حدیث زندگانی آدمی حدیث عجیبی است.هم خودش مخلوق ممتاز حق است و هم در یک تعامل مستمر با حق تجربه میآموزد وهم در این حرکت همیشگی پرده های مختلفی از حضور و غیبت از حق را مینگرد!
خقیقت آن است که همه لحظاتی که بگمانش تلخ میآید نتیجه غفلت خود او از آن فیض همیشگی است.وقتی ماهی در آب خیال میکند که آبی هست که او از آن بی خبراست و درآن آب به آرامش میرسد نتیجه این غفلت آنست که مدتی را بدنبال آب موهوم میچرخد در حالی که در همه این مدت در آب بوده ولی خود از این حضور غفلت داشته و در نتیجه این غفلت جز دلهره و اضطراب حاصلی نداشته است.
پس تلخی و شیرینی مربوط به خرد ودرک خود اوست و گرنه جز حیات و شیرینی و محبت و انس و الفت و ..چیزی در این عالم نیست چون جز حق چیزی نیست و از او هم جز اینها صادر نمی شود! پس باید گفت؛
شاد باش ای عشق خوش سودای ما
ای طبیب جمله علتهای ما....
@namazesobh