نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

تنها تمنای او !


در آیات قرآن میخوانیم که همه ذرات عالم به تسبیح حق مشغولند: وان من شی الا یسبح بحمده و لکن لاتفقهون تسبیحهم -اسری44

یعنی هیچ چیزی نیست مگر آنکه به تسبیح حق مشغول است لکن شماتسبیح آنها را در نمی یابید!  بنظر میرسد که یک پیام مهم این دسته آیات اینست که جستجوی مدام محبوب حقیقی  است که توجیه کننده حضور آدمی در دنیاست.  و گرنه دل آدمی با هدف دیگری آرام نمیگیرد زیرا بهرچه توجه کند پست تر از خود اوست! تنها محبوب حقیقی است که طلبش شوق آفرین است.اگر این حقیقت را آدمی دریابد دیگر در برابر تلخ و شیرین، زشت و زیبا، غم و شادی و...دنیا زبان به گلایه نمیگشاید!  بلکه اساسا نگاهش به این حقیقت دوخته میشود که همه عالم تجلی محبوب من است! و آنچه برای من کفایت میکند دیدن چهره زیبای "او" از ورای همه این فراز و فرودهاست! مرا چه کار به این پستی وبلندی های ظاهری؟ وقتی همه عالم با تسبیح او شادکامند! چرا من اینگونه نباشم؟ اگر اینگونه نگاه کردی، بیکباره همه نگرانیهای موهوم که ریشه در مستقل دیدن دنیا دارد از میان میرود و از آن سو همه وجود آدمی در تمنای آن محبوب متمرکز میشود! به بیان زیبای حافظ، زبان حال گل بابلبل شوریده همین است که جمال و زیبایی مرا تمنا کن و همین برای تو کافی است.دیگر چه میخواهی؟ مگر عاشق چیزی جز مشاهده جمال معشوق را تمنا میکند؟!  

می خواه و گل افشان کن، از دهر چه میجویی

این گفت سحرگه گل، بلبل! توچه میگویی؟

@namazesobh

عجزجسم و قدرت روح !


درمقایسه انسان باسایر حیوانات براحتی میتوان دید که آدمی از جهت جسمی بسیار آسیب پذیرتر است.واتفاقا از همین جهت نیز گاه فریب میخورد.به تصور اینکه اگر بیشتر داشته باشد لذت بیشتری خواهد برد دچار طمع و حرص میشود ،غافل از آنکه افراط در هر بخش از لذات جسمانی برایش دردسرساز میشود.شاید یکی از بزرگترین اشتباهات آدمی در زندگیش همین باشد که توان و انرژی خودش را در مسیر درست بکار نمیگیرد.نیازهای جسمانی محدودند و کمالات جسمانی همچنین.قدرت تو باید صرف کمالات روحی و معنوی شود و آنجاست که میتوانی به پیش بروی.جالب اینجاست که هرچقدر قدرت فکری و روحی تو افزایش پیدا کند مقاومت جسمانی تو هم بیشتر میشود.در حالیکه هرچه توجه تو به امور جسمانی بیشتر میشود از جهت روحی ضعیف تر میشوی.منطقه آزادی که میتوانی در آن باسرعت گام برداری بخش فکرو روح و روان توست.نقطه قوت تو در آن بخش است و در آنجاست که میتوانی به جایی برسی که بجز خداوند را نبینی! لذا بیش از آن که نگران  از دست رفتن جوانی و توان جسمانی و ..باشی باید در فکر افزایش توان روحی و رشد در آن جهت باشی .یادت نرود که این جسم تنها ابزارومرکبی است که قرار است در دنیا ازآن بهره بگیری اما روح تو که حاصل و پرداخته افکار واعمال و نیات توست همیشه باتو خواهد بود!...پس قدر خودت رابدان و سرمایه اصلیت را پیدا کن ...

@namazesobh

اسارت شرک


توحید نشانه رهایی توست.وقتی موحد میشوی معلوم میشود آزاد شده ای! چون تا لا اله را نگویی به الا الله نمیرسی!...و رمز رهایی تو از همه دردها و رنجها همین بود.تو همه این "بت ها" را شکستی.بت هایی که هریک در گوشه دل تو جا خوش کرده بودند.تو همه آنها را از خانه دل بیرون ریختی.و اینک از اسارت همه آنها آزادشده ای.چون دریافتی که اینها همه مرکب بودند نه هدف.حالا دیگر همه اتفاقات برای تو معنای دیگری دارد.تو دیگر برای از دست دادن هیچیک از این مرکبها نگران نمیشوی چون دیگر در درون جانت جای ندارند.همچنان که برای بدست آوردن آنها هم چندان شاد نمیشوی چون باز هم در دلت جایی ندارند.اینجاست که جای برنده و بازنده عوض میشود! تا دیروز که مشرک و اسیر بودی ، نعمتهای الهی به کفر بدل میشد الم تر الی الذین بدلوا نعمت الله کفرا...و از امروز که موحد شدی همه بدیهایت به حسنات مبدل میشود فاولیک یبدل الله سیاتهم حسنات..

آری..تو قدر خودت را یافتی و همه ماسوی ا..از چشم تو افتاد! تو از همه این اسارت ها رهایی یافتی...

@namazesobh

برتری حقیقی توحید


همه ماآدمیان بنوعی در جستجوی برتری هستیم.موقعیت برتر، شغل برتر،مدرک....

اما همه این برتریهایی که معمولا بدنبالش هستیم ،امور دنیوی و گذرایی هستند که نه تنها مساله ما را حل نمیکنند بلکه برای ما تولید مساله و نزاع میکنند! همیشه برای رسیدن به جایگاه برتر و قدرت بالاتر و سرمایه بیشتر باهم وارد نزاع و درگیری میشویم و همه چیز حتی امور مقدس را هم به پای خودخواهی و برتری طلبی خویش قربانی میکنیم و این بسیار دردناک است.اما ریشه همه این نزاع ها اینست که ما از توحید دور افتاده ایم.بجای حقیقت به اعتبار دل خوش کرده ایم.به جای آب  با سراب دلخوشیم.به جای بندگی خدا بنده هوی شده ایم.به جای بزرگ شدن حقیر شده ایم...اما همچنان هم براین طبل باطل میکوبیم!  ما از حقیقت والای انسانی خود دورشده ایم.حقیقتی که برتر و بالاتر و بزرگتر از همه این حقارت هاست.چه زیبا گفت مولانا:  ما زبالاییم و بالا میرویم...مازدریاییم و دریا میرویم....خوانده ای انا الیه راجعون...تابدانی تا کجاها میرویم....

ریشه همه دردها و رنجهای ما در همینجاست.از اصل خود دور افتاده ایم و تنها زمانی دردمان التیام می یابد که به آغوش او برگردیم...

@namazesobh

خشوع"دل"


رابطه عجیبی برقراراست میان خشوع "دل"و همه زیباییهای هستی!.اگر عشق بخواهی در دل خاشع است.اگر آرامش و رضایت جستجو کنی در اینجاست.اگر سرور و شادی بخواهی باز باینجا میرسی.....چرا؟ چه رابطه ای است میان خشوع دل و این همه ی خوبیها؟...شاید نکته اش در اینجاست که وقتی " دل" خاشع میشود که عظمت خدا را دریافته است.و بادرک عظمتش به این اطمینان رسیده که همه ی اتفاقات تحت اراده و مدیریت حسابشده اوست.لذا هیچ نگرانی دراو باقی نمیماند بلکه مطمان میشود که خداوند لحظه بلحظه اورا میبیند و هیچگاه تنهایش نمیگذارد! میفهمد که او همواره در آغوش مهربان خدایش است!..لذا آرامشی عمیق پیدا میکند.آرامشی که با هیچ طوفانی از بین نمیرود.پس ابن احساس خوشی و لذت حاصل آن معرفت است.معرفت و شناختی که به خشوع و تسلیم همه جانبه "دل" انجامیده به گونه ای که در همه لحظات، در سرور و شادی است! اینجاست که معلوم میشود معرفت و عشق دوروی یک سکه اند! نه عشق بی معرفت حاصل میشود و نه معرفت بدون عشق معرفت است! عشق عمق و نهایت معرفت است! عاشقان حقیقتا بیشترین شناخت را دارند...چه بسا که این شناخت هم هدیه ای است که محبوبشان به آنان هدیه کرده است...شاید به همین جهت است که خداوند میفرماید: الم یان للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکرالله...؟ آیا زمان آن فرانرسیده که دلهای مومنان در برابر یاد حق خشوع پیدا کنند؟ از این آیه میتوان دریافت که این خشوع در مراحل بالاتر ایمان است که همه مومنان بآن دست نمی یابند!...رزقناا...انشاا...

@namazesobh