نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

دوستی باخدا


 یکی از وعده های خداوند درقرآن  به خوبان، بهره مندی از محبت و دوستی اودر دوعالم است که خود عامل انگیزشی مهمی است.کافی است به این نکته توجه کنیم که همه تلاشهای آدمی در جهت رشد واقعی و حقیقی اش تنها با عنایت اوست که بثمر میرسد.آنچنان که وجود نور خورشید برای حیات و رشد درخت حیاتی است محبوبیت در نزد خداوند برای "تزکیه" انسان لازم است.در آیه ۷۷ سوره آل عمران میفرماید:

ان الذین یشترون بعهدا...و ایمانهم ثمنا قلیلا ...ولایزکیهم....

یعنی کسانی که پیمان خود را باخدا به بهای ناچیز (دنیا) میفروشند بهره ای از آخرت ندارند....و خداوند آنها را پاک و خالص نمیکند....

آلودگیهای وجود آدمی برای خودش و دیگران آزار دهنده است و اگر عنایت ومحبت حق را ازدست بدهد همیشه باید در کنار آلودگیهای خودش زندگی کند! هرچند ممکن است بوی زننده این آلودگیها شامه تخریب شده اش در دنیا را آزار ندهد اما در سرای آخرت اینچنین نیست!

آری تنها اوست که میتواند وجود ما را از ناخالصیهای نفسانی پاک سازد  انشاا...

چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدی است 

آن به که کار خود به "عنایت" رها کنند..

@namazesobh

آینه جمال او


اگر آدمی قدر خود را بداند بسیاری از دلهره هایش ازمیان میرود.مشکل از جایی آغاز میشود که ارزش آنچه در اختیار خود اوست برایش مجهول است و ناخودآگاه در بیرون از خود بدنبال گمشده اش میگردد! گاه بخیال خودش با کسی آرام میشود ، احساس وابستگی باو پیدا میکند بطوری که نبودنش او را آزار میدهد ،غصه و درد بر او هجوم میآورد ..و حال آنکه نمیداند که در حقیقت او با تصویر خودش که در دیگری میدیده آرامش میگرفته است! پس جای نگرانی نیست! زیرا صاحب آن تصویر خود اوست! و او باشتباه خیال میکرده با شخص دیگری آرامش پیدا میکرده!  وقتی عمیق مینگری ریشه آن آرامش در درون خود توست!  زیرا تو آینه جمال آن قدرت لایزال هستی که مایه آرامش همه هستی است!  حقیقت عجیبی است اما واقعیت دارد!  و افسوس که آدمی دیر باین حقیقت دست می یابد!  بی جهت نیست که آن بزرگ فرموده است وقتی بآن دنیای دیگر سفر کنیم خواهیم دانست که بسیاری از زحماتی که در دنیا بخود داده بودیم و رنجهایی که متحمل شده بودیم بیهوده بود...حقیقت امر  بسیار ساده تر از آنی بوده که تصور میکردیم! چه زیبا گفت مولانا:

ای نسخه نامه الهی که تویی

ای آینه جمال شاهی که تویی

بیرون زتو نیست هرچه در عالم هست

درخود بطلب هرآنچه خواهی که تویی

@namazesobh

هوای دوست


خدا درزندگی ما چه تقشی دارد؟به میزانی که حضور داشته باشد نقش هم خواهد داشت‌.طبیعی است که از خدایی که گاهی فقط در زندگی ماپیدا میشود و بیشتر لحظات روزمره را با غیر او بسر میبریم نمیتوان چندان امید تاثیر داشت.  اما آنها که جز با "هوای دوست"نفس نمیکشند یعنی خدا برایشان مانند هوایی است که تنفس میکنندولحظه ای در زندگی از او جدا نیستتد برای چنین کسانی خدا بیشترین اثر را در زندگیشان دارد.بباد آوریم سخن مشهور علی بن ابیطالب ع که فرمود:مارایت شییا الا و رایت ا...قبله و معه و بعده یعتی هیج چیزی را ندیدم مگر اینکه قبل و بعد و همراهش خدا را دیدم!

پر واضح است که وقتی خداوند چنین حضوری در زندگی دارد اثرش هم در وجود آدمی فوق العده خواهد بودآنوقت است که  حزن و اندوه رخت برمیبندد!  سپاه یاس و نومیدی فراری میشوتد و حضور پررنگ خداوند به حیات همه آنچه غیر اوست پایان میدهد

گرت هواست که معشوی نگسلد پیوند

نگاه دار سررشته  تا نگه دارد !

@namazesobh

الف قامت دوست


یکی از پرسش هایی که بخصوص در این زمانه ذهن مارا بخود مشغول میکند اینست که چرا آثار دینداری در میان ما گاه مشاهده نمیشود؟ چگونه است که انصاف و عدالت و راستی و درستی و صداقت و احسان و ....که همه از خصلتهای مورد توجه دین است در میان ما گاه کمرنگ میشود؟

شاید یکی از دلایل این امر آن باشد که دینداری ما بیش از آنکه درونی شده باشد در حد ظواهر باقی مانده است و دین ظاهری نه تنها نمیتواند اثری بهمراه داشته باشد بلکه گاه به ابزاری برای دسترسی بیشتر به دنیا تبدیل میشود! بسیاری از حوادث تلخ تاریخی در جوامع دینی موید روشن این حقیقت است.اگر بخواهیم که ایمان دینی نقشی در تحول ما و جامعه ما داشته باشد باید حقیقت دین که تسلیم در برابر حق است تحقق پیدا کند.در آیه ۱۹ سوره آل عمران خداوند میفرماید که حقیقت دین همان تسلیم شدن در برابر خواسته های الهی است.(ان الدین عندا...الاسلام) وطبیعی است که تسلیم در برابر حق با زیاده خواهی های نفسانی همخوانی ندارد! کسی که تسلیم خواسته خداست دست از "طلب" امور نفسانی برمیدارد وبلکه همه وجودش طلب خواسته دوست میشود. در چنین وقتی نه تنها خودش آثار ایمان و تسلیم در برابر حق را در زندگی خودش میچشد بلکه توان ایستادن در برابر فساد را هم پیدا میکند.کسی میتواند در مقابل فساد و زیاده طلبی بایستد که خود آلوده بدان نباشد.هرچه هست به عمق معرفت و عشق در وجود خود ما برمیگردد و تنها با تعمیق آنها در درون خود میتوان آثار شگفت فردی و اجتماعیش را مشاهده کرد.و خوشا بحال کسانی که به چنین حالتی دست یافته اند .

نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست

چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم!

@namazesobh

سایه ی دوست


مثال ما و خداوند مثال سایه و صاحب سایه است.سایه هیج چیز از خود ندارد.هرچه هست و نیست از آن صاحب سایه است.لحظه لحظه وجود سایه وابسته به صاحبش است.در قرآن از این ویژگی خداوند به قیوم یاد میشود.(ا..لااله الا هوالحی القیوم.آیه ۲ سوره آل عمران)  هر آنچه انسان بدست میاورد خداوند باو عطا میکند.آنچه از جانب انسان است فقط خواست و تقاضاست که البته ناشی از میزان معرفت اوست.اگر عنایت و لطف الهی نباشد آدمی نابود میشود . البته این خواست و تقاضا از قیوم باید باشد. باید از او "حیات" و رشد و تعالی و....را بخواهد.که البته او همه اینها را به کسی که از او بخواهد عطا میکند. و وقتی آن خاک بی ارزش که کسی باو توجهی ندارد میبیند که خداوند او را به "گل"زیبای معطر لطیف تبدیل کرده است که محبوب همگان است ،جز زبان "شکر و سپاس" چه خواهد داشت؟ پس اگر "گل" وجودمان شکوفا نمیشود و تنها خارها هستتد که در بستر ما میرویند باید از خود شکوه کنیم که چرا از آن قیوم توانای دانا نخواستیم که "گل"شویم؟! چرا که همه چیز در یدقدرت لایزال اوست و ما جز "سایه"ای بیش نیستیم.وچه فاصله زیادی است میان از "او" شدن و بی"خود" شدن تا با"خود" شدن و از " او" فاصله گرفتن!  همه عشق و شور و نشاط و حیات زمانی است که از این "خود" محدود ناتوان خویش جدا شده و "بی خود" میشوی.....

آن نفسی که باخودی خود تو شکار پشه ای!

آن نفسی که بی خودی پیل شکار آیدت!

@namazesobh