کنی!  ...امروزه به انحای مختلف انسانها را با گوشه ای از تواناییهای عجیب این دریای عظیم آشنا میکنند.همه توفیقاتی که افراد از طریق تصویر سازیهای ذهنی پیدا میکنند گوشه کوچکی از این ماجراست.وقتی به تو تعلیم مبدهند که میتوانی با تصویرسازی ذهن خودت از خواسته ها به آنها دسترسی پیدا کنی تازه میفهمی که در پس واژه شکر چه دریایی از معرفت نهفته است!  وچگونه انسان شاکر همانند ماهی در دریای طوفانی است که نه تنها از امواج طوفانی دریا هراسی ندارد بلکه با این امواج زندگی میکند و حیات او در همین طوفان ها نهفته است! ...اینجاست که درمی یابد باچه دریای عظیمی در وجود خودش روبروست که هرقدر در آن فرو رود و در اعماق این روح طوفانی سیر کند همچنان در آغاز راهست! 

پس از این بادها و طوفانها نهراسیم که حیات روح ما وابسته به آنهاست!

@namazesobh

خدا آرام کننده دلهاست!

یکی از ویژگیهای دنیا آن است که همراه با ترس و نگرانی است، به گونه ای که گویا هیچ گاه این نگرانیها ازمیان نمیرود بلکه تنها جایگزین میشوند.لذا تاوقتی که نگاه انسان به خودش باشد این نگرانیها باقی است .همواره نگران از دست دادن چیزی یا بدست آوردن چیز دیگر برای "خودش" است! اما به محض اینکه از "خود" محدود خویش جدامیشود و به سمت "خود"اصلیش یعنی "خدا" حرکت میکند همه این نگرانیها از میان میرود! زیرا با خداوند نگرانی بی معناست.این وجود خود است که ترس و اضطراب تولید میکند که وقتی رهایش کردی ازمیان میرود. جالب اینجاست که به محض اینکه قصد خدا را میکنی و بسوی او راه میافتی این اتفاق زیبا رخ میدهد زیرا در واقع به سوی خیر محض روانه شده ای واز شرور جدا گشته ای:

نماند خوف اگر گردی روانه

نخواهد اسب تازی تازیانه

تورا از آتش دوزخ چه باک است

که از هستی تن وجان تو پاک است!

@namazesobh

خانه عنکبوتی!

یکی از راههای بیان حقایق بهره بردن از تمثیل است.خداوند حقیقت دنیا را از این طریق برای بنده خودش روشن نموده تا باتامل در این مثالها به حقیقت دست یابد.از جمله آنها تشبیه اغراض و نیات و مقاصد غیر الهی به خانه عنکبوت است.معمولا انسانی که گرفتار هیبت ظاهری باطل شده بنیان سست آن را نمی بیند.کسی که خروش امواج چشم او را اسیر کرده گویا نمیتواند باور کند که این موج خروشان لحظه ای بیش دوام نداشته باشد!  اساسا دنیای باطل دارای زرق وبرق است و همه گرفتاریها مربوط به همین زرق و برق های ظاهری و جلوه های ویژه ! است.اهمیت جلوه های ویژه در تصویربرداری این است که کاری کنیم که مخاطب از تصویر شگفت زده شود و خیال کند! که خبری هست! خیلی از اوقات که پشت صحنه این تصاویر را میبینید تازه متوجه میشوید که چقدر گول خورده اید!  ماجرای دنیا همین است! کاهی بنظر ما کوهی جلوه میکند. لذا قرآن اصرار دارد باانواع تمثیل ها پوچ بودن و باطل بودن این ظواهر را نشان دهد.انسان عاقل کسی است که فریب تشکیلات فریبنده ظاهری این خانه عنکبوتی را نخورد چرا که این خانه با کمترین نسیمی فرو میریزد.چه زیبا گفته است شیخ شبستری:

همه افسانه و افسون وبند است

به جان خواجه کاینها ریشخند است!

همه این تشکیلاتی که آدمیان در دنیا برای خودشان درست میکنند...همه این مقام ومنصب ها...وحتی همه این روابط و نسب ها...اینچنین است.مگر آنکه در پشت ابن امر ظاهری نیتی خالص والهی نهفته باشد که تنها همان برایش باقی میماند.کل شی هالک الا وجهه!

@namazesobh

"من" آسیب ناپذیر!

یکی از دلایل عمده آرامش روحی انسان به این امر برمیگردد که دامنه "من" او تا کجا باشد! چون معمولا ما وقتی ناراحت و نگران و مضطرب میشویم که تصور کنیم کسی به "من" تعرضی کرده،توهینی ،سخن ناپسندی..گفته و یا به "من" آسیب خاصی وارد کرده است.طبیعتا هرچه دامنه"من" انسان گسترده تر باشد احتمال آسیب رسیدن به آن بیشتر میشود.مثلا گاه برخی افراد از اینکه به یکی از وابستگان دورشان چیزی گفته شود ناراحت میشوند ومیگویند که به "من" توهین شده است.اما درمقابل کسانی هستند که اگر به خودشان مستقیما توهین های بسیار شود از کنارش بسادگی عبور میکنند واساسا احساسی از این امر ندارند که به "من" آنها توهین شده است! طبیعتا این گونه افراد آرامش روحی بیشتری خواهند داشت.نقل شده است که عارف بزرگ مرحوم سیدهاشم حداد همه نامه های توهین آمیزی که بوی داده میشد کناری نهاده و میفرمود به این لباس...چیزی گفته اند!  طبیعی است وقتی کسی مثلا حرفی به جوراب ما! بگوید آن را توهین به خود تلقی نمیکنیم! بنابراین هرچه دامنه "من" ما کمتر شده و بسمت وحدت الهی پیش رود و از کثرات فاصله بگیرد آسیب کمتری را احساس خواهیم کرد.وقتی لیوان آب به دریا متصل شود دیگر نه تنها سنگریزه بلکه حتی سنگهای بزرگ هم او را متلاطم نمیسازد. حقیقت آن است که "من" اصلی وحقیقی ما خداوند است!.هر چقدر به این دریافت نزدیک تر شویم آرامش ما در قبال حوادث روزگار بیشتر میشود زیرا هیچ کس و هیچ چیز نمیتواند بر دامن کبریایی او آسیبی برساند!

@namazesobh

محبت، گمشده ای بی بدیل!

در بسیاری اوقات ، بدنبال دارو و اکسیری میگردیم که بتنهایی بتواند انواع بیماریهای جسمی و روحی ما را بهبود بخشد ...اما پیدا نمیکنیم! همه داروها عوارض غیر قابل اجتناب دارند! اما "عشق و محبت" تنها دارویی است که بی هیچ عارضه ای توانی بی نظیر در بهبودی آدمی دارد!  البته از همین آغاز لازم است گفته شود که منظور محبت بی چشمداشت و خالص! است و الا دوست داشتنهای مشروط ! وتجارت محبت! از این مدار خارج است.بسیاری از حالات مطلوبی که در روایات بدان تصریح شده مانند نیکی واحسان بدیگران، گره گشایی...بخشیدن دیگران و...از این طریق براحتی صورت میگیرد.مادری که فرزندش را دوست دارد براحتی از او میگذرد و باتمام وجود باو خدمت میکند.چنین محبتی وجود خود محب را از همه کدورتها و زشتیها پاک میکند وبنابراین اولین اثرش در خود فرد حاصل میشود.بتعبیری انسانهایی که عشق بدیگران در وجودشان هست اولین اثرش آن است که خوشان متحول میشوند! وبهبود می یابند! ...آری محبت حقیقتی است که بشر امروز بشدت محتاج آن است....گمشده ای است بی بدیل!....

@namazesobh

سراب فریبنده!

خداوند در یکی از آیات باطل را به سراب تشبیه میکند...کسراب بقیعه یحسبه الظمان ماءا....

خصلت سراب این است که تشنه را بدنبال خود میکشاند ولی هرگز او را سیراب نمیکند.حال اگر تعداد تشنگانی که بسوی سراب روانند افزایش یابد تغییری در نتیجه رخ نمیدهد! باز هم همه تشنه میمانند! و دنیا چنین خصلتی دارد، همگان را فریب میدهد و این همه باز همچنان بسوی سراب روانه میشوند حتی اگر در کنار آب باشند! چون هزینه نرفتن بسوی سراب مخالفت با اکثریت است ! ...این است که همچنان تشنه باقی میمانند! بسیاری مواقع بایکدیگر از آثار سوء دروغ و غیبت و ظلم و...سخن میگوییم اما همچنان در رفتار ما این حالات باقی است! ...گویا دلمان خوش است که همه همینجورند و حال آنکه این امر نتیجه را تغییر نمیدهد یعنی تشنه میمانیم.سراب،سراب است چه برای یکنفر چه صدنفر! و راه فرار از آن هم بسیار ساده است! آبی که در کنار ماست بنوشیم!  و محال است کسی از آب صداقت بنوشد و باز هم به سراب دروغ دل خوش کند...فقط کافی است یکبار نجربه کنیم!

@namazesobh

همین که "اومیداند"کافیست!

یکی از علل رنج کشیدن آدمی آن است که بسیاری از حقایق در ظرف حیات او مخفی میماند.کم نبوده ونیستند مردانی الهی که علیرغم اینکه در اوج بوده اند لکن در زمان حیاتشان ناشناخته و مظلوم باقی ماندند. و این خصلت دنیاست! اما آنچه مهم است اینست که همه این اعمال در محضر خدایی عالم و عادل صورت میگیرد و او از اندرون دل همه انسانها آگاه است! پس چه جای نگرانی است! آنچه بر عهده ماست این است که خودمان تحت تاثیر موجهای مختلف حرکت نکنیم و برسر حق باقی بمانیم ، زیرا کسی که باید ببیند میبیند وهوالسمیع البصیر! ....و همین کافی است که آدمی را از همه التهابات و نگرانیها خارج سازد.بداند که دنیا ظرف فاش شدن بسیاری از حقایق نیست! اما روزی میآید که همه اسرار نهان آشکار خواهد شد:یوم تبلی السراءر...

پس باقدرت و آرامش در مسیر حق گام بردار و نگران هیچ کس و هیچ چیز نباش ....چون که:

"خدا با توست"

@namazesobh

"فقط"او !

خیلی وقتها دلت میخواهد کسی تورا درک کند!

خیلی وقتها میخواهی کسی بداند برتو چه گذشته!...خیلی وقتها میخواهی با کسی از دردهای ناگفته ات بگویی!...خیلی وقتها از خیلی چیزها دل پردردی داری!... و خیلی..خیلی.....اما...در همه این اوقات یا اصلا کسی را پیدا نمیکنی یاهم اگر هم کسی باشد نمیتواند شرایط تو را کاملا درک کند، بلکه تنها براساس شرایط و نیازهای خودش باتو موقتا همراه میشود...لذا در نهایت دوباره احساس میکنی که: کاملا تنهایی!...

واین وجه همیشگی زندگی دنیاست...یک تنهایی عمیق...که با هیچ ازدحامی از بیرون این تنهایی از بین نمیرود...چون هیچ کس پیدا نمیشود که هم ازتو باخبرباشد ، و هم کاری از دستش برآید ، وهم خودش محتاج و نیازمند نباشد!...همه مخلوقات در همه این جهات محدودند ونیازمند...!....و تنها " اوست" که در همه این زمینه ها نامحدود است و بی نیاز! ..هم کاملا از درونت آگاهست ...هم قدرت کامل دارد! وهم اینکه تو را برای خودت میخواهد نه برای خودش! چون هیچ نیازی به تو ندارد!... آری...فقط "او"....

@namazesobh

عالم نشانه اوست...

آیات بسیاری از قرآن به نشانه بودن خلقت الهی پرداخته است.نشانه هایی که ما را به تفکر و تامل در باره عظمت قدرت و حکمت و...خداوند وامیدارند.در آیه 69سوره نحل ،خداوند به زنبورعسل اشاره میکند...واوحی الی النحل...

چگونه در همین حشره کوچک سیستمهای مختلفی تعبیه شده است که همانند چندین کارخانه عملیات مختلفی از موم سازی و زهرسازی گرفته تا تولید عسل انجام میدهد.وجالب اینست که عسلی که در کنار زهر تولید میشود ماده حیات بخشی است که ..فیه شفاء للناس!...براستی چنبن خدایی چگونه ممکن است از حال بنده خودش آگاه نباشد و او را به  حال خودش رها کرده باشد؟!... و آیا با وجود چنین خدای توانا و دانا ومهربانی جایی برای حزن و اندوه باقی میماند؟!

@namazesobh

عرفان "عرفه"

یکی از برجستگیهای اسلام ،مضامین بلند و عرفانی ادعیه آن است.چه کسی میتواند در مقابل دعاهای زیبایی چون دعای ابوحمزه ،دعای عرفه،مناجات خمس عشر....خاضع نشود! خدایی که در این دعاها معرفی میشود بقدری دوست داشتنی و باعظمت و بزرگوار و ...است که آدمی را مجذوب و شیفته خودش میسازد...

معبودی که میتوانی باافتخار در همه عرصه ها از او یادکنی ..ویکی از زیباترین جلوه های تجلی این معرفت ،مضامین عرفانی دعای عرفه امام حسین علیه السلام است.بی تردید کسی که خدای معرفی شده در این دعا را دریابد غرق در توحید الهی شده و بی نیاز از هر معبودی بدیل!...چنانچه در خود این دعا حضرت میفرماید: ماذا فقد من وجدک و ماذا وجد من فقدک!  کسی که تو را دارد چه ندارد و آنکه تو را ندارد چه دارد! ...آری! اگر فقط این "خدا" را بدرستی دریابی از همه چیز و همه کس بی نیاز میشوی...کما اینکه اگر اورا در نیابی ،وجودت سراسر نیاز واحتیاج خواهدبود.وقتی او را یافتی قطره ای میشوی که بدریایی بزرگ متصل شده دیگر غیراز دریا چیزی را نمیبیند....و حقیقت اینست که همه دردهای آدمی بواسطه دورافتادن ازاوست....در این روز عرفه ....عرفان وشناختی حقیقی برای همه طالبان حقیقت از آن حق مطلق مسالت دارم...

@namazesobh

قرب "قربانی"

"خواست و طلب" آدمی را برای حرکت و هزینه کردن آماده میکند. همیشه برای رسیدن به هدف بالاتر از چیزهایی میگذریم و آنها را در راه رسیدن به مطلوب خود "قربانی" میکنیم.

 حرکت انسان بسوی خداوند چنین حرکتی است.او همواره در حال تقرب و نزدیک شدن به معبود خویش است و برای این تقرب آماده انجام فرامین خداست.بهمین جهت است که در همه عبادات هم قصد قربت شرط است.در یک نگاه کلی در حرکت آدمی بسوی انسان شدن، این خوی حیوانی اوست که باید قربانی شود.بدون این قربانی ، آن تقرب حاصل نمیشود.تا آدمی در منیت و خودخواهی خویش اسیر است به مراتب بالاتر عشق و ایثار دست نمی یابد.وهر چه در این راه تشنگی و عطش و شور و شوق بیشتری داشته باشد قربانی کردن برایش آسان تر است.آنگاه اسماعیل وار آمادگی خود را برای ذبح نفسانیتش اعلام میکند: یاابت افعل ماتومر ستجدنی انشاا..من الصابرین.... حاصل این قربانی دست یابی به گوهر "معرفت"الهی است....واین است "عید" بزرگ انسان....این عید بر طالبانش مبارک

@namazesobh

منیت ها را قربانی کنیم!

امروزه بنحوی همگان دستخوش ناآرامی و دلهره های متنوع و جدیدند! همه اعتراف میکنند که رضایتشان از زندگی نسبت به گذشته کاهش یافته و احساس آرامش کمتری دارند.بنظر میآید یکی از دلایل عمده این حالت افزایش منیت ها و خودخواهی ها در درون خانواده هاست که بشدت میزان سوء تفاهمات و اختلافات روحی و عاطفی را افزایش داده است. تقلیدهای بی مورد و چشم و هم چشمیها ریشه در همینجا دارد.خدا میداند چقدر سرمایه گرانبهای عمر آدمها صرف نزاعهای بیهوده و غصه های بی ارزشی میشود که هبچ نفعی را بدنبال ندارد.بهترین تعبیری که میشود از این امور داشت "توهم" است.توهم ،حالت عجیبی است.توهم ،امر باطلی است که لباس واقعیت به تن میکند و ما را بدنبال سراب میکشاند و وسط بیانان خشک بالب تشنه رهایمان میکند! ما میمانیم و تنی خسته و روحی رنجور! براستی از این منیت ها و خودخواهی ها چه چیز نصیب ما میشود؟ مگر از مهر ومحبت و عطوفت و شفقت چه بدی دیده ایم که اینچنین از آن فاصله گرفته ایم؟! آبا این جز توهم میتواند چیز دیگری باشد؟! خیال میکنیم که اگر فلان موقعیت و بهمان شرایط را داشته باشیم چنین و چنان میشود! وهمه اینها توهمی بیش نیست! رشد حقیقی آدمی در رها کردن خودخواهی و عشق ورزی بدیگران است.اینجاست که بهترین و لازمترین قربانی، ذبح منیت و خودخواهی است....اللهم ارزقنا

@namazesobh

مادی اندیشی عملی!

اگر از مابپرسند که خدایی هست ؟قیامتی هست؟ما علاوه بر جسم ،روحی نیز داریم که اساس کار اوست؟...در همه این موارد جواب ما مثبت است ومیگوییم بله خدا و قیامت وروح و...صحت دارد.اما وقتی کسی به نحوه زندگی ما نگاه کند ،اعمال ما خلاف این رانشان میدهد!

یعنی عملا جوری زندگی میکنیم که گویا تنها جسم ما واقعیت دارد!و قیامت و کیفر و...هم در کار نیست.واین همان مادی اندیشی عملی است! والبته آنچه واقعا اثر دارد اعمال ماست! وشاید دلیل اینکه آثارایمان را در زندگی بگونه ای نمیچشیم که در ما شوق و حرکت ایجاد شود همین باشد...اینکه در روایات آمده است که ملاک ایمان کثرت در نماز و روزه نیست بلکه در وفای به عهد و...است بهمین خاطر است.ولی معمولا تا صحبت از ایمان میشود اعمال عبادی مستقیم بذهن ما میآید.و پرواضح است که صرف صورت نماز را انجام دادن  اثرچندانی نخواهد داشت.مزه ایمان وقتی چشیده میشود که عملا کار خود رادرست انجام دهیم .به قول و عهدخود وفا کنیم و حقوق دیگران را مراعات نماییم و....امید که چنین شود...

@namazesobh

نظرات 1 + ارسال نظر
مصطفی دستوری جمعه 2 مهر‌ماه سال 1395 ساعت 02:01 ق.ظ

سلام.همشون زیبا بودن ولی واسه من مطلب فقط با او واسه من یه چیز دیگه بود

سلام.ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد