نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

سی سال پیش در چنین روزی!

بسم رب الشهدا

دقیقا سی سال پیش در چنین روزی برادری بسیار عزیز از جمع ما پرکشید....

آشنایی من با سعید به سال تحصیلی 58-59 سال اول دبیرستان طالقانی بیرجند برمیگردد.البته از سال دوم دبیرستان کلاسهای ما جدا شد چون او در رشته تجربی ادامه تحصیل داد و من وارد رشته ریاضی شدم. اما همان سال آغاز دبیرستان با او و برادر عزیز دیگرم علیرضا و تعداد دیگری از بچه ها آشنا شدم که این آشنایی ادامه یافت و خاطرات مفصل و زیادی به آن الصاق شد. سید سعید از همان اغاز تفاوتهای بارزی با دیگران داشت. او ضمن اینکه در کار خیاطی به پدرش کمک میکرد ودر کار درس مدرسه جدی بود دغدغه های فکری و اجتماعی نیز داشت. یادم میاید در همان دوره دبیرستان برخی از جزوات معرفتی و عقیدتی را با هم مطالعه میکردیم و او سوالات جدی را در آن زمینه ها مطرح میکرد و در همان سالهای دبیرستان از این جهت رشد اطلاعاتی خوبی داشت. 

اتحادیه انجمنهای اسلامی دانش آموزان مرکزی بود که همه این جوانان پرشور  فهیم  دردمند و پرتلاش در آنجا یکدیگر را پیدا کرده بودند.سید سعید از فعالان این مرکز بود و کارهای ابتکاری زیبایی داشت. به همت او واحد راهنمایی اتحادیه آغاز بکار کرد و خودش با کلاسهایی متناسب با سنین بچه های راهنمایی کار را آغاز نمود.سعید از اعضای حلقه مرکزی اتحادیه بود و خاطرات زیادی از او و جلساتی که با عزیزان و شهدای گرانقدر مثل سید احمد  و حاج محمد و ...تشکیل میشد بجای مانده است. 

در فاصله سالهای 58 تا 62 اتفاقات زیادی افتاد و خاطرات زیادی رقم خورد که شاید دوستانی که این نوشته را میخوانند به برخی از آنان اشاره کنند.

اما خاطراتی که تقریبا اختصاصی میان من و سعید است به سی سال پیش برمیگردد!

شهریور 62 بود که من و او تصمیم گرفته بودیم برای ادامه تحصیل راهی حوزه شویم. پس از ثبت نام مقدماتی در یکی از روزها با او و برادرعزیز دیگرم حسن آقا با اتوبوسهای قدیمی!راهی قم شدیم.یادم نمیرود به ترمینال تهران رسیدیم.فضای آنجا برای من کاملا جدید و ناآشنا بود و سعید که تجربه بیشتری داشت! هشدارهای لازم را به من داد!

به قم رسیدیم...کلید خانه برادر را در اختیار داشتم..به آنجا رفتیم و در آن روزهای گرم تابستان در هوای سوزان قم در انتظار مصاحبه و نتیجه مصاحبه بودیم تا سرانجام من و سعید در مصاحبه نیز پذیرفته شدیم و پس از تغییر یکی از مدارس  برای ثبت نام بمدرسه رسالت واقع در کوچه ممتاز رفتیم...و اینچنین بود که با سعید هم حجره و هم مباحثه شدم.

در درس و بحث بسیار جدی بود.گاهی من باتکای مطالعات قبلی و زمینه ای که داشتم برای مباحثه وقت نمیگذاشتم ..و او مرا تهدید به ترک مباحثه میکرد!...

دقیقا نمیدانم چه روزی بود..جمعی از بچه های مدرسه برای اعزام به جبهه بعنوان روحانی گردان آماده شدند...سعید هم جزو آنها بود...خداحافظی آخر ما در راه اهن قم بود...و دیگر اورا ندیدم..

و مثل امروزی...یعنی 16 اسفند سال 62 خبر شهادت او در عملیات خیبر بدست مارسید...

با جمعی از دوستان طلبه برای تشییع پیکر پاکش به بیرجند آمدم...

اری سید سعید خاتمی ار جمع ما رفت...

یادش گرامی

نظرات 47 + ارسال نظر
هیچ جمعه 16 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 03:25 ب.ظ

می خور که هرکه آخر کار جهان بدید
ازغم سبک برامد و رطل گران گرفت

قطره های باران جمعه 16 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 06:05 ب.ظ http://rainsdrops.blogfa.com

با سلام خدمت شما
ابتدا ولادت با سعادت حضرت زینب رو به شما تبریک میگم.
خاطره ی بسیار زیبایی بود اما پایان بسیار دلگیری داشت زمان آخرین خداحافظی و آخرین دیدار....
موفق باشید.
التماس دعا

سلام برشما
انشاا..برشما و همه دوستان مبارک باشد
بله..حالا که فکر میکنم میبینم چقدر دلم برای انروزها تنگ شده!
در خداحافظی اخر قول شفاعت از او گرفتم..
.........خداکند شرمنده نباشیم..
ممنونم از حضورشما
التماس دعا

احمد جمعه 16 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 08:29 ب.ظ

ممنون که یاداور خاطره‌ها شدید. خوب یادم می‌اید شبی که دوستان خبر شهادت سعید را دادند. ما هم آن زمان تقریباً هفته‌ای یک شهید را جمع می‌کردیم. در این کار متخصص شده بودیم! در چه سنی: 16 سالگی. آن شب زمستانی سرد و بارانی که سعید را با کمک برادرش علی در سردخانه بیرجند شستم یادم نمی‌رود. چه دلی داشتیم. سال سوم دبیرستان بودم!! در سردخانه میان شش جنازه سعید را کمک کردم شستیم. سرش را شامپو زدیم و شانه کردیم تا مادرش که شهید دیگری را هم تقدیم کرده بود با چهره ای که از خاک سیاه جزیزه مجنون روی صورتش بود وحشت نکند. تیری به گردنش خورده بود. دور گردنش هم چفیه بستیم تا دیده نشود. شب بعدش هم در خانه جمع شدیم که عمامه‌ی مشکلی‌اش را ببندیم برای روی تابوت. کسی بلد نبود. رفتیم توی کوچه منتظر شدیم و روحانی امد و کمک کرد. چقدر زود گذشت. خدا کند که فردا شرمنده‌شان نباشیم که البته هستیم همه‌ی ما!

سلام بر برادرعزیزم احمداقا....
اولا خیلی لطف کردید...منتظربودم که دوستانی که از سی سال پیش خاطره ای دارند زحمت گفتنش را متقبل شوند..و خاطره شما یکی از همان خاطره های ناب بود!ممنون که این زحمت را متقبل شدید..
واما..یکی از عجایب ان روزگار همین بود که امثال شما جوانهای 16 ساله کارهایی انجام میدادند که امروزه از فردی با دوبرابر ان سن هم بر نمیاید!....تصور میکنم بخصوص شخص شما از این خاطرات زیاد دارید..همان زمان هم جسارت و جرات شما در انجام کارهای دشوار در بین بچه های انجمن زبانزد بود..خداوند حافظ شما باشد...
احمداقا جان...وقتی میخواستم این خاطره را بنویسم...باورم نمیشد سی سال گذشته!..و باز باورم نمیشد که اینقدر من در بیان این مطلب تاخیر داشته ام....
خاطرم نمیرود...شبهایی که با سعید کنار حجله بچه ها در مقابل اتحادیه که در ساختمان خ شهدا مقابل ژاندارمری سابق بود می ایستادیم.....چه بجه های نابی بودند.. و چقدر مظلومانه و عریبانه رفتند...
باز هم از شما تشکر میکنم.....
ضمنا از تیکه اخر خاطره شما واقعا تا بحال خبر نداشتم! ماجرای عمامه پیچی!..خیلی جالب بود!
التماس دعا

جلیل رمضانی جمعه 16 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 10:02 ب.ظ

مطلب و خاطره شما بسیار جالب بود ضمنا ولادت حضرت زینب سلام الله علیها را به شما و خانواده محترم تبریک می گویم - التماس دعا

ممنون اقا جلیل عزیز...
لطف کردید..مثل همیشه..
خداحافظ شماباشد
محتاجیم بدعای دوستان

مرتضی جمعه 16 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 10:26 ب.ظ http://asfa.blogsky.com

سلام دکتر

عالی بود .
گذر زمان خیلی چیزها را عوض می کنه ، آدمها فراموشکار می شن ، مصلحت بین می شن و ... در این دنیا که ادم را توی روزمرگی خودش غرق می کنه کمند آدمایی که هنوز براشون یکسری خاطرها جاودانه اند و پس از سی سال خاطره دوست شهیدش را به این زیبایی به تصویر می کشند .

سلام بر اقامرتضای عزیز..
شرمنده لطف و محبت شما...
دنیا همینه دیگه.. از قدیم گفتن اسمش روشه..دنیا!! پسته...خود خداوند هم فرموده..اینجا اسفل السافلینه..
ولی خدارو شکر که تو این دنیای پست خدا توفیق هم صحبتی با گلهای بهشتی ای رو بما داد که عطر وجود اونها در شامه ما باقی مونده...و هرزگاهی ما رو متوجه پستی و حقارت این دنیا میکنه...
برادر جان دعا کن که همین مقدار شامه ما هم از بین نره...
خیلی محبت کردید..
التماس دعا

baran جمعه 16 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 11:16 ب.ظ http://safareshgh.blogfa.com

سلام خداقوت
این مدل جدایی بعد کلی وابستگی منو می ترسونه .
امیدوارم تو بهترین لحظه دوباره برادر عزیزتون رو ملاقات کنید.
نمیتونم باور کنم که منم یه روزی یکی از عزیزامو این مدلی از دست بدم.
هیچ وقت نتونستم خودمو جای یه همسر شهید حتی تصور کنم..
از خدا می خوام کمکم کنه حداقل با اعمالم دل شهدا و خانواده هاشون رو نلرزونم..
ممنون و سپاسگزارم از اینکه پیامکی از بروز شدنتون مطلع کردید.

سلام بر شما
ممنونم از حضور سریع شما!..
بله..فضای اون روزگار اینجور بود.. همونطوری که برادرم احمداقا گفتن تقریبا هر هفته یکی از دوستان.. همکلاسیها.. و رفقای صمیمی از جمع ما کم میشد..و بواسطه همین نزدیکی فاصله دنیا و اخرت بود که چنان صفایی وجود داشت....و ادمها دائم شستشوی روحی پیدا میکردند..و اغراض پست دنیوی اینقدر خودنمایی نمیکرد..
هر چه به اون فضا فکر میکنم ....واینکه چقدر فضای زیبایی بود...شگفتیم بیشتر میشه....
دعا کنید در قیامت از این عزیزان جدا نباشیم..
سپاسگزارم از لطف شما
التماس دعا

jamshidi شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 10:11 ق.ظ

سلام استاد
مثل همیشه بسیار دقیق وزیبا به تصویر کشیده اید.گاهی باخودم فکرمیکنم با اینکه سالهای جنگ سال های بسیار سختی برای مردم ایران بوده ولی فکرکنم بهترین خاطرات خوب خیلی از مردم ما در اون روزها رقم خورده !شاید تلخی آکنده از شیرینی فراموش نشدنی!منتظر خاطرات زیبایتان هستیم.l

سلام برشما
چه خوب که امدید...خوشحال شدم
بله دقیقا همینطوره...جنگ زوایای مختلفی داشت..و قطعا برخی از زوایای ان همان زیباییهایی است که شما گفتید...یکی از همین دوستان که در اینجا خاطره خودشان را بیان کردند یکروز به خود من میگفتند که من جاهای زیادی رفته ام...جاهای دیدنی و تاریخی و...مثل برج ایفل پاریس و ...اما زیباترین خاطرات من مربوط به لحظات دیدبانیم در جنگ است!.. والبته این را فقط کسی درک میکند که ان لذتها راچشیده!.....
دوران عجیبی بود...
اینقدر ظلمت دنیاگروی همه را فرا نگرفته بود...
خیلی ممنونم از حضورتان...
التماس دعا

م.ش شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 11:20 ق.ظ http://mirase-javedan.blogfa.com/

دوستان هم مشی همواره دوست هستند... روحشان شاد

خیلی متشکرم
......موفق باشید

azadi شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 02:32 ب.ظ

سلام استاد حالتون چطوره
چه زیبا وصف میکنید درست مثل اولین ورود ما به بیرجند کلاس زیبای فلسفه چقد زود گذشت تک تک ساعت با شما بودن لحظات خوش زندگی بود خیلی دلم تنگه اون روزاست بعضی وقتا حس میکنم تو رویا و خواب بود اما چه رویای شیرینی بازم خدا رو شکر اینجا هست واسمون دعا کنید سایتون مستدام

سلام برشما...
مدتی است کمتر بما سر میزنید..
خوشحال شدم دوباره پیامتون رو دیدم
از نظر لطف شما ممنونم...
خاطرات گروه شما خاطرات خاصی بود...
راستی از پرادوی البالویی چه خبر؟!!
انشاا.. باز هم اینجا ببینیمتون
التماس دعا

نادی شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 09:28 ب.ظ

سلام
به قول آقا: زنده نگه داشتن نام و یاد شهدا کمتر از شهادت نیست.
ممنون استاد که با این خاطره زیبا یاد شهدا رو زنده فرمودین.
آن روزها که دشمن به جانمان حمله کرد شهدا ما را شرمنده خود کردند!
خدانکند این روزها که دشمن به نانمان حمله کرده است شرمنده شهدا شویم!

سلام علیکم
ممنونم از حضور شما
انشاا..که همینطور باشد
خیلی محبت کردید
التماس دعا

حسین شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 10:20 ب.ظ

استاد عزیز م سلام
خاطره زیبایی بود مخصوصا برا مانسل سوم ی های انقلاب

کاش کسانی پیدا بشن و این خاطرات رو به صورت کاربردی برا ماها بگن تا مجبور نشیم برای مطالعه این خاطرات. به کتابها که زیاد کاربردی نیستند مراجعه کنیم
خدا شما وتمام یادگاران انقلاب را برای ما حفظ کند ان شاالله
در پناه حق

شاگرد کوچکتان

سلام برشما
خوش امدید...
ممنونم از اینکه نظرتون رو منتقل کردید
باز هم منتظر نظرات شما هستم
موفق باشید
التماس دعا

ایروانی شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 11:21 ب.ظ

سلام استاد
استاد میدونین چه قدر از این خاطرتون ناراحت شدم چرا واقعا چرا زمان جوانی شما اینچنین بوده ولی زمان ما حتی یکذره هم اینجور چیز ها پیدا نمیشه همیشه حسرت باید باشه آخرش هم وقتی راهمون کج میشه میگن تقصیر شماست متاسفانه من خیلی افکارم تو این جامعه عوض شده ار قبلم خیلی فاصله گرفتم برگشتشم سخته و خیلی هم ناراحتم اما تقصیر من نیست.یک چیزهایی هست که به هیچکس نمیشه گفت این دلایل تغییر رو میگم.

سلام برشما
میتونم حدس بزنم که الان چقدر عصبانی هستید!
...عیبی نداره..ما عادت داریم!!
یادتون اومد؟!
واما در مورد شرایط...ببینید درسته اون شرایط خیلی کمک میکرد..ولی همونایی هم که اون شرایط رو دیدن اینطور نیست که همشون تحت تاثیرش قرار گرفته باشن....البته میدونم الان خیلی کار سخته..ولی نکته اینجاست که محال نیست!..و همین کافیه...بعلاوه یه نکته خیلی مهمتر اینه که خدایی که بالا سر اون شرایط بود بالاسر این شرایط هم هست و مطمئن باشید اگر ببینه یه کسی واقعا دلش میخواد خوب باشه کمکش میکنه...شک نکنید....بازم بگم؟..بازم میتونم بگم..اگه خواستین!..
ضمنا یه کسی همیشه هست که همه نگفتنی ها رو میشه بهش گفت. مگه نه؟
.......خوشحال شدم از دیدن نظرتون

azadi شنبه 17 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 11:40 ب.ظ

استاد وای هنوز یادتونه کی فکرشو میکنه که ما الان 2ساله فارغ التحصیل شدیم شرمنده استاد حسابی سرگرم کار شدم همیشه تو کلاسا برا بچه ها از شما میگم و به نیکی یاد میکنم تو کلاسای شما جدای از فلسفه خیلی چیزای دیگم یاد گرفتم مطمعنم شما هم از دوستان شهیدتون این یادگاریا واستون مونده که حالا به ما منتقل کردید ممنون از لطف بیکرانتون

آخرش نگفتین!!
اونی که تو دنیا باقی میمونه و خیلی ارزش داره خاطره خوبیها...محبتها..و صمیمیتهاست...که جلوه ای از رحمانیت الهی است...
دعا کنید هیچوقت از مسیر خوبی و درستی خسته نشیم و بیراهه نریم..
باز هم متشکرم از لطف شما..
موفق باشید

قاسم فرودی یکشنبه 18 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 08:06 ق.ظ

باسلام بسیار زیبا بود ،استفاده کردم
انشاا.. همگی پیرو راه شهدا باشیم
التماس دعا

سلام بر شما
خیلی از اشنایی با شما خوشحال شدم
خداوند پدر شهید شما را رحمت نماید..
خیلی لطف کردید...
التماس دعا

عزیز عاقبتی سه‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 04:01 ب.ظ http://aziz-aghebati2010.blogfa.com

از تورات ،کسی که سکوت اختیار کندو کم حرف باشد، نجات می یابد.

از انجیل ،کسی که قناعت کند،سیر میشود.

از زبور،کسی که مخالفت با هوس های انحرافی نفسانی نماید، از بلاها ایمن می گردد.

از قرآن ،کسی که بر خدا توکل نماید ،خدا او را کافی است.

ممنون...

م.ش سه‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 04:07 ب.ظ http://mirase-javedan.blogfa.com/

سلام استاد! به روزم! در رابطه با نظر ایروانی من خودم با این نظر مخالفم درسته شرایط اون روزها به خیلی هاکمک کرد ولی خیلی نیز نتونستن استفاده کنن به نظرم که هنوز به مرحله عمل در نیومده هنر بندگی اینه که در هر زمانه ای بر نفس و بر شیاطین جن و انس پیروز بشی! حالا چه زمانی که ندای لااله الا الله پیامبر بر مکه طنین انداخت و یا هنگامی که هیهات من الذله حسین(ع) به عرش رسید و به گوش برخی از زمینیان هنوز که هنوز است نرسیده و چه حالا. حالا هم هنوز غایب همیشه حاضر منتظر است. التماس دعا
2- من خیلی دوس دارم روی خاطرات احمد آقا در رابطه با اون روزها کار کنم نمی دونم بنیاد آثار دفاع مقدس به سراغشون اومدن یا نه؟

سلام برشما
بله..همینطوره..البته خوب یه مقدار هم باید به ایشون حق داد ....بقول معروف طرف حرصش در میاد که یه همچو زمانی و یه همچین فضایی بوده و ...
واما در مورد خاطرات احمداقا...
جواب با خودشونه..اگر این کامنت رو دیدن جواب خواهند داد..
بعید میدونم بنیاد سراغشون اومده باشه....
متشکرم از لطف شما

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 01:16 ق.ظ

تنفس شنبه 24 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 03:10 ب.ظ

سلام . امیدوارم خوب باشید.

روح بزرگ و متعالی این عزیزان در بستر این دنیا نمی کنجید باید پرواز میکردند به عالم ملکوت تا در آنجا سیر کنند...
روحشان شاد باد
تقصیر خدمت بنده را ببخشایید !

سلام برشما
منتظرتان بودم...خوشحال شدم..
انشاا..همواره موفق باشید..
ممنونم از لطف شما
التماس دعا

سیده سعیده خاتمی یکشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 02:04 ق.ظ

سلام بر آنهایی که رفتندتا بمانندونماندند تا بمیرند وتا ابد به انانکه پلاکشان را از گردن خویش در آوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند. ایام شهادت بی بی فاطمه زهرا (س)برتمامی شیعان دلسوخته عالم تسلیت باد.

سلام
خیلی خوش امدید.منتظرتان بودم....
اگر از خاطرات شهید عزیز هم بگین دوستان و من استفاده میکنیم....
در پناه خداوند سالم باشید..
التماس دعا

raissi یکشنبه 25 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 06:20 ب.ظ http://qasrearabi2014.blogfa.com

بگذاربگریم چون ابردربهاران/دروزوداع یاران

شهیدان زنده اندنزدخداروزی میخورند(مفهوم آیه قرآن)

بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد وقت وداع یاران..
.............
ممنونم از محبت شما

سهبا دوشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 09:56 ب.ظ

سلام برادر بزرگوارم . خداوند رحمتشان کند، هر چند آنها غرق در رحمت الهی اند ...
استاد عزیز پیشاپیش سال نو را به شما تبریک می گویم . امید که لحظه هایی پر برکت در پیش رو داشته باشید.

سلام برشما
خیلی ممنونم از لطف شما
من هم سال جدید رو تبریک عرض میکنم...و امیدوارم سال باخیر و برکتی را در بیش داشته باشید
التماس دعا

safir دوشنبه 26 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 11:28 ب.ظ

باعرض سلام خدمت حضرت استاد
اینجا از همان جاهایی است که باید کلمات هم مودبانه در کنار هم قرار گیرند بگویند........
سبک بالان خرامیدند و رفتند /مرا بیچاره نامیدند و رفتند...
سواران لحظه ای تمکین نکردند /ترحم بر من مسکین نکردند...... شهادت نردبان آسمان بود
شهادت آسمان را نردبان بود.
نایب الزیاره شما خواهم بود انشاء الله در باغ شهادت دروازه بهشت راهیان نور.
التماس دعا

سلام علیکم
خیلی ممنونم... لطف کردید
شهادت واقعا نردبان عجیبی بود..
و برخی چه توفیقی داشتند!
محتاجم بدعای حیرتان
از حضور شما شباسگزارم

نام: چه فرقی میکنه؟ سه‌شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 06:21 ب.ظ

خووشبحال شهدا و کسانی مثل شما که باهاشون ملاقات داشتید
ادمای این عصر همشون فانتزی هستند
(نمیدونم چرا پوستر شمایل پیامبر (ص)رو دیوار اتاقم هر کاری میکنم نمیچسبه)

سلام
البته ادمها میتونن فانتزی نباشن!مگه نه؟!
ممنونم...
موفق باشید

تنفس چهارشنبه 28 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 05:39 ب.ظ http://tanaffos.blogsky.com

سلام
پیشاپیش سال نو مبارک
بهترین ها را مادر خوبیها نصیبتان کند انشالله.

سلام برشما
چه دعای خوبی..
انشاا.. که این دعا در حق ما و شما و همه دوستان مستجاب باشد
ممنونم از لطف همیشه شما

مریم پنج‌شنبه 29 اسفند‌ماه سال 1392 ساعت 07:26 ق.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

سلام مهربان استاد دل
بر من ببخشایید اینروزهای نبودنم را...
پیشاپیش سال جدیدتان نیکو... عمرتان پُربرکت... دلتان شاد... تنتان سلامت...
امید که در سایه سار رحمت خداوند، سالی پُر از موفقیت و شادکامی داشته باشید

سلام علیکم ...
خواهش میکنم... حق باشماست کاملا!!
امیدوارم سالی سرشار از موفقیت و ارامش را در مقابل د اشته باشید
باز هم ممنونم از لطف همیشگی شما



ر شما بیرفته است!

م.ش شنبه 2 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 10:03 ق.ظ http://mirase-javedan.blogfa.com/

سلام استاد! عید بر شما مبارک! با ارزوی خیر و برکت برای شما و خانواده محترم

سلام بر شما
سال جدید برشا ومه دوستان مبارک باشه
خیلی لطف کردید
ممنونم

حمید شنبه 2 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 10:27 ب.ظ

سلام باتشکر از یاد هیجان انگیزی که با ذکر نام و خاطره ی این عزیز ایجاد کردید . من دوفرزند دارم از مشهد به بیرجند آمدیم تا دیداری تازه کنیم معمولا مزار شهدا جزء برنامه ی ِ من است با فرزندانم سر مزار سعید آقا رفتیم یاد خاطرات این شهید آنقدر تاثیر گذار است که لازم دیدم برای آنها گوشه ای را ذکر کنم . گفتم : سعید آقا یک سال از ما جلوتر بود و بزرگ مابود کسی بود که مرا جذب انجمن اسلامی دبیرستان کرد و از همان سال اول درگیر کارهای اتحادیه و .... شخصیت سعید آقا شیرین وجذاب با برخوردی حکیمانه بود . مختصر علاقه ای به امور هنری داشتم و روزی که سعید آقا را روی چهار پایه ای درحال کشید ن نقاشی دیواری دیدم خیلی ذوق کردم ...با طلبه شدن سعید آقا دیدار ها کمتر شد ولی محبت ها بیشتر ... وقتی خبر شهادت سعید آقا در مدرسه پیچید شوکه شده بودیم . عده ی زیادی از مدرسه به خانه شهید رفتیم همه نشسته بودیم در خانه ای که داغ دومین شهیدش را تجربه میکرد ولی پدر با آرامش کامل مارا به شنیدن قرائت قرآن اولین فرزند شهیدش در آخرین لحظات عمر او دعوت کردن که با نفس های آخر شهید آیات قطع شد و صدای گریه ی همرزمانش موجی گریه جمع ماشد ... یادش زنده و قدر شناسی ما افزون باد . من تامیزان زیادی سلامتی روحی و دینی فرزندانم را مدیون راهنمایی این عزیز به سمت کارهای مذهبی و اسلامی هستم

سلام بر حمیداقا....
خیلی ممنونم که باین خانه امدید...
و لطف کردید و خاطره زیبای خودتون رو نقل کردید...
اتفاقا تا الان خود من هم نمیدونستم که سعید در جب شما بانجمن نقش داشته...بی جهت نیست که شما هم ادم هنرمندی هستید!
واقعا فضای عجیبی بود فضای اون سالها...و امثال برخورد شما و سعید زیاد رخ میداد...و همین برخوردهای کوتاه بسیار سازنده هم بود.. شاید بجهت اینکه اساسا رگه ای از ریا و نفاق در ان نبود...و این اثر توحید است که هم میکشاند و هم حفظ میکند....
خدا حفظ کند بدر گرانقدر شهیدین خاتمی را... ن همیشه شرمنده ارامش و صبر این عزیز بوده ام....همچنانکه شرمنده مادر شهیدم...بسیار...
ضمنا برای اطلاع دوستان عرض کنم که حمید اقا از نیروهای فعال در امور دینی و ...از همان زمان تابحال بوده..و هم اینک نیز تجارب زیبایی در امر تربیت ...دارند و از معلمین سختکوش و موفق درب عرصه های تربیتی اند
بهرحال خیلی ممنونم از شما
خیلی خوشحالمون کردید...
انشاا.. که باز هم از نظرات شما بهره مند شویم...

نازنین سودا یکشنبه 3 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 10:11 ب.ظ

سلام
ممنون از خاطرتون جالب بود پستاتون رو امروز کامل خوندم همه رو...
سال نوتون پر از خیر و برکت...
خیلی دلم هوای اینجا رو کرده بود مشغله ای هم ندارم شاید .....
نمیدونم تابستون فارغ التحسیل میشم ولی امیدی به کار ندارم تا االانم فایده نداشته دعام کنید بتونم یه کار خوب پیدا کنم و حداقل امسال واقعا مفید باشم ...

سلام بر شما
خیلی وقت بود که نبودید....خیلی از اومدن شما خوشحال شدم..
من جدا دعاگوی همه دوستان هستم...
سال سرشار از موفقیت برای شما ارزو میکنم..
خیلی محبت کردید

حسینایی دوشنبه 4 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 11:20 ب.ظ

سلام استاد.سال نو رو تبریک می گم .بسیار زیبا بود انشاالله بتونیم ادامه دهنده راهشون باشیم...
برامون دعا کنید غافل نشیم

سلام برشما
خیلی لطف کردید...
انشاا.. که در سال جدید موفق و موید باشید
التماس دعا

اپسیلون سه‌شنبه 5 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 11:06 ب.ظ http://anti-ebliss.blogfa.com

سلام گرامی
امیدوارم سال جدید برایتان سرشار از رشد وتعالی باشه و ما هم از درسهای خوب شما بهره مند باشیم.

سلام.امیدوارم سال سرشاراز موفقیت داشته باشید.
خیلی از حضور شما خوشحال شدم.
موفق باشید

فرزاد چهارشنبه 6 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 10:49 ب.ظ

سلام از شهید سید سعید خاتمی خاطرات زیادی دارم .شخصیت جالبی داشت .طلبه هنرمند و بی ادعا تا همین چند وقت پیش هنوز نقش قلم او بر دیوارهای شهر باقی بود و افسوس که کسی به فکر نبود و تمام آن نقشها که حاصل عشق علاقه و تعهد بود محو شد اگر چه یاد و خاطره او هیچ وقت از دل آنها که او را می شناختند محو نخواهد شد .روز تشییع پیکر او را به خاطر دارم انگار همین دیروز بود تنها چشمهای دوستان و خانواده او گریان نبود آسمان هم در آن روز سخت بی تاب گریان شده بود .

سلام برشما
خیلی خوش امدید
بله..اثار هنری ان عزیز متاسفانه در جایی حمع اوری نشده یا من خبر ندارم...جالب بود که ایشان بدلیل اینکه اونموقع بچه های انجمن با بسیج و جبهه و ..زیاد مرتبط بودند ارم جدیدی طراحی کرده بود که ترکیب ارم انجمن و شباه بود و حتی بر سر مزارش نیز همان ارم حک شد که در تغییر سنگهای مزار شهدا همان هم از بین رفت!
حتی در قم هم یادم هست اثاری از خودش بجای گذاشت که نمایشگاهی هم از ان درست شد ولی ..نمیدانم بعدش این اثار چه شد؟...
متاسفانه امروزه از شهدا نام زیاد برده میشود ولی دریغ از حفظ و انتشار اثار واقعی ان عزیزان. بیشتر بلکانی شده برای ارتقای دیگران!
ممنونم اقا ی دکتر....خیلی محبت کردید...خداوند برادر شهید شما که از عزیزان بسیار باصفای انجمن بود نیز رحمت کند.. امیدوارم توفیق داشته باشم در سالروز شهادت ان عزیز هم یادی از وی داشته باشم...

چه فرقی می کنه پنج‌شنبه 7 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 01:49 ب.ظ

ای اقا امروزه از خواستن تا توانستن فاصله ای به درازای زمین تا اسمان اول است. سخنان شما و مثل شما بسیار دلپذیر است اما شما چه میدانید از جوان امروز البته به شما حق میدهم چون هیچ وقت جای ما نمی توانیدباشید جوانی شما در شرایطی متفاوت با ما گذشته .تئوری انسان عصر حاضر یک تراژدی بی نظیر می شود

میدونید اتفاقا گاهی وقتها بهمین فکر میکنم...حتی راستش خودم هم از اولش بهمین دلایلی که شما میگین و درست هم هست جندان انگیزه ای برای طرح این خاطرات نداشتم... احساس میکردم که وقایعی بود که رخ داد و تمام شد و ....ولی حقیقتش وقتی یکی دوبار خاطراتی را نوشتم و بازخورد خوبش رو تو دوستان دیدم تشویق شدم...وگرنه .. خود من هم خیلی وقتها نگران همین فاصله ای هستم که شما گفتین..بهرحال من در خدمت شما هستم که بیشتر و ریزتر از این مشکلات صحبت کنیم
ممنونم از اینکه حرف دلتون رو نوشتید..
از بقیه دوستان هم میخوام که نظراتشون رو راحت بیان کنن

مهدی پنج‌شنبه 7 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 04:24 ب.ظ http://sotunedin.blogsky.com

با سلام
دوست عزیز اگه مایل به تبادیل لینک هستید لطفا منو با نام پایگاه اینترنتی ستون دین و با آدرسی که توی این پیام هست لینک فرموده و خبرش رو بهم بدید.
باتشکر

سلام برشما
ممنونم ..
باشه انشاا...سرفرصت..

چه فرقی می کنه یکشنبه 10 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 12:36 ب.ظ

دلیل این فاصله رو بنده خیلی خوب میفهمم عقل انسان در بند است عقل ارزش واقعی خودش را از دست داده پول خیلی بیشتر از عقل ارزش دارد به هر جا که می رویم و با هر که روبه رو میشویم غیر مستقیم و خیلی ناشیانه به ما میگویند که بی عقلیم به سادگی و اب خوردن دروغ می گویند خیلی واضح از جایگاه و موقعیتشان سوء استفاده می کنند باید چشمانمان را ببندیم و رد بشویم و گذر کنیم همش باید چشمانمان را ببندیم .ان جوانانی که تحمل میکنند و خودشان و عزت نفسشان را حفظ میکنند به جایی رسیدند که اجرو مزد پیامبران بنی اسراءیل حقشان است . بابا من میفهمم عقلم را نمیتوانم گل بگیرم توانایی هام را نمیتوانم چال کنم گاهی اوقات به جایی می رسم که میگویم کاش فکری نداشتم کاش عقلی نداشتم با عقلم در ستیزم. آی ادمهایی که دم از مسلمانی میزنید و اسبتان را برای دویدن در میدان جاه و موقعیت ذین میکنید کمی اهسته تر کمی با شعور تر قدم بردارید. بنده اسراری که در سینه دارم هرگز برای کسی فاش نخواهم کرد ترسم از روزی که فرزندم به من گوید مرا از مسلمانی آر اید نمیپرستم خدایی که شما میپرستید آی ادمها شعور ما خیلی بیشتر از ان چیزی است که فکر می کنید حتما باید ریش سفیدی داشت که خجالت بکشید ؟ به مولا قسم یک روزی این دنیا به پایان میرسد چه اصراری دارید. اگر در کتاب امده که دوره اخر الزمان بچه ها بزرگتر هایشان را یاد میدهند تعجب نکنید بنده از حالا می توانم ببینم. هشدار!که ما نه گله خواهیم کرد از اوضاع و احوال این گونه نه گریه .هرگز لبخندمان را از شما نخواهیم گرفت اما وای بر شما در روز ی که دفتر حساب را بگشایند والسلام
(این متن خطاب به همه فرزندان ادم)
ببخشید استاد گاهی سکوتم منو اذیت میکنه ممنونم که با من همراهی میکنید

ممنونم که جرفهای دلتان را مینویسید......
من خودم وقتی با ایانی از فران مواجه میشم که میفرماید همه اعمال را حدا شاهد است ارام میشوم......

یوسف پنج‌شنبه 14 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 12:25 ق.ظ

ممنونم بابت این یادآورری ،چقدر زود سی سال شد ، البته همیشه به یاد ایشان بوده ام و چه خوب و واضح چهره روحانی آقا سعید در ذهنم باقی مانده

هیچ سه‌شنبه 19 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 11:27 ق.ظ

.....خدا هست ....

قطره های باران جمعه 22 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 12:37 ب.ظ http://rainsdrops.blogfa.com

سلام خدمت شما بزرگوار
سال نو رو به شما تبریک می گم ببخشید که ما همیشه تاخیر داریم ان شالله که سال پر خیر و برکت و عاقبت بخیری در پرتو انوار الهی و ائمه اطهار داشته باشید...آمین
التماس دعا

سلام برشما
البته این دفعه بدلیل مشکلاتی که برای من ایجادشده ودسترسی ام به شبکه خیلی کم شده...تاخیر شما دیده نمیشه!...ولی بهرجال ممنونم...انشاا...شما هم سال حوبی رو شروع کرده باشین...
مجبت کردین...

مریم شنبه 23 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 03:49 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

سلام استاد
پست جدیدتون رو کی میذارین پس؟

سلام برشما
درچواب دوستمون گفتم که مدتیه بدلیل تغییر مکان هنوز دسترسی به شبکه ندارم....فقط گاهی...
ممنونم از لطف شما...

نرجس خاتون دوشنبه 25 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 09:11 ب.ظ http://rabbelalamin.blogfa.com

سلام
مطلب جالبی بود
نزدیک ترین ادم به من دیگه چیزی از روح طلبگیش باقی نمونده د.اره از بین میره دعا کنید برگرده تباه نشه

سلام علیکم
خیلی خوش امدید...جالبه.....همینطوره...دقیقا....
حالا اینجا بحث فنی داره..اگه بتفصیل بنویسید میتونیم راجع باون بیشتر صحبت کنیم...
ممنونم...

شیرمردی سه‌شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 12:33 ق.ظ

سلام استاد .خوب هستید ؟؟؟.
خوشبحالتون عجب دوستای خالص ونابی ....
شهیدان واقعاهمیشه زنده اند...
موفق باشید
التماس دعا

سلام برشما
الحمدلله...شما چطورین؟مدتی بود ازشما بی حبر بودم...
بله...حوشبختانه دوران دبیرستان دوستان بسیار خوبی داشتیم...البته اون زمان فضا بگونه ای بود که اینگونه افراد زیاد بودند...
خوشحالمون کردید از جضورتون

در پاسخ به تنفس جمعه 29 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 07:50 ق.ظ

با سلام و پوزش از تاخیر در پاسخ
شما می توانید پرسش خود را با این ایمیل در میان بگذارید
www.naghi.farid@gmail.com
,

تنفس یکشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 11:08 ق.ظ

سلام
ممنون از پیگری شما
میلاد بانوی بزرگ اسلام بر شما مبارک .

سلام
خواهش میکنم
این میلاد فرخنده و روز مادر را بشما تبریک میگم...
ممنونم

مرتضی م یکشنبه 31 فروردین‌ماه سال 1393 ساعت 01:56 ب.ظ

سلام دکتر یک فایل pdf می خواستم برای شما ارسال کنم .
- تحلیل اقتصادی -
آدرس ایمیل را می شه یک جای وبلگ قرار بدید .

سلام برشما
ممنونم...mhsagheb@gmail.com

ظل آفتاب جمعه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 12:00 ق.ظ http://khiyalekhal.blogfa.com

این قدر میاندیش به دریا شدن ای رود
هر جا بروی باز گرفتار زمینی

مهتاب به خورشید نظر کرد و درخشید
هر وقت شدی آینه، کافی است ببینی


سلام استاد
هنوز دستلاف سال 93 رو نداشتین
این شعر از فاضل نظری هست. امشب روزیم شد.
قشنگ یود گفتم کلهم مهموناتون رو دعوت کنم به مضمون زیبای شعر.
مخصوصا بیت دوم

همین که آینه بشی کفایت می کنه ببینی
ماه به خورشید نظر کرد که میدرخشه
ما به کجا نظر می کنیم.؟ توجهمون به کجاست؟ جایی که نگاه می کنیم همچین مالی هم هست؟ نوری هم داره که نور بگیریم؟ یا ظلمات؟

الله ولی الذین یخرجهم من الظلمات الی نور
خدایا مارو به سوی نور هدایت کن. حداقل توجهمون به نور باشه

منم برم رو منبر خوب چیزی میشم
چند تومن بدین تا پایین بیام

التماس دعا
متنش قشنگ شد میزنم تو وبلاگم

سلام وصدسلام...
خیلی ممنونم...
ببخشید که هنوز هم مشکلات فنی! باقی است و من شرمنده دوستان
ازهدیه قشنگ شما ممنونم...






ا

قلمی چهارشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 05:13 ب.ظ

با سلام و احترام خدمت استاد همیشه خوبم...

فرا رسیدن ماه رجب،ماه نیایش و روزهای بارش چشم های خاکیان بر شما و اهالی آسمانی نماز صبح مبارک باد..

شرمنده ام از دیر رسیدن به خانه دل و شادمان از کوله بار سرشار از معنویتی که مثل همیشه ارمغان نوشته های دلنشین و پربار استادم بود....

پاینده و سربلند باشید...

التماس دعای مخصوص

سلام علیکم
خیلی خوش امدید...
من شرمنده ام که این خانه بوی غربت گرفته و بدلیل برخی مشکلات فنی مدتی است نتوانسته ام پذیرایی از دوستان عزیز داشته باشم...
خیلی لطف کردید...
موفق باشید

سهبا جمعه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 03:03 ب.ظ

عارفان باعشق عارف میشوند، بهترین مردم معلم میشوند،عشق باعارف مکمل میشود،هرکه عاشق شدمعلم میشود..سلام
روزتان مبارک.

سلام علیکم..
ممنونم....مثل همیشه شرمنده محبتهای شما هستم...
موید باشید

اخمو سه‌شنبه 4 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 02:32 ب.ظ

آیا هنوز از اون نوع مرغوب جوانان همدوره ما در این دوره وجود دارند؟ همون تعداد؟ با همون اندازه خلوص و اخلاص؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد