نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

رهایی و رضایت


بی تردید هرکسی باندازه رضایتش از  زندگی است که احساس خوبی پیدا میکند.اما خود این رضایت چگونه پیدا میشود؟ رضایت از زندگی گمشده ای است که امروزه بسیاری در جستجوی آن هستند ولی کمتر بآن دست می یابند .جالب اینجاست که درصداین رضایت در زندگی های گذشته بیشتر بوده باوجود اینکه امکاناتشان بمراتب از امروز کمتر بوده است.پس مشخص میشود که بهره مندی از امکانات لزوما به رضایت از زندگی نمیانجامد.حقیقت اینست که رضایت از زندگی به افکار خود ما وابسته است.به تعبیر دیگر بمیزان انتظاراتی که خودمان برای خود تعریف میکنیم این رضایت شکل میگیرد.دلیل بهره مندی بیشتر پیشینیان از رضایت هم همین بوده که توقعات وانتظاراتشان کمتر بوده و حالت شکر در آنها قویتر بوده است! یکی از فریبهای ذهن همین است که همواره نقطه رضایت ما را در نقطه ای دوردست تر از خودمان تعریف میکند! وما همیشه در جستجوی آن نقطه ، برشتاب حرکت خود میافزاییم غافل از اینکه ذهن ما آن نقطه را هم بهمین شکل جابجا میکند و در نتیجه هیچوقت بآن نمیرسیم! پس همه چیز مربوط به نقشه هایی است که ذهن برای ما طراحی میکند.و شخص آگاه کسی است که خودش را از این بت های ذهنی رها ساخته است.رضایت در رهایی از این آرزوهای ذهنی و خیالی شکل میگیرد.

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود

زهرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

@namazesobh

فراترازعالم!


انسان موجود عجیبی است.از یکسو در عالم مادی است و براساس نظام مادی باید زندگی کند اما ازسوی دیگر فراتر از عالم ماده است! همین تضاد در وجود اوست که اورا دچار سرگشتگی میسازد.هرچند مدتی بیکی از دوطرف میغلطد! اما سرانجام چه بسا راهش را پیدا میکند.حقیقت این است که اگر همین واقعیت را در مورد خودش بداند بسیاری از پرسشهایش جواب خود را پیدا میکند ومنشا بسیاری از حالات متضاد خودش را میفهمد.حال نکته مهم در این است که انسان نباید خودش را به عالم مادی محدود کند و خودش را مساوی همین خواسته ها و جذابیتها بداند.اوبسیار فراتر است و بهمین دلیل برتری، رسیدن به هیچیک از خواسته های دنیوی ، روح بلند اورا ارضا نمیکند.بی جهت نیست که خداوند در قرآن در شکل خریدار  انسان ظاهر میشود: ان ا..اشتری من المومنین انفسهم و اموالهم...111/سوره توبه .وابن میرساند که چقدر آدمی برای خداوند اهمیت دارد! ولی چه سود که قدر خودش  رانمیداندومنزلت فرامادیش را درک نمیکند! و بهمین جهت است که دستخوش حالات متنوع دنیوی قرار میگیرد در حالی که اگر از منظر خود مطلق و اصلیش به عالم نگاه کند ، همه آنچه را تا کنون حقیقت میدانست در نگاهش اموری وهمی  و خیالی میشوند!

جهان را دید امری اعتباری

چوواحد گشته در اعداد ساری...

@namazesobh

یوسف وجود!


وقتی داستان حضرت یوسف را در قرآن میخوانی و رفتار ناجوانمردانه و سرشار از کینه و حسادت برادران یوسف را مشاهده میکنی و در مقابل مظلومیت و معصومیت و صداقت و صفای یوسف را میبینی، چه بسا که از عمق دل آن کینه ورزان را نفرین میکنی و بر یوسف درود میفرستی.اما هیچگاه باین نمیاندیشی که تو خودت از کدام دسته و گروه هستی؟ چون باورت نمیشود که از گروه برادران یوسف باشی! گویا تو با آنها فاصله زیادی داری.در حالی که اینچنین نیست.سالهاست که در درون تو مجادله برادران یوسف با یوسف وجود خودت برقرار است و سالهاست که یوسف وجود خودت را درچاه ظلمت  و جهالت و غفلت زندانی کرده ای ! همه مشکل اینجاست که تاریخ را جدای از خود میپنداری! وحال آنکه همه تاریخ در وجود خود تو نهفته است.اساسا قرآن این داستانها را میگوید که مارا به تامل در باره خودمان وادارد .وجالب اینستکه خودش هم همواره تصریح میکند که این حکایتها را برای توجه پیداکردن شما، برای تعقل و تدبرشما، برای تذکر و تنبه شما، برای رضایت و شکر شما و....بیان کرده ایم.اما چقدر شاکران کم اند! چقدر محسنین اندکند! چقدر ....

لحظاتی با خود بیندیشیم که یوسف الهی وجود خود را چه کرده ایم؟ آیا او را به بیان قرآن در تاریکیهای چاه انداخته ایم؟ والقوه فی غیابت الجب...آیه 10 سوره یوسف...یا در صدر مملکت وجود خود جایش داده ایم؟  خوشا بحال کسانی که ندای یوسف وجودشان را میشنوند! و اورا در لایه های پنهان وجودشان مدفون نساخته اند...که قطعا آنها نجات پیدا میکنند...

@namazesobh

ستون های نادیدنی!


در آیه 2سوره رعد میخوانیم که : ا...الذی رفع السموات بغیر عمد ترونها..! گویا در مواجهه با انسانی که همواره بدنبال ستونهای دیدنی میگردد! باو خبر میدهند که حقیقت این نیست.تو زمانی به حقیقت میرسی که بدنبال "نادیدنیها" باشی!  تا زمانی که بر امواج ظاهری دیدنی تکیه میکنی ، روی آرامش را نخواهی دید چراکه این امواج زیبا بسیار موقتی اند و دریک چشم بهم زدن ناپدید میشوند و آنگاه تو میمانی و اندوه از دست دادن همه تکیه گاهها! ولی اگر توجهت به خود " دریا" معطوف شد آرامشت هیچگاه بهم نمیخورد چرا که لذت دریا همیشگی است.فقط باید حواست باشد که از امواج خروشان دیدنی عبور کنی و به دریا برسی! تمام سختی ماجرا در همین عبور و گذر توست.والبته تا بآن معرفت دست پیدا نکنی و متوجه خیالی بودن و توهم بودن این امواج نشوی و چشم ظاهریت خیره خروش امواج باشد ، به رها کردن آن هم تن نخواهی داد.پس بیراهه نرفته است شیخ محمود شبستری ره که همه این دیدنی های عالم را خیالی بیش نمیداند! و از ما میخواهد که درپی لقا و دیدار آن نقش آفرین حقیقی باشیم:

تو در خوابی و این دیدن خیال است

هرآنچه دیده ای از وی مثال است!

@namazesobh

نغمه افلاگ!


یکی از مباحثی که در زمینه هنر مطرح میشود اینستکه آنچه هنرمند ترسیم میکند خلق خود اوست یااینکه او تنها پرده از حقیقتی پنهان برمیدارد؟ بنظرمیرسد که کار هنرمند کشف زیباییهای پنهان است! درواقع او با اثرهنری خودش گوشه ای از آن زیبایی مستور را آشکار میسازد.هستی در درون خودش دریایی از عظمت و زیبایی و شگفتی دارد که آدمی توان رسیدن به آن را دارد.البته شرطش آنستکه در این ظاهر متوقف نشود! عظمت انسان در همین ویژگی اوست که امکان سفر به اعماق هستی برایش فراهم است.همه زیباییهایی که در آثار هنرمندان مشاهده میکنیم به سبب کشف همان باطن زیبای هستی است.از موسیقیدانی در گذشته دور پرسیدند که چگونه این آهنگها را اختراع کردی؟ پاسخ داد که گوش من " نغمه افلاک" را میشنود! پس گویا همه کسانی که گامی به جلو برمیدارند گامی به حقایق باطنی هستی نزدیکتر شده اند.و جالب اینجاست که خلاصه ای از همه این هستی گسترده در وجود خود آدمی است یعنی باحرکتی به درون خویشتن میتوان از اسرار بسیاری آگاهی یافت! جمله زیبایی است که منسوب به امیرمومنان است که فرمود: اتزعم انک جرم صغیر و فیک انطوی العالم الاکبر! آیا گمان کرده ای که تو همبن جسم حقیر ظاهری هستی؟ اینچنین نیست بلکه در درون تو عالم بزرگتری نهفته است.آری  حقیقت وجود انسان همان باطن اوست که به هستی مطلق راه دارد.همانند قطره ای که راه بدریا میبرد.و این کشتی عقل است که در آن دریا میتواند حرکت کند و پرده از زیباییهای مستورش بردارد.همه زیباییها از عالم ملکوت به عالم ملک میآید.پس زیبایی دریچه ای است به عالم ملکوت که اگر این دریچه بسته شود دیگر جز زشتی باقی نمیماند! اما اگر این دریچه باز باشد جز زیبایی نمیبیند و آنوقت است که میگوید مارایت الا جمیلا! 

حسن روی تو چو در آینه جام افتاد

عارف از خنده می در طمع دام افتاد!

@namazesobh