نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

توهم جدایی!


کودکی دبستانی بودم!سال دقیقش بخاطرم نیست ..داداش ما یعنی شهید محمد شهاب رحمه الله علیه که در آنوقت طلبه مدرسه حقانی قم بود و در فواصل تعطیلی به بیرجند میآمد کلاس عربی در مسجد مرحوم پدرم-مسجد خضر-گذاشته بود.(بجاست یادآوری کنم که هم اکنون در سی امین سال شهادت اخوی هستیم و به سالروز شهادت ایشان یعنی22بهمن64تقریبا دوهفته باقی مانده! و از رحلت مرحوم ابوی نیز قزیب به بیست سال گذشته..رحمه الله علیهما) ومن باشوق و ذوق در آن کلاسها شرکت میکردم.دفترچه کوچکی داشتم که تا مدتها نگه داشته بودم و خاطرم هست که قواعد را با آب وتاب نوشته بودم..مثلا کل فاعل مرفوع! و حفظ کرده بودم.بعدها خنده ام میگرفت که آخه تو که نمیفهمی فاعل چیه ..مرفوع چیه...! ولی روی ذوق و شوق کودکانه...کنار بزرگترها مینشستم و ...پز هم میدادم!

قصه ما و خدا تا حدودی اینجوریه...خیلی از امور را مانمیفهمیم و فقط الفاظی را حفظ میکنیم...وبهمین خاطر هم توهم میکنیم خدا از ما جداست...درحالی که وقتی بزرگ بشیم-عقلا-میفهمیم که اصلا جدایی او از ما معنا ندارد! در دوران فهم کودکانه خیال میکنیم او بما توجهی ندارد درحالیکه اگر توجه او یک لحظه سلب شود نیست و نابود میشویم و...از همین قبیل..

بهمین جهت است که آن آرامش و اطمینان حاصل از ایمان نیز برای ما کمتر حاصل میشود چون ایمان غیر از حفظ کردن الفاظ است...ایمان یعنی اینکه خودت را در دستان پرقدرت خدایت...در آغوش گرمش...احساس کنی!!وآیا در چنان لحظه ای جز آرامش نصیبت میشود؟؟

پس باید شعر زیبای شیخ محمود شبستری را زمزمه کرد که:

به باطن قلب تو چون هست کافر

مشو راضی بدین اسلام ظاهر

زنو هر لحظه ایمان تازه گردان

مسلمان شو مسلمان شو مسلمان

@namazesobh

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد