نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

حیات انفسی3

یا محیی الموتی

چشم باز کردیم سال 93 باتمام رسید که بماند ماه اغازین سال 94 هم در حال اتمام است!

و عجیب فرصتها میگذرند...و حسرتها افزایش می یابند!

واقع مطلب اینست که امر بسیار ساده تر از آنی بوده که ما گمان میکرده ایم...ولی چون امر را دشوار پنداشته و راههای بیهوده ای را رفته ایم دچار هراسهای بی مورد شده ایم.و همه اینها ریشه در بیگانگی ما باخودمان و حیات واقعی مان دارد.حیات واقعی ما همان حیات درونی یا انفسی است.هزینه این حیات بمراتب کمتر و ساده تر از حیات بیرونی است..ولی افسوس که او را از ما گرفته اند و بجای آن حیاتی پرمشغله و شلوغ و اضطراب آور و ...بما داده اند و تا بیاییم این امور را بفهمیم و راه چاره را پیدا کنیم  میبینیم آنچنان لای چرخ دنده های این زندگی ماشینی اسیر شده ایم که نه راه پس وجود دارد و نه راه پیش!براستی همین بود آسایشی که قرار بود دنیای جدید به آدمی بدهد؟

دیروز دوستی بمن پیامکی داد و من بدلیل تغییر گوشی او را نشناخته تقاضا کردم خودش را معرفی کند. او با تعجب خودش را معرفی کرد و من در جوابش نوشتم جای تعجب ندارد. وقتی حافظه های ما همه منفصل و جدا ازما و مجازی شده است این اتفاقات جای تعجب نداردو او هم در جواب نوشت که بله.علم جدید گاه دری را گشوده و درهایی را بسته!و من در پاسخ گفتم که اما عجیب اینجاست که درهایی که میگشاید بسیار سطحی و ظاهری و آنها که می بندد عمیق وباطنی اند!اینست که میبینیم هرچه بجلو میرویم اطلاعات بیشتر میشود ولی فهم و فکر وعمق کاسته میشود.یعنی همه فاکتورهای حیات انفسی رو بکاهش است و انچه افزایش می یابد ربطی بآن ندارد...و ما همچنان دلمان خوش است که اطلاعات رو بافزایش است!

نظرات 7 + ارسال نظر
به یاد استاد یکشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 10:37 ق.ظ http://hazratostad.blogsky.com/

سلام . جالب نوشتید . موفق باشید.

سلام برشما
ممنونم...

م.ش یکشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 06:46 ب.ظ http://14masoom-1436.blogfa.com

سلام استاد! دقیقا همین جوریه! یه عمر زندگی کنی و فکر کنی داری زندگی می کنی بعد یه هو متوجه میشی ای دل غافل چه بیراهه ها رفتی حالا بخوای درستش کنی این درون مریض و بیمار رو چقدر سخت و طاقت فرساس! انگار از پس همه بربیای از پس درون ناسالمت برنمیای! می دونی گناهه اشتباس یا درسته و باید انجام بدی اما دلت مشکل داره! حالت خوب نیس!
این روزها دعا می کنم تا خدا راه رو برایمون هموار کنه و بریم تو مسیر مستقیم الهی!
التماس دعا استاد!

سلام برشما
البته اگر انسان متوجه بشه و بخواد برگرده چیزی که کار رو راحت میکنه اینه که خداوند که قادر مطلق هست میتونه همه این سختیها رو براش اسون کنه...منتهی شرطش اینه که خودش واقعا بخواد...
با کریمان کارها دشوارنیست...
ممنونم...

[ بدون نام ] سه‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 12:19 ب.ظ

سلام.متشکر استاد از تلنگرها.به یادتان هستم

سلام بزشما....التماس دعا

یا اباصالح پنج‌شنبه 27 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 02:37 ب.ظ

مطلب زیبایی بود....متاسفانه در زندگی ماشینی الان صله رحم هم خیلی کم شده درحالی که پیشوایان ما خیلی به ان توصیه کردن

ممنون.بله..از اثار زندگی ماشینی همین است...تازه همان وقتی هم که دور هم جمع میشن دلشون باهم نیس..فقط جسم کنارهمه و عملا بهره ای نمیبرن..چند شب پیش در منزل یکی از همسایه ها که مادر بزرگ خانه فوت کرده بود با دوستان میگفتم که ایکاش ماها قبل از فوت طرف هم که افراد در غربت ویژه ای هستن سری بانها میزدیم و دردی از دلها برمیداشتیم اما افسوس که قدر این کارها و ارامشی که در گرو انهاست را نمیدانیم

ربیعی جمعه 28 فروردین‌ماه سال 1394 ساعت 01:12 ب.ظ

سلام استاد.سال جدیدتون انشاالله به خوشی
اره واقعا به خوب نکته ای اشاره کردید.اما امیدوارم بچه های 87رو فراموش نکنید هر چند ماها هم قبلا بیشتر همدیگه رو میدیدیم اگر به این منوال بگذره شاید 9/9/99خیلی هامون همدیگه رو نشناسیم.افسوس....یاد اون روزا بخیر...........

سلام برشما...
از این دنیا بعید نیس..همه چی امکان داره..
انشاا..که اینطور نباشه..
یادباد ان روزگاران یاد باد..
ممنونم از لطف شما

سحر شنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 12:35 ق.ظ

درود بر شما...
دقیقاْ این نوع نگاه هست که سقوط یا صعود روح رو در پی داره...اصلاْ خیلی وقتا هست که رویدادهای بیرونی از اختیار ما خارجه و یک اتفاق یک مانع یا نرسیدن به خواسته ای یا.... میشه نردبان تعالی روح یا برعکس پرتگاهی که لغزش و گمراهی به دنبالش هست..اینجاست که به تعبیر بسیییار به جا و مناسب شما یعنی مدیریت امیال میشه راه نجات!
از طرف دیگه خطا اینجاست که گاهی راه رو گم میکنیم و غافل میشیم از اینکه مقصد و مقصود یکیه؛محبوب ازلی؛ اون که خودش میگه :
تو به راه من بنه گامی تمام
تا منت نزدیک آیم بیست گام
.....
و چقدر تکان دهنده بود جملات شهید شهاب....
پس این خشوع لذکرا..کجاست که اصلا نمیفهمیم یعنی چه؟ چه رسد به اینکه اهلش باشیم!
اصلا ذکرا..چیست؟چطور قلب ما هیچوقت نمی تواند غیر را براند و به او بپیوندد؟ و اگر ذکرا..میداشت که مضطرب نبود.
ممنون میشم ازتون اگه لطف کنید و در یک فرصتی در این باب ما رو از روشنای کلامتون بهره مند کنید.
با سپاس از شما و
روزتون مبارک...

سلام برشما
ازشما متشکرم...نکات خوبی را اشاره فرمودید..
بله ذکر یک توجه دایمی است..توجهی که در اعماق دل انسان باشد..ووقتی از عمق دل باشد دلهره بی معنا میشود..البته واقعیتش اینستکه چنین حالتی را خود خداوند به بنده اش عنایت میکند...البته بنده باید تلاش خودش را داشته باشد و اهنگ وقصد معبود را هم بکند...وبقیه اش با خود اوست...
تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافری است
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
دعا کنید که خداوند ما را در این ایام ماهرجب که ماه سلوک است بی نصیب نگذارد..
ممنون از محبت شما

سحر سه‌شنبه 15 اردیبهشت‌ماه سال 1394 ساعت 10:15 ق.ظ

ممنون از لطفتون...

هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی

نیکبخت آن که تو در هر دو جهانش باشی

غم و اندیشه در آن دایره هرگز نرود

به حقیقت که تو چون نقطه میانش باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد