نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

باده جان


 وجود آدمی بگونه ای آفریده شده است که جز با ارتباط و اتصال به خالقش آرام نمیگیرد.البته این ارتباط بصورت تکوینی در اصل خلقت او  هست اما خداوند در فاصله زندگی دنیا این فرصت را به آدمی داده است تا خود به این امر واقف شود و اختیار و آگاهی خودش را از این طریق اعمال نماید.لذا یکی از مهمترین اهدافی که در زندگی انسان دنبال میشود رسیدن به این آگاهی و معرفت است.معرفتی که همه وجود او را سامان میبخشد و به تعبیر دیگر یکنوع رهایی و خوشی واقعی  نصیب او میسازد.چنین حالتی جز با سیراب شدن دل و روح انسان از یاد خداوند امکان پذیر نیست.چون در حقیقت یاد و توجه باو بمتزله "هوایی"است که حیات  جسم جز با آن امکان پذیر نیست! هرچقدر بتوانی در ارتباط بااو صداقت و درستی بیشتری بکار بندی "جان" آرام تر و مصمم تری خواهی داشت."یاد" او در چنین شرایطی همانند شرابی است که موجب التیام همه آلام آدمی است.

آنکه بی باده کند جان مرا مست کجاست

وانکه بیرون کند از جان و دلم دست کجاست؟

@namazesobh

خیر و خوشی


آدمی همیشه بدنبال خوشی میگردد.یعنی چیزهایی را دنبال میکند که خوشایند اوست.میگوید از فلان شخص خوشم نمیآید یا از بهمان چیز متنفرم و لذا حاضر نیست اورا ببیند یا وقت برایش بگذارد.اما اینچنین نیست که همه خوشایندهای ما درنهایت به نفع و مصلحت و خیر ماباشد.به تعبیر قرآن در آیه ۲۱۶ بقره (عسی ان تکرهوا شیءا و هو خیر لکم و عسی ان تحبوا شیءا و هو شر لکم) چه بسا از  چیزی خوشتان نمیآید در حالیکه بنفع شماست و چه بسا چیزی را دوست دارید که به ضرر شماست.بنابراین در معمول افراد این تفاوت میان خیر و مصلحتشان با خوشیها و امور مطلوبشان وجود دارد.اما معدودی افراد هم هستند که حتی همین تفاوت هم در آنها مشاهده نمیشود! آنها هیچ خوشایند جدایی ندارند.برای آنها مطلوب و خوشایند همان چیزی است که رخ میدهد! آنها جز "زیبایی" نمیبینند.دلیلش اینست که به مراتب بالاتری از معرفت دست یافته اند که همه چیز را از منظری دیگر میبینند.آنها خدارا در همه چیز مشاهده میکنندو لذا تفاوتی میان خیر و خوشی در آنها نیست.وچه زیباست چنین حالتی! اللهم ارزقنا!

یکی درد و یکی درمان پسندد

یکی وصل و یکی هجران پسندد

من از درمان ودرد و وصل وهجران

پسندم آنچه را جانان پسندد

@namazesobh

خدای کیمیاگر


خدای خوب و مهربانی داریم.حیف که قدر نمیدانیم! یکی از معجزات او این است که وقتی بااو اخلاص میورزی و عملی را هرچند کوچک برای "او" و فقط برای "او" انجام میدهی بیکباره همه وجود تو دگرگون میشود! اصلا چیز دیگری میشوی."مس" بودی حالا تبدیل به "طلا" میشوی.گناهکار بودی حالا نیکوکار میشوی! و خداوند چه خوب به ما تعلیم میدهد "شکرگزاری" را. اما ما چه میکنیم با نعمتهای او؟!  دست و پا وچشم وگوش وزبان اورا چگونه استفاده میکنیم؟! آزادی و آگاهی و قلم و بیان و...را در چه راهی بکار میگیریم؟در راه حرمت و محبت به دیگران یا در مسیر تهمت و هتاکی و آزار روحی آنها؟! و چه دردآور است این جور بهره گیری از نعمتهای چنان خدای خوبی؟! آری.ما بر عکس خدای خودمان نعمتها را به نقمت و بلا تبدیل میکنیم در آیه ۲۱۰سوره بقره خطر چنین کاری را گوشزد میکنند: ومن یبدل نعمه ا...من بعد ماجایته فان ا.‌شدید العقاب.مراقب باشیم که این استفاده بد و نادرست از نعمتهای الهی عقاب شدیدش را بدنبال دارد. حیف است که آدمی قدر نداند و بجای آنکه در معامله باخدا به پاداش های بی حد وحساب او دست یابد! به چنین عذاب وحشتناکی مبتلا گردد.بیاییم قدر فرصت گرانقدر حیات دنیا را بدانیم و لحظه لحظه آنرا در قدردانی و بهره گیری درست نعمتها و ایجاد محبت و دوستی وصفا استفاده کنیم که:وا...یرزق من یشاء بغیر حساب!

دست از مس وجود چومردان ره بشوی

تا کیمیای عشق بیابی و زر شوی!

@namazesobh

چرا تفکر؟


بسیار روایاتی بااین مضمون شنیده ایم که "تفکر ساعه خیر من عباده سبعین سنه" مقایسه عجیبی هم هست.تفکر یکساعت را از عبادت هفتصدسال !!! برتر میداند.چرا؟؟ چون آن عبادت بی اندیشه از تو "عابد احمقی" میسازد که براحتی در لشکر یزید قرار میگیرد و فریب میخورد و قربه الی ا...بالاترین جنایات هم بدست او صورت میگیرد و دین و دنیای جماعت بسیاری را در روزگار بباد میدهد! آری عبادت جاهلانه چنین قدرتی دارد!! اما از آنطرف آن تفکر یک ساعت تورا در میانه میدان و در یک قدمی پیروزی  متوجه حقیقت میسازد و آزادی فکر و اندیشه ات را بتو باز میگرداند و تورا از اسارت تحمیق وارد شده برتو رها میکند و مظلومیت " حسین" را در می یابی و نادرستی موج تهمت ها که بر علیه او براه افتاده را میفهمی و خباثت جریان باطلی که "حسین" را خارجی معرفی کرده برتو واضح میشود و اینچنین است که "حر" میشوی!!! هرچند با "حر"شدن جان ظاهری خودت را از دست میدهی اما  نشان میدهی که حیات انسانی والهی را بدست آورده ای.حیاتی که جز با معرفت وسلوک معرفتی حاصل آمدنی نیست! و این است رمز آنکه قرآن همواره مریدان آبا و اجداد را به محاجه میخواند که چرا کورکورانه براه دیگران میروید و چرا خود نمیاندیشید....

ای برادر تو همی اندیشه ای

مابقی خود استخوان و ریشه ای!

@namazesobh

غربت حقیقت


حقیقت عنصر باارزشی است و چنانچه در کلام معروف علی ع شنیده ایم تنها چیزی است که میتواند به زندگی دنیا ارزش ببخشد .یعنی اگر حق و حق طلبی و حق جویی را از زندگی بگیرید تنها تفاله ای بی ارزش باقی میماتد که ارزش زیستن ندارد.اما سخن اینجاست که همین شریف ترین عنصر در زیست ما انسانها غریب ترین هم هست! همیشه در طول تاریخ بشر بیشترین جنایتها بنام حقیقت انجام گرفته و این راه همچنان ادامه دارد.کسانی که امام حسین ع را مظلومانه بشهادت رساندند و عجیب ترین ظلمها را بر وی روا داشتند اما همه این جنایات را در پوشش "حق" انجام دادند. و این است که حق و حقیقت  خود غریب ترین حقایق تاریخ است.بی جهت نیست که امام حسین ع فلسفه قیام خودش را نجات بشر از "جهالت" معرفی میکند(لیستنقذ عبادک من الجهاله و حیره الضلاله)  وچه تلخ است این حقیقت!  و عجیب تر این است که ریشه همه این ظلم ها و ستمها در در ون خود آدمی است.اگر او در درون خویش چشم خودش را به باطل نپوشاند و به اغراض و نیات نادرست درونی میدان و مجال ندهد چنین کور نمیشود. آری.این خود آدمی است که با اغراض پست دنیوی خودش سبب میشود حقیقت غریب بماند و حق گویان و حق جویان  مورد آزار و ستم واقع شوند!

چون غرض آمد هنر پوشیده شد

صدحجاب از دل بسوی دیده شد!

@namazesobh