نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

فرصت بی بدیل!


یکی از خصلتهای زمان اینست که هر لحظه جدیدی که فرامیرسد به هزینه ازدست دادن لحظات قبلی است! بنابراین هرلحظه یک فرصت تکرار نشدنی و بی بدیل است.پس تنها کسانی سود میکنند که از این لحظات بهره ببرند.اما چه میشود که نمیتوانیم از این فرصتها استفاده کنیم؟ بنظر میرسد که دلیل عمده اش این است که گرفتار توهمات باطل میشویم .توهماتی که در یک زنجیره پیچیده همانند غده ای سرطانی تکثیر میشوند و مجال اندیشه و حرکت را از انسان میگیرند.هرچند این توهمات انواع گوناگون دارند اما دریک چیز همه مشترکند که از همینجا میتوان آنها را تشخیص داد و آن اینست که همه اینها ما را به جدی گرفتن بازی دنیا و لزوم تدارک وسیع برای مقابله با خطرات احتمالی فرامیخوانند! جملاتی از این دست که در این جامعه دیگر نمیشود به کسی کمک کرد چون همه سوء استفاده میکنند ویا اینکه امروزه باید گرگ بود و گرنه...وامثال این جملات آدمی را دچار اضطراب و دلهره ای میسازد که همه اوقات شبانه روزیش را فرامیگیرد و همه آرامش را از اوسلب میکند.در حالیکه ماجرا باین بزرگی نیست! دنیا و آنچه در دنیاست بسیار کوچکتر از آن است که اینقدر نیاز به تدارک داشته باشد و این تنها شیطان است که امور کوچک دنیا را در نظر مابزرگ جلوه میدهد.حق آن است که این فرصت ناب حضور در دنیا و امکان بهره گیری از این فرصت برای تهیه توشه و زاد دیگر دست نیافتنی است.خداوند در آیه43 سوره روم میفرماید: فاقم وجهک للدین القیم من قبل ان یاتی یوم لا مردله من ا... خداوند در این آیه شریفه بآدمی هشدار میدهد که تا فرصت باقی است همت خود را مصروف درستی و راستی سازد! ..آری قدر نعمتهای الهی رابدانیم و سعی کنیم بابهره بردن درست از آنها شاکر این نعمتها باشیم و بدانیم که این فرصتهای بی بازگشت بسرعت سپری میشوند!

@namazesobh

شجره طیبه


آدمی برای رهایی از غم غربت و رنج مذلت در دنیای دون و نجات از سرخوردگیهای روحی ، یک راه بیشتر ندارد و آن اینست که پیکر متفرق و پراکنده خودش را به وجودی یکپارچه و متحد تبدیل کند واین هم ممکن نیست مگر آنکه شجره طیبه توحید در دلش رشدکند! درخت توحید همه ناخالصیها و ناپاکیها، دشمنیها و کینه ها، توهمات و پندارها و...را از ریشه وجود آدمی برمیکند و وجودش را یکپارچه محبت و صفا و تعقل و شادی و....فرامیگیرد! و وقتی چنین شد هیچ شرایطی برایش آزاردهنده نیست.او حتی با قاتل خودش هم احساس بدی ندارد و همانقدر به او محبت دارد که بدیگران! 

بجزاز علی که گوید به حسن که قاتل من

چواسیرتوست امروز باسیرکن مدارا!

 آه که چقدر انسان کرانه های وسیع دارد! و چقدر این وسعت و بزرگی شوق آفرین است! در آیه 24 سوره ابراهیم میخوانیم: 

الم ترکیف ضرب ا...مثلا کلمه طیبه کشجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فی السماء..

خداوند کلمه طیبه ابمان و توحید را به شجره طیبه ای تشبیه میکند که ریشه اش دراینجاست اما شاخه هایش در آسمان گسترده میشود و ثمراتش در همه جا نمایان میگردد! و چه خوبست که از خداوند بخواهیم چنین درخت پاکی را در وجودمان بنشاند ...

@namazesobh

وجدان بیدار !


این روزها در همه جا سخن از آتش فشانهای فداکاری است که برای نجات دیگران از جان خود مایه گذاشتند .آنها در وجدان بیدار انسانها ماندنی شدند.رحمت الهی قرین روان پاکشان باد. اما چرا همه دنیا در برابر این ایثار سرتعظیم فرود میآورد؟ چگونه است که هر وجدان خفته ای در مقابل این از خود گذشتگی بیدار میشود؟ آیا جز این است که ارزش های انسانی برتر و بالاتر از همه سنجش های مادی است؟ و آبا ارزش چنین حرکت انسانی باهیچ ملاک و معیار مادی قابل بررسی است؟  آری.عظمت این حادثه هر وجدان خفته ای را بیدار میکند اما...بسیاری اتفاقات هر روزه در کنار هر یک از ما انسانها رخ میدهد که براحتی از آن عبور میکنیم و حال آنکه همه اینها صحنه هایی است که میتواند آزمونی برای سنجش "احسان" و نیکوکاری ماباشد!  عمل نیکی که شاید هیچ دوربینی آن را نبیند و کسی از آن تمجید نکند اما خداوند همه آنها را میبیند و وعده قطعی میدهد که : ان ا...مع المحسنین! وعده میدهد که خودم در کنار چنین انسانی هستم و رهایش نمیکنم! براستی با چه ماشین حسابی میتوان ارزش چنین پاداشی را محاسبه کرد؟!  اما چگونه است که اگر کسی چنین حرکت انسان دوستانه ای انجام دهد گاه از سوی وجدان های خفته ای که به بیماری دنیاپرستی گرفتار شده اند حتی ممکن است تحقیر نیز بشود! ...وحال آنکه عمل صالح در هر حجم و اندازه ای که باشد بالاترین اجر و ارزش رادارد.و عمل صالح همان قدمی است که بانگیزه انسانی برداشته میشود ولو در حد دادن یک لیوان آب به یک مریض و یا گرفتن دست یک ناتوان برای عبور از خیابان و یا حتی یک لبخند برای روحیه بخشی بمخاطب باشد! حجم و اندازه عمل دراینجا ملاک نیست.آنچه به این اعمال و البته به همه اعمال ما انسانها ارزش میدهد نیات باطنی ماست.واین اعمال باطنی است که بانسان حیات واقعی میبخشد و شادی حقیقی و پایدار را برایش بارمغان میآورد.فقط کافی است این کارهای بظاهر کوچک را کم نشمریم و ازهمه این فرصتهای عمر خویش برای رسیدن به آن " حیات درونی" بکوشیم!

@namazesobh

لذت وصال !


دلخوشی به امر حقیر و کوچک زمانی رخ میدهد که تصور وتجربه ای از امر خطیر و بزرگتر نداشته باشیم.لذات محدود و موقت دنیا اینچنین اند یعنی در فضای غفلت از لذات پایدار و حقیقی جلوه گری میکنند! لذا در آیات قرآن انسان را به شناخت و تجربه مراتب برتر تشویق میکند و باو هشدار میدهد که بامور پست دل خوش نکند.در آیه 28 سوره کهف میخوانیم: واصبر نفسک مع الذین یدعون ربهم ...یریدون وجهه و لا تعد عیناک عنهم ترید زینه الحیوه الدنیا...پس برای همراهی با کسانی که صبح وشام باخداوند هستند تجربه حالاتشان لازم است ! وبنظر میرسد همه آنچه خداوند در دنیا در اختیار آدمی قرار داده است برای ارتقای او به همین سطح از معرفت توحیدی است! دلیل اینکه مردان الهی همچون سیدهاشم حداد توصیه میکردند که ازخداوند خودش را بخواهید! همین بود! زیرا آنها میدانند که وقتی تصوری از لذت وصال برای انسان پیدا شود و زمانی که امکان رویت نور فراهم گردد همه پندارها و خیالات به کناری میروند ، کف مواج روی دریا آرام میگیرد و دریای عظیم هستی جلوه گر میشود و همه حربه های شیطان بی ثمر میشود!

چه التفات به لذات کاینات کند

کسی که یافت دمی لذت وصال حبیب !

@namazesobh

ابتلا زمینه اعتلا !


یکی از وجوه دنیا که برای همه انسانها همواره قابل رویت است مبتلا شدن به حوادث گوناگون است.خداوند در آیه 7 سوره کهف میفرماید: انا جعلنا ماعلی الارض زینه لها لنبلوهم ایهم احسن عملا یعنی فلسفه مزین شدن چهره عالم در نظرانسان را ابتلای او وابتلا را هم بعنوان زمینه آزمونی برای او معرفی مینماید که سبب میشود او به نیکوترین عمل دست یابد.پس در حقیقت مبتلا شدن انسان برای این است که زمینه رشد و ارتقای روح و نفس الهیش فراهم شود.پس آنچه اهمیت دارد رسیدن انسان به چنین ادراک و معرفتی است که بداند اگر از این عالم هستی آن جلوه الهیش گرفته شود چیزی جز لهو ولعب باقی نمیماند.وماهذه الحیاه الدنیا الا لهو ولعب..آیه 64 سوره عنکبوت. واین زمانی است که آن جلوه الهی عالم مورد غفلت واقع شود ودقیقا در همین جاست که کفر رخ میدهد.کفر در واقع مشاهده نکردن دست الهی در پشت همه این حوادث و رخدادهاست.شما به محض اینکه جلوه و رخ خداوند را در پدیده ها مشاهده کردی و از آن غفلت بیرون آمدی وارد مدار اعتلا میشوی.آنگاه متوجه میشوی که فلسفه مواجهه تو با این حوادث رسیدن به همین ارتقای فکری و روحی بوده است! برای مشاهده جمال حق درپس این اتفاقات:

این همه عکس می و نقش و نگاری که نمود

یک فروغ رخ ساقی است که درجام افتاد!

 وقتی انسان به این سطح از معرفت توحیدی دست یابد در آنصورت هیچ پدیده ای در عالم برایش بی معنا نیست بلکه همه آنها زمینه ساز آن است که او به حالت خشیت و نیات صادق که همان احسن اعمال است ارتقا یابد!

@namazesobh