نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

دریچه ای به عالم غیب!


در کلامی نورانی از رسول خدا ص آمده است که:لولا تکثیر فی کلامکم و تمریج فی قلوبکم لرایتم مااری و لسمعتم مااسمع یعنی اگر زیاده گوییهای شما و امراض باطنی شمانبود شماهم میتوانستید ببینید آنچه من میبینم و بشنوید آنچه من میشنوم! پس یکی از راههای باز شدن دریچه وجود انسان به عالم معانی همین  "صداقت" در گفتار است.چه میشود که از صداقت فاصله میگیریم؟ چون توهم میکنیم که با دروغ گفتن زودتر به خواسته و آرزوی خود میرسیم! وحال آنکه این توهمی بیش نیست.این حیله ها تنها نتیجه اش اینست که بدست خود راه عالم حقیقت و معنا را برخود میبندیم! و ظرفیت بیکران وجودی ما بلا استفاده باقی میماند و رشد و ارتقایی در ما حاصل نمیشود. 

نی صفا میماندش نی لطف و فر

نی بسوی آسمان راه سفر!

حقیقت این است که آدمی ظرفیتی بیکرانه دارد و تا به مسیر تحقق آن ظرفیت بیکران درونیش راه نیابد از صفا و آرامش و عشق و معنویت و...بهره ای نمیبرد! همه آن زیباییهای هستی تنها و تنها در این مسیر بدست میآید و این مسیر هم جز از راه " صداقت" پیمودنی نیست! خداوند در آیه 70 سوره احزاب به مومنین سفارش میکند که کلامشان "سدید" باشد یعنی از دروغ و لغو بدور باشد و سپس نتیجه قول سدید را اصلاح اعمال انسان و بخشش گناهانش معرفی میکند:قولوا قولا سدیدا یصلح لکم اعمالکم و یغفر لکم ذنوبکم!  پس ما چقدر براحتی همه این آثار ارزشمند را در نتیجه بی توجهی به گفتار خود ازدست میدهیم! و چه خسارتی بالاتر از این؟!....

@namazesobh

جلوه های نور حق!


درتعریف نور میگویند که هم خود آشکار است و هم همه چیز بواسطه آن آشکار میشود.اگر نور آفتاب در روز نباشد هیچ چیزی دیده نمیشود.پس در حقیقت دیدن همه چیز نشانه وجود آفتاب است.حال اگر وجود مطلقی که منشا پیدایش همه موجودات است را بخواهیم مشاهده کنیم راهش همین است که به مخلوقاتش بنگریم.زیرا دیدن همه اینها به منزله دیدن اوست چرا که اگر اونبود هیچیک از اینها هم نبودند! بهمین جهت است که همه عالم آیه و نشانه است.واگر کسی اهل تعقل باشد و به ظاهر حسی پدیده ها نخواهد بسنده کند در همه چیز رخ زیبای او را مشاهده میکند.خدای متعال در پاسخ حضرت موسی ع که تقاضای دیدار حق را دارد در آیه 143 سوره اعراف میفرماید: قال لن ترانی و لکن انظرالی الجبل فان استقر مکانه فسوف ترانی! خداوند در عین حال که رویت مستقیم خویشتن را نفی میکند اما یک راه باقی میگذارد و آن نگاه به مظاهر تجلی حق است.حقیقت این است که عالم مظهر تجلی نور الهی است و اگر بادیده عقل بنگریم چیزی جز اورا نمیشود دید.

چشم مادیده خفاش بود ورنه تورا

پرتوحسن به دیوارو دری نیست که نیست!

@namazesobh

توهم "آبرو" !


وعسی ان تکرهوا شیءا و هو خیرلکم...

سالی که باعزل آغاز شد و پراز رحمت بود و عزلی که خود نقطه عطفی شد و لطفی خفی.ارزیابی رحمات این عزل و عواقب آن درطول این یکسال قابل تقدیر لفظی و کتبی نیست.تنها یادداشتی خواهد بود بعنوان خاطره...

امسال وقتی درشب 17 ربیع الاول میلاد رسول خدا متوجه شدم سالگرد عزل است،بیادافتادم که خداوند چه عیدی بزرگی بمن در میلاد پیامبرش در سال گذشته عنایت فرموده است منتهی عنایاتی از جنس عسی ان تکرهوا شیءا و هو خیر لکم! که البته در سال گذشته درروز میلاد باین اندازه قابل پیش بینی و اندیشیدن نبود.

در مطالعه خاطره ها بیاد سخن امام بزرگوار افتادم که به نقل آیه ا..جوادی آملی وقتی با تصویر آیه ا..بروجردی در مقابل قبر ایشان مواجه شده بودند فرمودند که وقتی به اوج عظمت و قدرت رسید گفت وقت رفتن است و اینکه ایشان ابتدا طلبه بود و بعد مرجع شد و به اوج قدرت رسید و حالا هم یک عکس از ایسان باقی است! که این درس عبرت است!

آری...دراوج قدرت رسیده بودیم.بااتحاد واتفاقی که در بچه ها بوجود آمده بود و محیط مملو از عشق و محبت بین برادران هرروز پیوندها قوی تر میشد.مزار شهدای عصر پنجشنبه، دعای کمیل شب جمعه شور دیگری در جانهای عاشق میافروخت.شهادت عزیزان بخصوص یاران صادق اتحادیه، این جوانان معصوم ، رقت های قلبی خاص و جلوه معنوی فوق العاده در اتحادیه و بچه ها ایجاد کرده بود.مسابقه در خیرات و شهادت ها و جبهه رفتن ها آغاز شده بود.برادران اتحادیه باقدرت زیاد درمدارس در مقابله باخطوط انحرافی وسازش برخورد میکردند.اردوهای عقیدتی معنوی با شکوه خاص از طریق ارگانها برقرار میشد.اصلا انس و محبت و صفا و معنویت بیسابقه ای در برادران شکل گرفته بود که تجدید آن محال بنظر میرسد!....

رمضان سال 1403باشکوه و صفای بیسابقه ای در بین برادران به پایان رسید.اما....اما این کاروان عشق نمیدانست که در پس پرده غیب در خزاین رحمت الهی چه تقدیری دارد شکل میگیرد! این کاروان باید امتحان شود.این محیط باید به محیط امتحان و بلا تبدیل گردد........ 

ادامه مطلب ...

بیاد شهید شهاب...


امروز 21بهمن 95 مصادف است با سالروز عروج شهید حجه الاسلام حاج محمد شهاب ! که در تاریخ21/11/64  درعملیات والفجر 8 در منطقه فاو بشهادت رسید....

بهمین جهت تصمیم گرفتم که دلنوشته ای به قلم شهید را باین مناسبت منتشر کنم.این نوشته مربوط به دوسال قبل از شهادت والبته پس از ماجرای عزل است! یکی از عرفانی ترین بخشهای زندگی شهید مربوط به همین سه سال بعد از عزل میشودکه سالهای پایانی عمر او و البته سالهای اوج اواز جهات معرفتی است.او که با ماجرای عزل  از صحنه امتحان قطع تعلقات دنیوی با موفقیت بیرون امده بود زمزمه های زیبایی را با خود در این سالها دارد که خواندنی است.نام این نوشته را هم به همین جهت "توهم آبرو" میگذارم،چرا که او با این تجربه وهمی بودن اموراعتباری دنیا ازجمله آبرو را لمس میکند و از آن سخن میگوید.این شما و این هم نوشته شهید.....

@namazesobh

ازاسارت تا رهایی!


حکایت انسان در دنیا حکایت عجیبی است.او به دنیا میآید تا در این بستر رشد کند و به منزل اصلی خود برگردد.خالقی که او را به این منزلگاه موقتی فرستاده همه امکانات رشد معرفتی رانیز برایش فراهم ساخته است.هم نیروی ادراک خیروشر دروجودش نهاده و هم رسولان خودش را برای توجه دادن به او گمارده است.اما علیرغم همه این زمینه های رشد،بازهم بیراهه میرود.به جای پرورش یافتن در دامان دنیا اسیر رنگ و بوی دنیا میشود! ووقتی اسیر شد توان ادراکی خود را از دست میدهد.قلب پاک و آماده او به سنگی سخت تبدیل میشود که هیچگونه پذیرشی ندارد.فهی کالحجاره اواشدقسوه...74سوره بقره.همه این اتفاقات نتیجه آنست که از فلسفه آمدن خودش غافل میشود و دلخوش به متاع ناچیز چندروزه دنیا میگردد.اما اگر اسارت خودش را دریابد و خود را از این حالت رهاسازد به حالت خشوع و خضوع قلبی میرسد و همان قلبی که دچار سختی شده بود اینک به چشمه ای تبدیل میشود که آب از آن فوران میکند.این جوشش نتیجه آن رهایی است و آن رهایی حاصل نوشیدن جام معرفت حق است!

تواسیر بو ورنگی، به مثال نقش سنگی

بجهی چو آب چشمه، زدرون سنگ خارا

@namazesobh