نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

گنج درون

یا حبیب

روزی از دوستی پرسیدم  چه خبر؟

جواب زیبایی به من داد. گفت از همه جا خبر دارم الا از خودم(درون خودم)!

حقیقت مطلب اینستکه بسیاری از امور زیبا و جذاب و راهگشایی که بدنبالش میگردیم در اندرون خود ماست.ولی درد بی درمان اینست که ما از این سرمایه مهم بی خبریم! و گاه عمری بدنبال این و آن در جستجوی کیمیا میگردیم!

سالها دل طلب جام حم از ما میکرد                              وآنچه خود داشت زبیگانه تمنا میکرد

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود                            طلب از گمشدگان لب دریا میکرد

و خیلی درد سختی است که  گوهری ارزشمند در دستت باشد و قدرش را ندانی . در کنار دریا باشی و از گمشدگان تشنه آّب جستجو کنی!...چرا آدمی اینقدر فرافکن است؟ چرا اینقدر با خود بیگانه است؟ چرا اینقدر همه چیز را در بیرون از خود و در نزد دیگران جستجو میکند؟ چرا همیشه گمان میکند آنچه دیگری دارد..آنچه در شهر دیگری است ..در استان دیگری است .. در پایتخت است.....چیز دیگری است؟.. چرا قدر خودش را.. خانه اش را خانواده اش را.. همسایه اش را.. همشهریش را.. هم میهنش را.. نمیداند؟..

و از سوی دیگر چرا مشکلات را هم همیشه بدیگران نسبت میدهیم؟چرا احتمال خطا در خود نمیدهیم؟چرا بدنبال کشف متهمان در بیرون از خود..در بیرون از خانه خود.. در بیرون از شهر ودیار و کشور خود هستیم؟...

ما از خود دور شده ایم و تا بخود باز نگردیم قادر به تشخیص درد راه درمانش نیستیم. از علی علیه السلام منقول است که حضرت فرمودند..دوائک فیک و د ائک منک...هم درد تو در خود توست و هم درمانش در دست خود توست.

بیایید اینقدر بدنبال دیگران نگردیم.. بیایید قدر همین کسانی که در اطراف خود ما هستند بدانیم. بیایید قدرشناس نعمتهایی باشیم که هم اکنون در دسترس ماست و معلوم نیست چقدر در اختیارمان باشند. ..

بیا تا قدر یکدیگر بدانیم                          که تا ناگه زیکدیگر نمانیم

چقدر تابحال افسوس خورده ایم که کاش قدر ..او را میدانستم؟ کاش تا زنده بود او را میشناختم؟ کاش.. کاش...

بیایید با خود کمی مهربانتر باشیم..بیایید اینقدر بخاطر هیچ و پوچ یکدیگر را آزار ندهیم..

بیایید از همین امروز غواصی شویم که گنجهای درون خویش را جستجو کنیم..و معادن طلا و نقره وجود خود را استخراج کنیم....باور کنیم که بیرون از ما خبری نیست. هر چه هست در درون خود ماست...فقط باید در صدد کشف درون خود برآییم.

بیایید از خود شروع کنیم. از خود.. اینقدر به نقاط ضعف دیگران خیره نشویم..بلکه ضعفهای خود را جستجو کرده و راه درمانش را ..بیابیم. خود معطر شویم..کمتر از عطر بگوییم... که گفتن ها ما را معطر نمیکند..همچنان که با گفتن حلوا  دهنمان شیرین نمیشود..

باور کنید اگر نگاهمان را تغییر دهیم..میبینیم که چقدر همه چیز در اطراف خود ما زیباست..و چقدر باید از صمیم دل شاکر باشیم....آنگاه دیگر هیچ دلیلی برای شکوه از دیگران پیدا نمیکنیم...آنگاه دیگران از ما جز محبت نمیبینند..آنگاه وجود ما مایه آرامش میشود برای خود ما و دیگران...آنگاه از همه جا ندای صلح و دوستی برمیآید...و زشتی و دشمنی و شیطان رخت برمیبندند...آنگاه جلوه الهی انسان نمایان میشود.....و عطر و بوی بهشت در فضا پراکنده میشود..

بیایید از همین امروز شروع کنیم...

که شاید فردا دیر باشد..

نظرات 41 + ارسال نظر
مریم جمعه 22 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:45 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

داداشم همیشه میگه اگه میخوای امر به معروف کنی اول از خودت شروع کن
بعد برو سراغ دیگران
میگه عینک بذار رو چشمت و عیبهای خودت رو پیدا کن
خود بخود عیبهای دیگران از نظرت محو میشه
سلام استاد
تیک حاضری رو بزنین سر کلاس معرفتتان

سلام برشما
چه نکته جالبی! اول از خودت شروع کن!
عیبهای خودت رو پیدا کن..
اگر عادت کنیم که بیشتر متوجه خود باشیم برکات ان را در زندگی خود احساس میکنیم....و انگاه دیگران هم از ما تاثر میپذیرند..
خیلی ممنونم از حضور شما..

جلیل رمضانی جمعه 22 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 02:42 ب.ظ

با سلام خوب بالاخره مثل اینکه ما هم یه بار اول شدیم[

استاد گرانقدر مطاب شما خیلی زیبابود ولی مشکل از خودمان است.
و مشکل از این است که انسانیم و فراموشکار
هرچه روایات و آیات قرآن را می خوانیم شاید با خود می گوییم که عجب آیه ای عجب روایتی ولی عملی در کار نیست
اگر به آیات و روایات اهل بیت علیهم السلام عمل کردیم زمینه جلوه الهی انسان نمایان می شود.

سلام علیکم
بله..با فاصله اندکی..بهرحال لطف کردید.
بله..از ماست که برماست..
بقول شما میگیم عجب مطلبی..ولی در همین حد متوقف میشه!
و لذا لذت این مطالب جالب را نمیچشیم که شوق ما در عمل بان افزایش پیدا کند..
ولی لطف خدا بسیار است.. و انشاا.. ما را در این مسیر کمک میکند
لطف حق پشت وپناهتان
ممنونم از محبت شما
التماس دعا

سلام... جمعه 22 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 03:09 ب.ظ

زندگی کسالت بار نیست، بلکه کسالت در مردمی است که از پشت عینکهای دودی و تیره به دنیای خود نگاه میکنند.

خیلی از افراد در بیست و پنج سالگی میمیرند، اما تا هفتاد سالگی دفن نمیشوند. این برای من یک راز بزرگ است که چرا بعضی از انسان ها به هر جایی که نگاه میکنند، زیبایی و لطافت میبینند و حال آن که این زیبایی ها بر دیگران پوشیده است.

سلام
چرا برخی زیبایی ها و لطافتها را نمیبنند...
بله .. دلیلش در خود ماست..در صدد کنار زدن حجابها و رویت زیباییها بر نمیاییم..و در انچه داریم تامل نمیکنیم..تا لطافتهایش را ببینیم..این نکته مهمی است که ما انسانها برای دیدن برخی حقایق باید توجه کنیم.. حقایق در سرجای خود هستند و فقط ما خود را از دیدنشان محروم میکنیم...
ممنون

مقصودی مود جمعه 22 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 10:07 ب.ظ

تا آب شدم سراب دیدم خود را

دریا گشتم حباب دیدم خود را

آگاه شدم غفلت خود را دیدم

بیدار شدم بخواب دیدم خود را


سلام استاد
به قدری شگفت زده و متحیرم که نمیدانم چگونه وصف کنم.
همین نیم ساعت پیش داشتم با عزیزی درباره ی همین نا بسامانی ها و مشکلات تحصیل و.... صحبت میکردم و همه کس و همه چیز را مقصر میدانستم الا خودمان.
اما نوشته شما تلنگری شد برا من که نگاهم به اطراف و زندگی ام ژرف تر باشد.
سپاسگزارم استاد.
همییییییییییییییییشه چراغ راه بودید

سلام برشما
اینهم لطف خداست!
محبتهای شما..سرمایه حرکت است..
ممنونم ازحضورتان..

زهرا جمعه 22 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:43 ب.ظ

عیب کسان منگر و احسان خویش
دیده فرو بر به گریبان خویش
هروقت بخوام ایراد کسی رو بگیرم یاد این شعر میفتم
هرچند ک بعضی وقتا کور و کر میشم نسبت به این شعر
سلام بزرگوار
به رسم ادب اومدم خداحافظی کنم
ان شاءالله بتونم نایب الزیاره شما باشم زیر قبه

سلام برشما
بله..سفارش باین شده ایم که هم خوبیهای خود را نبینیم و هم عیوب دیگران بلکه برعکس خوبیهای دیگران را ببینیم و بدیهای خود!!
خیلی لطف کردید
انشاا..بسلامتی و با زیارت مقبول برگردید..
التماس دعای مخصوص

هیچ شنبه 23 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:33 ب.ظ

جناب عیسی مسیح و روح الله علیه السلام می فرمود:
« لا تقولوا العلم فی السماء من یصعد فیاتی به، و لا فی تخوم الارض من ینزل فیأتی به ، العلم مجبول فی قلوبکم تأدبوا بین یدی الله بآداب الروحانیین ، و تخلّقوا باخلاق الصدیقین، یظهر من قلوبکم حتب یعطیکم و یغمرکم »

فرمود : نفرمایید که علم در آسمان است کیست که بتواند بدانجا صعود نماید و علم را از آنجا فرود آورد و نه اینکه در تخوم زمین است کیست که پایین رود تا بدان دست یابد، بلکه علم در قلبهای شماست و متأدب به آداب روحانیین و متخلق به اخلاق صدیقین شوید تا اینکه علم در قلب شما ظهور پیدا کند و شما را فرا گیرد.

شرح دفتر دل حضرت علامه/ استاد صمدی آملی

هیچ شنبه 23 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 01:51 ب.ظ

امام صادق علیه السلام مى فرماید:

در شگفتم براى کسى که از چهار چیز بیم دارد،

چگونه به چهار چیز پناه نمى برد؟

در شگفتم براى کسى که ترس بر او غلبه کرده ،

چگونه به ذکر

حسبنا الله و نعم الوکیل

پناه نمى برد.

زیرا به تحقیق شنیدم که خداوند عزوجل به دنبال ذکر یاد شده فرمود:

پس (آن کسانى که به عزم جهاد خارج گشتند و

تخویف شیاطین در آنها اثر نکرد

و به ذکر فوق تمسک جستند)

همراه با نعمتى از جانب خداوند (عافیت )

و چیزى زائد بر آن (سود در تجارت ) بازگشتند

و هیچگونه بدى به آنان نرسید.

و در شگفتم براى کسى که اندوهگین است ،

چگونه به ذکر

لا اله الا انت سبحانک انّى کنت من الظالمین


پناه نمى برد.

زیرا به تحقیق شنیدم که خداوند عزوجل به دنبال ذکر فوق فرمود:

پس ما (یونس را در اثر تمسک به ذکر یاد شده ) از اندوه نجات دادیم

و همین گونه مؤ منین را نجات مى بخشیم .


و در شگفتم براى کسى که مورد مکر و حیله واقع شده ،

چگونه به ذکر

اءفوض ‍ امرى الى الله ان الله بصیر بالعباد

پناه نمى برد.

زیرا به تحقیق شنیدم که خداوند عزوجل به دنبال ذکر فوق فرمود:

پس خداوند (موسى را در اثر ذکر یاد شده )

از شر و مکر فرعونیان مصون داشت .

و در شگفتم براى کسى که طالب دنیا و زیبایى هاى دنیاست ،

چگونه به ذکر

ما شاءالله لا قوة الا بالله

پناه نمى برد.

زیرا به تحقیق شنیدم که خداوند عزوجل بعد از ذکر یاد شده

(از زبان مردى که فاقد نعمتهاى دنیوى بود،

خطاب به مردى که از آن نعمتها بهره مند بود)

فرمود: اگر تو مرا به مال و فرزند، کمتر از خود مى دانى

پس امید است خداوند مرا بهتر از باغ تو بدهد…

منبع : داستانهای حکیمانه در آثار استاد حسن زاده آملی ص ۲m

روان بخش دوشنبه 25 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:51 ق.ظ http://ketabe-hedayat.persianblog.ir

عرض سلام و خدا قوت خدمت شما بزرگوار
بسیار عالی مینویسید.
به نظر ایراد در شناخت ما از خویش و دنیای اطراف ماست...
چون شناخت صحیح حاصل نشده نتوانستیم در زندگی اهم و فی الاهم کنیم...
التماس دعا

سلام برشما ..خسته نباشید
ممنونم از لطف شما
بله بهر حال شناخت ومعرفت اساس هر حرکتی است...
سپاسگزارم از حضور شما
التماس دعا

سهبا دوشنبه 25 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:41 ب.ظ http://ayeneyesheydayi.blogsky.com/

سلام استاد . چقدر امشب و این لحظه به شنیدن این سخنان نیاز داشتم . چقدر آرامش نصیبم شد از خواندن شما و نظرات استاد بزرگوارم , هیچ ...
چرا فراموشم شده بود ذکر " لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین "؟
ممنون . برقرار و سلامت باشید هر دوی شما عزیزان .

م.ش سه‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 09:20 ق.ظ http://allah-layoheb-yoheb.blogfa.com/

سلام استاد خیلی جالب بود! منم مدتها درگیر اطراف خودم بودم و خیلی زمان رو از دست دادم... به روزم!

سلام
الحمدلله...که مفید بوده...
موید باشید
ممنونم

مشکل از خودمونه سه‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:46 ب.ظ http://moshkel-az-khodemone.blogfa.com

سلام...
واقعا "مشکل از خودمونه"....

سلام
دقیقا!

z.k سه‌شنبه 26 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 08:50 ب.ظ http://moshkel-az-khodemone.blogfa.com

سلام.
واقعا شناخت خودمون خیلی به ما کمک میکنه توی همه چیز.پیدا کردن هدف، انتخاب مسیر درست و ...
اما خیلی سخته!!! من خودم الان شدیدا مدتی هست توی این مورد گیر کردم.نمی دونم چیکار کنم؟؟؟
خلاصه فعلا سفری شروع کردم از خود به خود.
دعام کنید

سلام برشما
همینطوره....من عرف نفسه.....
البته نباید فکر کنیم سخته....اتفاقا سخت نیست..مشکل اینه که بدلیل اشتغالات مختلف ازش غافل میشیم..نکته در توجه باین قضیه است..
انشاا.. که موفق باشید
البته شما خیلی وقته شروع کردین و گفتین مشکل از خودمه!
خدا پشت و پناهتون

[ بدون نام ] چهارشنبه 27 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 06:47 ب.ظ

سلام مجدد...
راجع به اینکه فرمودید به خاطر خیلی از مشغولیت ها ازش غافل میشیم، من فکر می کنم شاید بیشتر این مشغولیت ها به خاطر اینه که میخوایم خودمون رو پیدا کنیم..البته شاید اسمش رو نشه مشغولیت گذاشت، یه جور ارائه خودمون به خودمونه و نگاه کردن به خودمون از بیرون...به نظر شما اینطور نیست؟؟

سلام
البته منظور من از اشتغالات چیزایی بود که ما رو دور میکنه و الا اگر اونی باشه که شما میگین که خوبه..اینکه در مسیر پیدا کردن خودمونه...
ولی منظور من اشتغالات به بیرون از خودمون اونم از نوعی که هدفش و نتیجه ش دور شدن از خوده..مثلا اشتغالات به امور جسمانی وقتی که بدون توجه به این باشه که من این بدن رو بخاطر نفس و روحش میخوام..بلکه خودش هدف بشه.. خوب این ادمو از خودش که همون روحش هست جدا و دور میکنه و بقول مولوی
تا تو تن را چرب و شیرین میدهی
گوهر جان را نیابی فربهی

قطره های باران شنبه 30 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 12:19 ب.ظ http://www.rainsdrops.blogfa.com

با سلام و خداقوت خدمت شما استاد گرامی
خیلی زیبا بود و واقعا که می گویند از خودشناسی به خداشناسی برسیم.
ان شالله از همین امروز به حول قوه الهی این تصمیم را در خود نهادینه کنیم.التماس دعا

سلام برشما
خیلی ممنونم از لطف همیشه شما
بله ..چون در حقیقت در سیر درون خدا را بهتر میتوان یافت.بقول حافظ
بیدلی در همه ایام خدا با اوبود
اونمیدیدش و از دور خدایا میکرد..
اصلا اگر درون ادمی فعال نباشد از بیرون هم برداشتی نخواهد داشت..
انشاا.. بحرمت این اربعین حسینی از خداوند میخواهیمما را در این سیر یاری نماید..
التماس دعا

گل نرگس شنبه 30 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 11:11 ب.ظ http://gnn.ucom.ir

با عرض سلام و تسلیت اربعین سید و سالار شهیدان خدمت شما با دو پست با عناوین:

سلام بر شهید...
و
یلدای زینب حسین (ع)
بروزم،منتظر حضور و نظرات ارزمندتون هستم...
"برای ما اربعین حسینی اما برای زینب اربعین بی حسینی"

سلام علیکم
ممنونم از محبت شما
انشاا..خدمتمیرسم
اعظم ا.. اجورکم

[ بدون نام ] یکشنبه 1 دی‌ماه سال 1392 ساعت 05:09 ب.ظ

بارها شده که وقتی دچار سرگردانی درون میشم دیوان حافظ رو که برمیدارم همین غزل جلوی نظرم میاد
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد
انچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد...
اتفاقا همین چند لحظه پیش داشتم با خودم زمزمه میکردم!!!
وقتی تصمیم به مبازه با نفسم میگیرم تو موردایی که می دونم حجاب راهه.مثلا یک نوع منیت..خدا خوذش ی اتفاقایی سر راهم قرار میده که با خودم میگم اینا رو خدا به لطفش پیش روت گذاشت تا نفست و شکست بدی و مقاومت کنی تا بالاخره شاید ی زمانی رسید که نفس حداقل تو این مورد دیگه حرفی واسه گفتن نداشته باشه!مث معلم دلسوزی که تمرینای مختلف با شاگردش کار میکنه که دیگه هرجوری سوال دادن شاگرد از پسش بربیاد!
اما گاهی کم میارم..انقدر که احساس می کنم سر پله اولم..چیکار کنم؟؟؟

اگه ادم کم نیاره..چطور میتونه رشد کنه؟
اگه قرار باشه همون اول به مقصد برسه پس چجور نمره ش بدن؟
نمره ها مال همین تلاشها ست و تلاش وقتیه که راهی برای رفتن باشه و راه وقتیه که ادم کم بیاره و بیاد یه خورده عقبتر! حالا نه لزوما به سرنقطه اول!
بهرحال یه چیزی تو همین مایه ها..
هیچوقت از فراز و نشیبها ناامید نشین
بدونین که اون مهربونی که ما رو زیر نظر داره فکر همه جاشو کرده
فقط کافیه ما با اون روراست باشیم
موفق باشید
التماس دعا

تنفس سه‌شنبه 3 دی‌ماه سال 1392 ساعت 04:52 ب.ظ http://tanaffos.blogsky.com

سلام برشما
بسیار مطالب ارزنده ای بود ، استفاده کردیم .
.................
مکانیسم فرافکنی جزو مکانیسم هایی است که بیشترین کاربرد را دارد . خصوصا در کشور خودمان .لذا می بینیم که حتی متهمی را که با جرم بسیار واضح دستگیر میکنند جرمش را انتساب می دهد به همه غیر از خودش .
ما به نگاهی که شما فرمودید می گوییم مثبت نگری و چه می شد قبل از اینهمه اعتراض به کل هستی نگاهی به نعمتهای خوبی که در نزدیکترینهایمان وجود دارد می انداختیم ....
ممنون از توضیحات بسیار زیبایتان.
مستدام باشید

سلام علیکم
خیلی خوش امدید..محبت کرید..
ممنونم از لطف شما..
بله همینطوره....
جالب اینجاست که در نگاه الهی به عالم که همان نگاه عاشقانه است..جز زیبایی ها را نمیبینی.. چون همه چیز را جلوه و ظهور حق می یابی .. این کجا و نگاهی که فقط عیوب را می بینی کجا؟..
ماجرای حضرت موسی که مامور شده بود موجود پستی را بیابد .. هر چه گشت چیزی نیافت ..چشمش به لاشه سگی افتاد خواست اورا.. اما بیکباره نگاهش به دندانهای سفیدش افتاد و منصرف شد.. و ندای الهی رسید که اگر اینکار را نمیکردی .. از درگاه ما دور شده بیودی...
سالم و موید باشید..

چه فرقی میکنه پنج‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1392 ساعت 06:08 ب.ظ

دوستان اگر انسان بر عقل خویش باشد همه چیز خداست

م.ش پنج‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:41 ب.ظ http://allah-layoheb-yoheb.blogfa.com/

سلام به روزم!

سلام علیکم
ممنون

محمد جمعه 6 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:10 ب.ظ http://mohammadshahab1367.blogfa.com

سلام
خیلی متشکرم بابت حضور شما در وبلاگ بنده

سلام علیکم
خواهش میکنم...
و من هم از لطف شما ممنونم

رمضان زاده یکشنبه 8 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:07 ق.ظ

من تمام داشته هایم را از نماز امام زمان خوابگاه صدف دارم حتی وقتی دانشجوی ارشد شدم و خوابگام در داخل شهر بود ، خیلی از این بابت ناراحت بودم و یک چند بار از سرپرست خوابگاه اجازه گرفتم و شب جمعه را آمدم خوابگاه
می خوام خاطره ای از نماز امام زمان را بگم که باورتان نمیشه، موقع امتحانات بود و ما در اتاق مطالعه ای که در جوار نماز خانه خوابگاه صدف2 بود درس می خواندیم مثل همیشه من خوابم برده بود که ناگهان بیدارم شدم و دیدم صدای گریه ای همراه با زمزمه ایاک نعبد و ایاک نستعین می آمد باور نمی کنید ولی وقتی وارد فضای اونجا شدم نوری همه جا را فراگرفته بود که برام قابل وصف نبود ، جلوی محراب بچه های خوب کانون مهدیویت شمع هایی را روشن می کردند که نمایی از جمکران داشت با نور سبز ، ولی اون شب شمع ها دیده نمش دند اصلا یک فضایی بود که توی عمرم ندیده بودم و بعد از اون هم ندیدم اون شب خیلی گریه کردم که چرا بخاطر تنبلی نماز امام زمان را شرکت نمی کنم ، از اون شب به بعد تمامی نماز امام زمان هایی که می تونستم شرکت کردم ، تمام آرزوهایی که داشتم با همون نماز امام زمان ها برآورده شد، که بعدش شیرینی می دادم ، مثل همیشه که واقعا آن شیرینی که بعد از نماز پخش می شد چقدر می چسبید چون بعد نماز اینقدر احساس سبکی می کردی و اصلا فکر های دنیایی دیگه آزارت نمی داد الان هم که رفتم سرخونه زندگیم تا جایی که بتونم این نماز را یادم نمی ره برای همه بچه های قدیم هم دعا می کنم و برای استاد شهاب و حاج آقا حسینی که همیشه پایان دعاهاش برای مادر مرحومش دعا می کرد و از اون هم خیلی چیزا یادگرفتم، الان یک پسر دارم اسمش سید جواده دوست دارم که روحانی بشه اگر خدا بخواد ، چون به گفته مادربزرگم دنیا که هر جور باشه میگذره روحانی خوب بشه آخرتش را می سازه تازه برای آخرت ما هم چیزی می فرسته ، برام دعا کنید

سلام
خیلی ممنونم از خاطره ای که نقل کردید...
بله..واقعا نماز های صبح و نمازهای امام زمان شبهای جمعه که قبل اذان صبح برگزار میشه..از بهترین برنامه هایی است که خدا توفیقش رو عنایت کرده...
راه اندازی این وبلاگ هم با همین انگیزه بود..
انشاا...دوستان دیگری هم که این مطالب رو میخونن..اگه خاطره و یا دل نوشته ای در این مورد دارند برای دوستان بنویسند..ممنون میشم..
خیلی از حضور شما و بیان خاطره تون خوشحال شدم
انشاا.. که فرزندتون از سربازان واقعی امام زمان باشه..
التماس دعا

somaye چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1392 ساعت 11:13 ق.ظ

...که شاید فردا دیر باشد...
با سلام به مهربانترین استاد
واقعا وقتی میام اینجا حال و هوام عوض میشه. چند وقتی به دلیل مشغله زیاد و درس و دانشگاه سعادت نداشتم مرتب بیام وبلاگ سر بزنم.
به والله مطالبی که مینویسید همه مثل دارو دوای دردهای قلب بیمارن.اخیرا مشکلی در همین زمینه ها داشتم که سخت آزارم میداد!واقعا از خداوند ممنونم که استادی چون شما به ما عنایت فرمود. ممنونم استاد. ممنونم که هستید.خیلی دلم تنگ شده... واسه همه چی... واسه مسجد....واسه بچه های مسجد که چه خالصانه کار میکردن.... واسه نماز صبح خوابگاه . ...واسه نماز امام زمان...اما صد افسوس که دیر با اینها آشنا شدم...کاش از ترم اول دانشگاه با رحمتها آشنا میشدم.هنوز هم حسرت اون روزها رو میخورم.در حال حاضر تو دانشگاه جدیدمون اینها کمرنگتره و متاسفانه بنده هم کمی فاصله گرفتم ازونها.کاش همه چیز مثل سابق بشه.
خیلی دلم گرفته استاد. خیلی خیلی واسم دعا کنید که سخت محتاجم. امیدوارم همیشه در پناه حق سالم وسلامت باشید. باز هم ممنونم.التماس دعا...

سلام علیکم
ممنونم از محبت شما...انشاا...سالم و موفق باشید
خدارو شکر..واقعا وقتی میبینم دوستانی چنین احساسی دارند از صمیم دل خدارا ساسگزاری میکنم...که هر چه هست عنایت اوست...باور کنید اینها همه عنایاتی است که خداوند دائما به بندگان صادقی چون شما عنایت میکند حالا بعضی ها واسطه لطف او میشوند...همه اون چیزایی هم که میگین دلتون براشون تنگ شده همینجچور بوده.. لطف خدا بوده.. و این الطاف همین الان هم کنار شما و من و همه ما هست.. که اصلا خدا خودش با ما هست..مگه اینجور نیست؟ مگه خدا از رگ گردن به بنده اش نزدیکتر نیست؟...
خدا رو شاکر باشید و باشیم که با تجلیاتش اشنا شده ایم و از او بخواهید که لطفش رو از ما نگیره.. که او نمیگیره..ما دور نشیم...حالا هم هر جا هستید دیگران رو هم به این مطالب اشنا کنید.. از خدا بازم کمک بگیرید... باور کنید الطافش بسیاری وقتها کنار دست ماست..و وقتی جدا میشیم میفهمیم....دلم میخواست بیشتر از این میگفتم ..اما الان وقت نیست.. انشاا.. باز هم خواهم نوشت...
خیلی از حضورتون خوشحال شدم...
محتاج دعای خیرتون همیشه هستم..
خدا پشت و پناهتون

ربیعی چهارشنبه 11 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:47 ب.ظ

دل ادم گاهی چه گرم میشود
به یک دلخوشی کوچک
به یک هستم
به یک کجایی
به یک خوبی
به یک حضور
به یک سلام
.
.
سلام مهربانان............

somaye پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 12:58 ب.ظ

با سلام
کاش باز هم مینوشتید استاد... ان شاا... در فرصتی دیگه برام بنویسید.
حرفهاتون واقعا دلگرم کننده است.
واقعا گاهی آدم تلنگری لازم داره تا به خودش بیاد...
دقیقا همینطوره که فرمودید. متاسفانه این ماییم که فاصله گرفتیم. ان شاا... خداوند کمک کنه تا این فاصله رو از بین ببرم. برام دعا کنید استاد تا اینطور بشه.
التماس دعا.

سلام بر شما
بله...اون موقع داشتم میرفتم روضه...
همونجوری که نظرات شما منو دلگرم میکنه..
بهرحال خداوند خودش فرموده که باید همدیگه رو تواصی به صبر و تواصی به حق کنیم....ان الانسان لفی خسر الا الذین امنوا و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر..
و چه دو نکته مهمی.. صبر..صبر..خیلی کلید مهمیه..همین الان که جلسه بودم یه دوستی بمن میگفت که من سر کلاسهام به دانشجوهام اولش میگم که برخی از دانشجوهام اول که میان استادی منو قبول نمیکنن.. یه چند سال که میگذره اخری ها وقتی دارن میرن میگن حالا فهمیدیم...لذا من به بچه ها میگم(دوستم میگفت)که حالا بشما بگم که استادی مطلق خدا رو تو زندگی قبول کنین...و دو چیز از یادتون نره..صبر کردن در سختیها.. و به حق عمل کردن...وقتی استادی مطلق خدا رو قبول کردین دیگه شک نمیکنین ..که باید صبر کنین.. میدونید که یه مصلحتی در کاره...
خلاصه.. ادم هر چه زودتر باورش بشه که دنیا حساب کتاب داره و خدا همه چیز رو میبینه...بهتر از فرصتهاش استفاده میکنه...
انشاا.. خداوند همه ما رو کمک کنه..
ممنونم از حضورتون..و محبتتون..
التماس دعا

somaye پنج‌شنبه 12 دی‌ماه سال 1392 ساعت 06:57 ب.ظ

با سلام
واقعا درسته. همه چیز با صبر و تمسک به خداوند قابل حله. میدونم اینها همه امتحانات الهی هستن....برام دعا کنید تا از امتحانات الهی سربلند بیرون بیام استاد.دعا کنید تا غیر از رضای خداوند هیچ چیز دیگه برام مهم نباشه... و بتونم از فرصتهام بهترین استفاده رو بکنم.
در پناه حق
التماس دعا

سلام علیکم
انشاا...
واقعا اگر برای ادم رضایت خدا اصل باشه هیچوقت ناراضی نیست چون خدا سریع الرضاست!
موفق باشید
التماس دعا

somaye شنبه 14 دی‌ماه سال 1392 ساعت 08:06 ب.ظ

با سلام به استاد مهربونمون
امروز اولین امتحان رو دادم استاد!خیلی سخت بود! برام دعا کنید! من که خوب ننوشتم اما دعا کنید خدا کاری کنه که استادم دلشون به رحم بیاد و خوب نمره بدن!خیلی میترسم!
البته صبح قبل امتحان به مامانم زنگ زدم و خواستم تا برام حدیث کسا بخونن تا امتحانم رو خوب بدم.خیلی به این حدیث اعتقاد دارم! تو دوره کارشناسیم تک تک امتحانام رو با توسل به اون به طور معجزه آسایی با موفقیت میگذروندم!حتی وقتایی که من بد امتحان میدادم خدا کمکم میکرد و استادم نمره ای بهم میداد که اصلا باورم نمیشد!
دوستان شما هم امتحان کنین! اگه از ته دل اعتقاد داشته باشین محاله برای حاجتی بخونین و به حاجتتون نرسید!
موفق باشید.التماس دعا

سلام برشما
انشاا..که خوب میشه....
چه جالب!دقیقا همینطوره..حدیث کسا هم مضمون خیلی جالبی داره..و هم خیلی مشکل گشاست..
توسلی زیبا به پنج تن ال عباست..
انشاا..در پناه اهلبیت موید باشید

تنفس یکشنبه 15 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:12 ب.ظ http://tanaffos.blogsky.com

سلام برادر بزرگوار
ماه ربیع بر شما مبارک
آجرکم الله
منتظر مطالب ارزشمند شما هستیم

سلام علیکم
ممنونم از لطف شما
من هم تبریک عرض میکنم
انشاا...
التماس دعا

سحر پنج‌شنبه 19 دی‌ماه سال 1392 ساعت 07:16 ب.ظ

بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست
از خود بطلب هر انچه خواهی که تویی
با سلام
به راستی اعجازی در کلامتان است که اینگونه انسان را تکان می دهد!!!
گاهی تو موقعیتایی یا حالاتی که قرار میگیرم نوشته های شما بی اختیار تو ذهنم نقش می بنده و.....
سپاس.....
و باز هم سپاس به خاطر ارامش نهفته در روشنگری هایتان!
سایه تان مستدام باد.

سلام علیکم
بیت بسیار زیبایی است..
ممنونم از محبت شما
و محتاج دعای خیرتان هستم

هیچ جمعه 20 دی‌ماه سال 1392 ساعت 03:45 ب.ظ

دوست عزیز توجه فرمایند مقام و مرتبه امام و حدیث کساء بسیار بالاتر از اینها است ....در کشورهای اسکاندیناوی مردم همه مشکلاتشان در امور دنیایی بدون توسل و بدون حدیث کساء بسیار اسانتر از ما حل میشه در انجاها فقیر هم وجود ندارد همه از بهترین زندگی بر خوردارند و درامد سرانه انها با کار شرافتمندانه و متعادل گاه تا حدود 7 برابر ماست ...لطفا قدری بیندیشیم ..و مدرک داران عاقل و خردورز باشیم و بکوشیم خودمان و شعورمان را تا سطح عالی ائمه بالابریم نه اینکه سطح انها را به اندازه اندیشه کوتاه خویش به شدت پایین بیاوریم ...

سهبا جمعه 20 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:21 ب.ظ

سلام استاد بزرگوار . وقتتان بخیر .
به خاطر ارسال دستخط زیبا و غزل حافظ از شما بسیار سپاسگزارم . ممنون .

هادی شنبه 21 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:04 ب.ظ

سلام
احسن به نگارش زیبای شما , لذت بردم امید که در تمام مراحل زندگی موفق باشید .

سلام علیکم
ممنونم از لطف شما
خوشحال میشوم از نظرات شما بهره مند شوم

تنفس سه‌شنبه 24 دی‌ماه سال 1392 ساعت 06:24 ب.ظ http://tanaffos.blogsky.com

سلام بزرگوار
بی صبرانه منتظر نوشته های ارزنده تان هستیم
.............
التماس دعای فراوان .

سلام برشما
....گاهی نمیدانی چه جوابی بدهی! چون جوابی نداری!..
فقط احساس شرمندگی میکنی!...
خداکند که درروز حساب اینگونه نباشیم..
چشم..انشاا..
وبازهم التماس دعا

سهبا چهارشنبه 25 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:53 ب.ظ

متوجه منظورتان نشدم استاد . یعنی چی زمانه بکام نیست ؟ من کجا باید می بودم و نبودم ؟
شما لطف دارید . این منم که همیشه می آموزم از دانسته های ناب شما . ممنون .

شاید اشتباه از سوی من است..تصورم این بود که کلا حضور شما در فضای مجازی کمرنگ تر شده...فقط همین!
ممنونم از دقت نظر شما!
خیلی محبت کردید..

HICH پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:49 ق.ظ

به صدر مصطبه‌ام می‌نشاند اکنون دوست

حافظ شیرازی

ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد

دل رمیده ما را انیس و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

به غمزه مسئله‌آموز صد مدرس شد


به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا

فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد


به صدر مصطبه‌ام می‌نشاند اکنون دوست

گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد

طرب سرای محبت کنون شود معمور

که طاق ابروی یار منش مهندس شد

لب از ترشح می پاک کن برای خدا

که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد

کرشمه تو شرابی به عارفان پیمود

که علم بی‌خبر افتاد و عقل بی‌حس شد


چو زر عزیز وجودست شعر من آری

قبول دولتیان کیمیای این مس شد


خیال آب خضر بست و جام کیخسرو

به جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد


ز راه میکده یاران عنان بگردانید

چرا که حافظ از این راه برفت و مفلس شد

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:54 ق.ظ

http://dr-dinani.blogfa.com/

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1392 ساعت 09:55 ق.ظ

http://ebrahimi-dinani.blogfa.com/

HICH پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:25 ق.ظ

وصال او ز عمر جاودان به خداوندا مرا آن ده که آن به
به شمشیرم زد و با کس نگفتم که سر دولت از دشمن نهان به


استاد آیه والله المشرق و المغرب فَأینَما تُوَلوا فَثَمَ وَجه الله: مراد از شرق و غرب و وجه الله چیست؟ استاد مثنوی تفسیر بسیاری از آیات و روایات است و مولوی در تفسیر این آیه می‌گوید:


هر کسی رویی به سویی برده‌اند وان عزیزان رو به بی‌سو کرده‌اند
هر کبوتر می‌پرد در مذهبی وی کبوتر جانب بی‌جانبی
ما نه مرغان هوا نه خانگی دانه ما دانه بی‌دانگی
زان فراخ آمد چندین روزی ما که دریدن شد قبا دوزی ما

استاد اولیا الله آن عزیزان که گفته هر حجتی را محو احاطه ـ و هُوَ بِکُلِ شی‌ء محیط ـ می‌بینند و چون خودشان متمرکز می‌شوند به اون نقطه جهت هم برای اونها برداشته می‌‌شود.
ج= همه مباحث گذشته به جلسه قبل است و کلمه دهلیز که گفتم ما چون در دهلیز زندگی می‌کنیم و این عالم دهلیز است، کلبه است، تنگناست، چون جهت دارد و اصلاً خود جهت تنگ است و تنگناست. برای اینکه تنگناست ما شش جهت تصور کردیم: عرض کنم و بعد ببینیم مشرق و مغرب چه خصلتی دارد که در آیات آمده و جنوب و شمال نیامده و فوق و تحت نیامده. این 6 جهت شمال، جنوب، شرق و غرب، فوقو زیر.
هر جسمی و هر بعدی که 3 جهت دارد در واقع 6 جهت دارد جسم 3 بعدی است و 6 جهتی. حافظ در یکی از شعرهای می‌گوید مهندسی فلکی، 6 جهت دارد. و هر جسمی که 6 جهت دارد و ما این این 6 جهت را چون در دهلیزیم خوب می‌فهمیم اصلاً دهلیز یعنی جسمانی و ما محصوریم در این 6 جهت. محصوریم در 3 بعد جسمانی و در 6 جهتی که هر جسمی دارد این دهلیز ماست و اگر ما یک موجودی را تصور کنیم که بعد ندارد و بالنتیجه جهت ندارد اون وقت افقش لایتناهی است و جهتش بی‌جهتی است و به قول مولانا دانه‌اش بی‌دانه‌ای و پرنده انسانی که از بعد گذشته به بی‌دانگی می‌رود. جهت حق درست است که در آیه آمده و اینجا تولوا فثم وجه الله به هر طرف که نگاه کنی، اینها یعنی هر کجا و از این شش جهت هر جهت که شما نگاه کنی و تولوا دو معنی دارد ولوا یعنی پشت کردن و به یک معنی یعنی توجه کردن چون هر پشت کردی به یک چیز دیگر توجه کردن است، توجه کردن به چیزی پشت کردن به چیز دیگریست و پشت کردن به چیزی توجه کردن به چیز دیگری است، در عالم دهلیز اگر شما به چیزی توجه کردی به چیز دیگری پشت می‌کنی و اگر برعکس ... در عالم دهلیز به هر طرفی که شما توجه کنی وجه الله است، شما به جهت توجه می‌کنی ولی وجه با جهت فرقش این است که وجه الله جهت ندارد، جهت 6 تاست ولی وجه الهی چه؟ وجه در مقابل جهت قرار دارد و و جه الهی جهت ندارد حالا چرا؟ برای اینکه خداوند غیرمتناهی است و محیط است و قیوم است این دو واژه خیلی عجیب است قیوم که مبالغه‌ای در مُقَوِم بودن است یعنی قوام اشیا در دستش است یعنی ارکان اشیا در دست حق است، عناصر ارکان در دستش است و محیط هم مثل محیط دایره و هر چیزی که در دایره هست اون محیط بر اون احاطه دارد و باز وقتی تشبیه می‌کنیم این تشبیه‌ها باز ما را از جهتی دور می‌کند از مطلب اگر به دایره بخواهم تشبیه کنم مشکل دارم چون باز درون دایره محدود به محیط دایره است. یعنی حق تعالی غیرمتناهی است و حد و اندازه و جهت ندارد. پایان و آغاز ندارد از جایی شروع نشده به جایی ختم نمی‌شود، غیرمتناهی است و چیزی که غیرمتناهی است جهت ندارد.
هر طرف که رو کنی اون حق است و منتهی که حالا رو به قبله نماز می‌خوانیم یک تشریفات خاص است در شریعت که بحث دیگری دارد اما اگر کسی آگاه باشد یعنی انسان موحد به هیچ طرفی نگاه نمی‌کند مگر به حق، هیچ چیز را نمی‌بیند مگر مظهر حق است، هیچ چیز را نمی‌شنود مگر اینکه صدای حق است انسان کامل به مرحله‌ای می‌رسد که سمع و بصرش، سمع و بصر الهی است. عجیب اینکه در قرآن کُنتُ سَمعَهُ وَ بَصَرَهُ نمی‌گوید کُنتُ اُذُنُهُ ما یک گوش داریم اذن است و یک چشم داریم که عین است. اما خداوند نمی‌گوید اُذُنُه وَ عَینَهُ می‌گوید کنت سمعه و بصره. سمع لطیف‌تر از عین و اذن است. بنابراین خدا چون در جهت نیست و فارغ از جهت است و محیط و قیوم است و لایتناهی است به هر چیزی که رو کنی به حق است اما چرا گفته تولوا؟ نکته‌ای در این تولوا است رو کردن به حق است و رو کردن به حق پشت کردن به غیر حق هم هست. پشت کردن به غیر حق یعنی آن چیزی که غیر حق است هر چیزی که غیر حق است باید شما پشت کنی یعنی دیگر او را پشت سر بگذاری رو کردن به حق یعنی گذشت از غیر حق این آسان نیست تولوا خیلی مهم است انتقطاع محض از غیر حق است اتصال محض به حق است و بین انقطاع و اتصال ما فاصله نداریم انسان یا منقطع است و یا منفصل است. انفصال از غیر حق، اتصال به حق است، و اتصال هم نه جسمانی یعنی حدود را پشت سر گذاشته و هر چه غیر حق بوده پشت سر گذاشته و حالا رو به حق آورده.

زان فراخ آمد چنین روزی ما که دریدن شد قبادوزی ما
قبادوزی یعنی قبای خلعت تشرف به محضر حق اون قباست، اما قبادوزی، قباسوزی هم هست یعنی قباهایی که از غیر حق پوشیده بودیم اونها را باید بسوزانیم اما قبای تشرف به محضر حق را بپوشیم هم قبا دوزی است و هم قبا سوزی است هم رو کردن به حق است و هم پشت کردن به غیر حق است. اما برگردیم به سوال دیگر که چرا مشرق و مغرب را گفته (البته امروز یمین و یسار ... بسته به جهات بسته است اعتباری است و اگر من جایم را عوض کنم چپ و راست عوض می‌شود) در هیأت بطلمیوس گفتند که 4 جهت شمال و جنوب و مشرق و مغرب اعتباری است اما بالا و پایین اعتباری نیست و بالا و پایین قائل بودند به لحاظ افلاک ولی در هیأت امروز که هیأت بطلمیوس هم قبول ندارد اصلاً فوق و تحت هم اعتباری است و به حسب اعتبار قرار گرفتن یک جسم است. اما در بین این 6 جهت همون دهلیزهاست مشرق و مغرب یک خصوصیتی دارد، شرق طلوغ خورشید و این طلوع حقیقت است و اعتبار نیست. اون طلوع حقیقت است و همین خورشید یک جایی غروب می‌کند و حالا این خورشید ماست و جهان معنوی انسان شرق حقیقت دارد و غرب حقیقت دارد. حقیقت طلوع از کجا طلوع می‌کند مشرق وجود انسان کجاست؟ قلب و عقلش است که عقل هم در درون قلب است و فاصله بین عقل و قلب هم خیلی نیست حالا غروب کجاست؟ آنها که هوی و هوس و نفسانیات و آرزوهای بی‌حاصل غالب می‌شود اونجا حقیقت غروب می‌کند وقتی که انسان گرفتار خودخواهی باشد به حقیقت اعتنا ندارد. تمام دنبال ارضاء اون شهوات و اون خواسته و اون تکبر و اون خود خواستگی و نفسانیات است به حقیقت اعتنا ندارد حقیقت غروب می‌کند یعنی یک غباری یک ابری رویش را می‌گیرد ولی حقیقت همیشه حقیقت است و حقیقت همیشه ظاهر است. در ما مشرق و مغرب هست و در وجود انسان شرق و غربش همون بالا و پایین است مشرق حقیقت همون علو است و بالا است و مغرب حقیقت همون پایین است تنزل است بنابراین تنها طلوع و خورشید زمین نیست و انسان هم مشرق دارد. وقتی حقیقت طلوع کرد شما در پرتو نور حقیقت همه چیز را می‌بینی و در پرتو نور عقل و قلب همه چیز روشن است و مظهر حقیقت همین طلوع خورشید زمین است خورشید کهکشانی و بعد می‌گوید اگر حقیقت در دلت طلوع کند اون وقت هر چه نگاه کنی وجه الله است. تا خورشید معرفت طلوع نکند وجه الله را نمی‌بینی و اگر خورشید حقیقت طلوع کند اعراض می‌کنی از غیر حق.
استاد در بین اشکال نقطه جهت ندارد مولا امیر هم فرمود من نقطه تحت باء بسم الله هستم یعنی انسان کامل در مقامی است که جهت ندارد آیا می‌تواند خود این نقطه که جهت ندارد یکی از مصادیق وجه الله باشد؟
ج= نقطه جهت ندارد چون بعد ندارد، بعد و جهت با هم ملازمند و در عین حال همه چیز از نقطه آغاز می‌شود یعنی هر چیزی آغازش از یک نقطه فرضی و تصویری و نقطه یک واقعیت بعدی در تاریخ ندارد. هر نقطه هر چه ریز باشد یمین و یسار دارد پس قابل تقسیم است و همیشه نقطه قابل تجزیه است اما این نقطه فرض است یعنی بعد و جهت ندارد و حضرت امیر من در بی‌جهتی‌ام من در بی‌بعدی‌ام انسان کامل است و مظهر حق است و چون جهت ندارد در همه جا هست اگر جهت داشت در جهت مقابل نبود اگر در مشرق بود در مغرب نبود چون هیچ جهت ندارد همه جا دست چون بعد ندارد در همه ابعاد است یعنی چه؟ یعنی عالم پر از حق است حالا معنی‌اش این نیست که خدا حلول کرده عالم پر است و در عین حال خالی است، هم پر از حق است حالا معنی‌اش این نیست که خدا حلول کرده عالم پر است و در عین حال خالی است، هم پر از حق است و هم پر از خالی است.

نظامی: عالم ز تو هم تهی و هم گیر ..به این معنی که مظروف بشود در یک ظرفی، عالم تهی است و خداوند مظروف در ظرفی نیست. اما پر است، کجاست که حق نباشد و این یک قدری فهمیدنش مشکل است .
استاد حاج ملاهادی سبزواری در ذیل همین بیت می‌گوید انسان خدا بین تصور هر جهتی را محو احاطه او می‌بیند و هوَ بِکُل شی‌ء محیط از این رو می‌توان وجه را نقطه تصور کرد شما هر سیاره‌ای را تصور کنید دایره است و از دید انسان کامل نقطه‌ای بیش نیست. بعد می‌گوید این دایره یک تابشی دارد که مشرق و مغربش اونجا می‌تابد و آخرین پرده دری انسان خود را دریدن است.

وان فراخ آمد چنین روزی ما که دریدن شد قبادوزی ما
جواب همین حرف حاجی را اجازه دهید که تفسیر کنیم و ایشان حکیم بوده از اون طرف می‌گوید دایره ایت و بعد می‌گوید نقطه است برای اینکه دایره قائم به نقطه است یعنی تمام قوام دایره به گردش یک نقطه.
حافظ:


عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی عشق داند که در این دایره سرگردانند
حافظ چقدر رندی کرده و می‌گوید به معنی این نیست که مذمت عاقلان کند، بلکه دایره قائم به نقطه است یعنی عشق قائم به عقل است و اگر عقل نباشد عشق نیست دایره از نقطه تشکیل می‌شود.
عالم همه دایره‌ اندر دایره است و اصل اجسام دایره و کروی بودن است برای اینکه از نقطه حرکت می‌کند و نقطه ازلی است و مظهر ازلیت نقطه است در عالم اجسام و مظهر ازلیت در زمان آن است و آن یک نقطه است و بعد ندارد آن یک زمان ممتدست، آن لحظه است و درنگ ندارد.
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن. ظهور زمان در آن است و ظهور مکان در نقطه. ظهور در زمان در آن است و ظهور در مکان در نقطه و زمان غیرمتناهی و مکان غیرمتناهی ظهورشان در آن و نقطه است. آن ظهور کل زمان است هر چه در زمان است در آن است. چه چیزی در دریا هست که در قطره نیست، آب بودن اقیانوس چه چیزی بیش از قطره دارد؟ هیچ و هر چه در ازل و ابد است در آن هم هست و هر چه در بعد مکانی هست در نقطه است.


چیست اندر دریا که اندر بحر نیست کیست اندر کوچه کاندر شهر نیست
استاد جناب حاجی می‌آید از خراباتی شدن دفاع می‌کند و می‌گوید تا انسان خودش را ندارد به اون دایره نمی‌رسد و به نقطه نمی‌رسد بنابراین می‌گوید از خود رهایی یعنی خراباتی.
ج= و این خراب کردنی است که آگای درش است یعنی خود را خراب کنی از غیر حق.


نشان داده‌اند اهل خرابات که التوحید اسقاط الاضافات
در اسقاط الاضافات یعنی وابسته بودن به این و آن و دیروز و فردا و آینده و این مقام و این پست. اینها همه اضافات است و اگر کسی بتواند این اضافات را بشکند و رها شود خراباتی است اصلاً وجود انسان خرابات است


من ملک بودم و فردوس برین جایم بود آدم آورد در این دیر خراب آبادم
اسقاط اضافات یعنی شکستن آنچه غیر خداوند است و این کار آسانی نیست گسیختن همه رشته‌هایی که انسان به آن بسته است غیر از حبل الله المتین و آن رشته خداوند است.


خراباتی شدن از خود رهایی است خودی کفر است گر خود پارسایی است
یعنی پارسایی یک خود بینی است اول کفر است فکر خود ورای خود در عالم رندی نیست کفر است در این مذهب اصلاً مرز کفر و توحیدی خودبینی و غیر خود بینی است و مادامی که انسان خود بین است خداوندی نیست.
استاد این مخاطبین خود ما هم هستیم شاید در عالم الست ما هم نقطه بودیم و امروز برای نقطه شدن و اون مقام را به دست آوردن کار مشکل شده جواب بله در عالم الست بعد نداشتیم نقطه بودیم. که بلی گفتیم معنی لغوی بعد در عربی یعنی بعید. و یعنی دور شدن و این جهت دور می‌کند انسان را. بعد پیدا کرد یعنی از نقطه که بی‌بعد است دور شد حالا یا به طرف طول یا عرض یا عمق. بعد یعنی دور شدن از نقطه ازلی و ما دور شدیم و در دهلیز گرفتار شدیم. هبوط آدم همین بعد است بعد پیدا کرده دور افتاده از اصل خودش، اما خوب در هر حال اون دور شدن هم شاید مصلحتی درش بوده این همه درخت بود چرا سراغ اون درخت رفت و خداوند هم گفت نزدیک این درخت نرود شاید، مصلحتی در این گفتن حق بود و تحریکی که سراغ همون درخت رفت که منع بود. انسان نسبت به اون چیزی که ممنوع است حریص می‌شود این اصل روحی و روانی است. این کلمه لاتقربا انسان را حریص کرد. البته بعضی از عرفا معتقدند این درخت معرفت بود یعنی سخت است، و معرفت سخت است و آدم هم معرفت می‌خواست رفت اما معرفت پیدا کردن سخت است آسان نیست یعنی آمدن در این دهلیز قاضی قضا شدن است و از اون دهلیز عبور کردن اون وقت معرفت کامل می‌شود قبل از این هم معرفت هست اما دور معرفت کامل نیست یعنی فرشتگان معرفت دارند اما دور معرفتشان کامل نیست.
استاد پس اگر ما نقطه بودیم و آمده‌ایم هدف از خلقت چه می‌شود؟ شاید مراد این است که در این دنیا با نقطه یک فرشته بودیم معرفت فرشته کامل نیست.
استاد آیا این دور زدن‌ها تکرار نیست؟
ج= خیر در لحظه از زندگی انسان نیست و اصلاً در آفرینش و لحظه‌های زندگی تکرار نیست مرتب ما در تجربه‌های جدید هستیم منتهی این دو را باید بزنیم و حرکت عالم دوری است واقعی نیست اگر آغاز به پایان نرسد حرکت معنی ندارد و عالم به پایان می‌رسد از آنجا که آمده پس انسان کامل وجه الله است مولا علی می‌گوید انا وجه الله و دعای کمیل و به نور وجهک الذی اذا .... همه از نور وجه الهی وجود پیدا کردیم و لازمه‌اش این است که انسان خراباتی شود.


بیا دلبر بده امشب شرابم خراباتی کن از تار ربابم
به آبادی نشد مقصود حاصل خرابم کن خرابم کن خرابم

هیچ پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:31 ق.ظ

معنی ان باشد که بستاند تورا
بی نیاز از لفظ گرداند تورا
معنی آن نبود که که کور و کر کند
مرد را بر لفظ عاشق تر کند

IHICH پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:35 ق.ظ

استاد سوالی مطرح است و آن اینکه اگر ذهنی در عالم نبود آیا عالم بود یا خیر؟

استاد : این سوال را باید قدری تصحیحش کنیم و وسیع تر مطرح کنیم که اگر ذهن نبود بله عالم بود

میتونست ذهن نباشه عالم باشه...که عالم در آگاهی خداوند هست.

ذهن یک بشر یا ذهن مطلقا بشر ؟

ذهن مطلقا بشر..

خوب حیوانات تا یک حدی این عالم را درک میکردند..حیوانات بودند یا نه..یا هیچ حیوانی هم نبود؟

این سوال را باید اینجوری طرح کرد..اگر ذهن نبود یا اگر ادراک نبود؟

اگر کلا ادراک نبود...

ادراک مطلقا؟

ادراک مطلقا..

چه حیوانی چه انسانی

بله

حالا فرض کنیم انسان نبود حیوان هم نبود عالم بود یا نه ؟ بازم میشد باشه... در علم خداوند بود..میتونست عالم در علم خداوند باشه اما هیچ انسان و حیوانی نباشه که درک کنه..

اما اگه کسی فرض کنه اصلا ادراک نبود! حتی ادراک حق تعالی..اون وقت عالم چه معنی داشت؟

اصلا ادراک نبود! نه ادراک انسان نه ادراک حیوان نه ادراک حق تعالی... عالم چه معنی داشت؟ اونجا رو بگو ..!

بود یا نه ؟ نمیشد اصلا بگیم نبود ..اینکه میگی نبود باز داری با ذهنت میگی (خنده استاد)

اگر مطلق ادراک نبود نه انسان نه حیوان نه حق تعالی العیاذ بالله..اون وقت کی میگفت بود؟ کی میگه نبود؟ چه حکمی میگه بود یا نبود ؟ اصلا بود یا نبود حکمه..بود و نبود معنی نداشت اصلا..همین که میگی معنی نداشت باز معنی نداشت (خنده استاد)

استاد این قضیه به وحدت وجود هم ربط داره ؟

این قضیه به وحدت وجود ربطی نداره اما خوب وحدت وجود هم یک مقوله دیگه ای داره...

وحدت وجود هم یعنی وحدت عین و ادراک ..در وحدت وجود عالم ادراک یک چیز میشه اما این سوال ذهن و عین خیلی مسئله مهمیه در واقع مهمترین مسئله عالم ذهن و عین هست..عالم علم و معلوم

که عالم و معلوم یک حقیقت هست که دو تا جلوه داره همان وحدت وجود

استاد تا به آن مقام آدم نرسد نمیتونه درک کنه ؟

نه نمیتونه ...اصلا ذهن بدون عین معنی نداره حتی اگر شما چنانچه هیچ چیزیم ندیده باشی با این عالم هم تماس نداشته باشی...البته اگر با این عالم تماس نداشته باشی ، ذهن نداری اما اگه فرض کنیم یک ذهنی ولو تخیل کنه باز یک عالمیو تخیل میکنه..

استاد انسان میتونه از ذهنش فرا بره ؟

ابدا ! ذهنش میتونه تلطیف بشه ولی میرسه به جایی که ذهن نباشه "من" باشه انسان از منش نمیتونه فرا بره ولی ذهن میتونه یک جای دیگه حالت مقایسه ای نداشته باشه..حضور داشته باشه اون حضور دیگه ذهن نیست.حرف ابن سینا تمام همینه دیگه.. انسان معلق ابن سینا ذهن نداره..فرض کرد یک انسان معلق یعنی یک انسانی که بستس هیچی ندیده هیچی نشنیده رابطه اش با عالم کاملا قطعه حتی انگشتان دستش هم بهم نرسیده باشه که نتونه لمس کنه فی هواء تلق که نه سرد باشه نه گرم...هیچ چیز نداشته باشه! پس این ذهن نداره اگه حس نداره فکر هم نداره اصلا ذهن نداره حالا این چیه ؟ ابن سینا میگه حضور داره..

حضور یعنی خودش خودش است.یک سوزن به پاش بزنی جمع میکنه اگه حضور نداشت جمع نمیکرد خودشو شما به یک دیواری سوزن بزن جمع نمیکنه خودشو...

علم حضوری هم همینه آخه بعضی میخوان علم حضوری را تصور کنن اصلا تصوری نیست تا تصور کردی حضور نیست علم حضوری ذهن نیست حضوره ذهن تو حضوره حضور تو ذهن نیست اگر اون حضور نبود ذهن نبود

استاد در مورد این تنبلی انسان..که قبلا اشاره کردید هر کی هر عقیده ای میخواد داشته باشه توضیح میفرمایید...

اینو الان میگن آزادی خوب درسته هر کسی هر عقیده ای داشته باشه حرف خوبیه و همینطور هم هست هر کس عقیده خودش را داره نمیشه عقیده ای بهش تحمیل کرد تا اینجا حرفی نیست حرف حقیم هست اما آدم اون وقت دلشو به این خوش میکنه که حالا که من این عقیده را دارم پس حقه که دیگه تلاش نکنم..این نتیجه بد ازش بگیره ..خیلی تنبله!

هر کسی میگه من عقیده خودمو دارم هی برای چی تلاش کنم ؟! راه تلاش بسته میشه

هر کسی حق داره عقیده خودش را داشته باشه! اما یعنی دیگه مطلقه ؟ دیگه نباید تلاش کنه ؟ شاید عقیده دیگری بهتر از عقیده من باشه من نباید تلاش کنم ؟

بله من حق دارم عقیده خودمو داشته باشم شما هم همینطور..تا اینجا حرفی نیست اما این حقو من نباید داشته باشم که شما چه فکری میکنی..شاید از من بهتر فکر کنی..حق دارم یا نه ؟ چه بسا عقیده شما از من بهتر باشه

من باید سعی کنم بفهمم اگه نکنم تنبلم ! هر کسی در عقیده خودش بمونه تنبلیه

ضمن اینکه هر کسی حق داره عقیده خودش را داشته باشه که این درسته این حق را هم داره که بفهمه اندیشه های دیگران چیه که اگه دیگران بهترن من برم به اون برسم..این حقم به خودش بده

استاد حقیقت یک چیز بیشتر نیست ؟

حقیقت یک چیز بیشتر نیست راه باز میشه برای تعالی

استاد اختلاف در چیه پس ؟

اختلاف هست اما هموراه راه برای تعالی بازه..همواره اختلاف هست و همواره راه به وحدت رسیدن بازه

همیشه اختلاف هست اما همیشه میشه به جایی رسید که به وحدت برسی راه بسته نیست الان شما این طرح عقیده که دادی یک فکری کردید دیگه اگه فکر نمیکردید میگفتید خوب من اندیشه خودم اونم اندیشه خودش..کسی هم کاری باهات نداشت ولی با فکر اومدی تغییر بدی چه بسا حالا بعدم جور دیگه ای تغییر بدی..چه مانعی داره ؟ همیشه باید تعالی باشه وگرنه بمانی موندی..در هر مرحله..توقف مرگه..مرگ فکر!

وخیلی از مردم دچار مرگ فکری اند یک عقیده از اول بهش القا شده دیگه همون را اطاعت میکنه میل هم نداره بره بیرون

استاد شهامت میخواد..

بله شهامت میخواد اصلا سلوک اینه...سلوک عرفا اینه! سلوک عقلی اسمش...سالک یعنی تو خیابون راه بره ؟ سالک یعنی در فکر راه بره ..سلوک سلوک فکره نه سلوک پا سلوک کجا برم من ؟ تو بیابونا قدم بزنم که چی بشه..مثلا عطار اسمش سالک فکرت..فکر سالکه و گرنه با راه رفتن که سالک نیست

اگه تو یک اتاق بشینه پنجاه سال از اون اتاق بیرون نیاد فکرش تکامل داشته باشه سالکه..اما اگه کسی همه دنیارو بگرده فکری نکنه..سلوکی نکرده...ممکنه یک تجربیات تازه ای پیدا کنه..تازه اون تجربیات هم با فکره اگه فکر نداشته باشه و درک نکنه حالا همه کره زمین رو بگرد چی میشه؟

خر عیسی گرش به مکه برند باز گردد هنوز خر باشد

اون موقع ها که با خر میرفتن مکه حالا برمیگرده خر حاجی شده ؟ حاجی الاغه ؟ (خنده استاد)



استاد با این تعریفی که شما از قلسفه میکنید در مورد اینکه فلسفه اندیشیدن اندیشه هاست این واقعا یک راهی متعالی را باز میکنه...

استاد: وگرنه اندیشه ها را یاد گرفتن تقلیده اون هم مهمه خوب باید یاد بگیره اما مقلدی..یک موقع هست از پدر و مادر تقلید یکنی یک موقع هست از یک کتاب..یک وقت از سقراط اونم مقلدی.. سقراط به تو میگه یاد میگیری یا پدر و مارد میگن که عامیانه اس خوب این تقلید عامیانس..

دوباره باید انچه میگه روش بیاندیشی اون وقت مقلد نیست...

همه مقلد اند!! اون وقت فکر میکنن محقق اند..

چون یاد میگیره فکر میکنه محققه..باید ببینه اینکه یاد گرفته چه جوره چه کارگاهی داره به آن برسه نه اینکه بگه چون سقراط گفته من قبول میکنم..سقراط بزرگه ..گفته..تو هم قبول کردی..سقراط مقلد نبود خودش..سقراط رسیده...اکثر مردم مقلد اند متاسفانه ..

راحت تر هم هست

آره راحت تره ...تحقیق سخته..یعنی سلوک سخته

میشه گفت فکر کردن سخت ترین چیزه ؟

سخت ترین! هیچ چیز به اندازه تفکر سخت نیست..هر کس یک فعالیتی میکنه مقتضای طبعش بعدا خسته شد استراحت میکنه ولی فکر چه وادی های عجیب باید بره بعد هم آرام نداره ..اصلا فکر استراحت نداره

استاد شاید مردم هم از این بیشتر می ترسند ؟

بله ! سخته! تعادلشون بهم میخوره ..خیلی شجاعت میخواد..استقلال فکری خیلی شجاعت میخواد

اصلا شجاعت اینه ! شجاعت شمشیر زدن نیست...یا یک آدم های بی باکی فکر هم ندارند شمشیر میزنند..فکری شجاعت میخواد که اونی که داری زیر سوال ببری..تمام وجودت زیر سوال ببره

خیلی شجاعت میخواد..حالا با یکی دعوا کردن و زدن که شجاعت نیست

اگر نابود کنه بد نابود میکنه اگر هم بسازه خوب میسازه...

اگه درست فکر کنه نابود نمیشه..اگه در راه فکر هم بمیره خوبه.. شهید فی سبیل الله...

اصلا سبیل الله فکره..سبیل الله کجاست ؟ سبیل حق کجاست ؟ هواپیماست؟ شتر؟ ماهی؟

بسیار خوب طرف مکه بری سبیل الله است ولی با فکر اگه نری چی؟ اگه بی فکر بی شعور بره تا مکه این سبیل الله ؟ سبیل الله اندیششه که در عمل پیاده میشه..یک ربات ببر تا مکه این فی سبیل الله ؟

اصلا راه خدا راه اندیشه است.

استاد می توانیم بگیم خلقت هم اندیشه خداست ؟

معلومه! اصلا علم خدا خلقه.....کن فیکون همینه بعضی ها فکر میکنن اول "کن" بعد "یکون" اصلا کن همون یکونه..بین اراده خدا و خلق خدا فاصله هست ؟ حتی یک لحظه ؟

اگه یک لحظه بود باید یک ماتریالی داشته باشیم..

ببینم خدا عالم رو از ماتریال ساخت ؟ شما این ساختمون یا ماشین را بخوای بسازی ماتریال باید داشته باشی

خدا این عالم را از متریال ساخت ؟ اندیشه خدا بود



شاید این چیزی که ما ماتریال میگیم هم ماتریال نباشه

برای ما ماتریال هست برای خدا نه...برای ما ماتریال معنی داره از چیزی باید چیزی را بسازیم اما برای خدا ماتریل معنی نداره...تازه خود اون ماتریل از کجا اومده...

عالم ظهور اراده خداست!

ظهور اراده است..نه یک چیز دیگه است دنبال اراده..یک وقت میگیم اراده کردیم پس یک چیزی بوجود آمد..ازعدم که بوجود نمیاد...ماتریل هم که نداره..عالم ظهور اراده خداست..خیلی سخته تصورش..

حالا من یک مثال بزنم روشن بشه...شما الان کاری که انجام میدید با یک وسیله ای انجام میدید...اون وقت که فکر میکنید با چه ماتریالی فکر میکنید ..اگه شاعر بودی شعر میخواستی بگی ..یک شاعری که شعرش میاد با چه ماتریالی ؟ یک فکر که به ذهنت میاد با چه متریالی ساخته میشه...فکر شما خود شماست یا فعل شما؟

از خودت جداست ؟ عالم نسبت به خدا همین طوره...کل این عالم متریال این عالم نسبت به خدا مثل فکر شماست نسبت به شما..حالا کلمه فکر را به کار نمی بریم درباره خدا...این عالم علم خداست



عالم چیزی جدای از علم خدا نیست میشه علم خدا یک طرف عالم یک طرف ؟ اصلا جدای از حق تعالی چه معنی داره..در احاطه قیومی خدا..

منتها ما تصوراتمون عامیانه اس فکر میکنیم خدا اونجا نشسته..این کوه و دریا انداخته اونجا..این آسمان را انداختیم اونجا برای خودش بگرده (خنده) این نیست..! تفکر رسیدن بهش خیلی سخته..ذهنی که غیر ورزیده باشه براش سخته تصورش..

استاد در سایت ما بخش هایی از کتاب قواعد کلی شما بهش پرداختیم که اهل فنش واقعا پسندیدن..این کار و تحقیقت مربوط همان تز دکترای شما بود ؟

بله یک بخشی از آن.. البته این کناب من آن زمان که کار میکردمو سر حال بودم و پیر نشده بودم..چهارصد قاعده استخراج کردم این که الان هست صد و پنجاه تا هست بعد یک آقایی که من به فکرش خیلی باور دارم یک روز به من گفت این قواعد داره شل میشه یک قدری از اون استحکام...همون حرف در من اثر بد گذاشت ما دیگه تعطیل کردیم..اون آقا که اسمش را نمیاورم بعد بهش گفتم اگه نگفته بودی این قواعد الان چهار صد تا بود بعد هم دیگه اون حال از من گرفته شده و الا اگر همون چهارصد تا قاعده را مینوشتم خیلی بهتر بود..

خیلی هم مورد استقبال استاد

واقعا کتاب خوبیه..راحت میکنه کارو..

حتی کسانی که رشته شون ریاضی هست هم از این قواعد استفاده می کنند..

قواعد ریاضی و موازین هست. اتفاقا من اونوقت هم که این کتاب را مینوشتم خیلی سال پیش بود سی چهل سال پیش..این مسئله برام معضل شده بود مدتی ...خیلی هم سخت بود برام خیلی هم مراجعه کردم به کتب..که این قواعد که هست جمع قاعده اس دیگه.. اصلا خود قاعده چیه ؟



ما هو ماهیت القاعده ؟ به چه چیزی ما میگیم قاعده ؟ آن هم قاعده عقلی؟ خود این خیلی سخت بود برای من دیدم هیچ تعریف درستی برای قاعده نشده که قاعده چیه ؟ تو مقدمه این کتاب یک توضیحی دادم..خیلی کتاب ها را مراجه کردم ببینم در باره قاعده چی گفتند..حرف جون داری نیافتم...

قاعده یعنی یک چیزی که" فراگیره و استثنا هم نداره.."

حالا این قواعدی که من مطرح کردم شاید بعضی هاش اسثنا داشته باشه ولی نسبتا فراگیره

شما اگر نگاه کنید ببینید میشه استثنا بهش زد یا نه ؟ مثل ریاضی هست قطعیت ریاضی را پیدا میکنه..اینکه یک ریاضی دان خوشش میاد برای همینه ..دو بااضافه دو مساوی هست با چهار که استثنا نداره

که یک جا مساوی چهار باشد یکجا نباشد ؟ قاعده است.

در ریاضیات خوب راحته قاعده پیدا کردن...اما در غیر ریاضیات قاعده پیدا کردن خیلی سخته..قواعد عقلی از ریاضی هم فرا میره..ریاضیات هم عقل هست اما عقل مقداری.. ما یک قواعد عقلی داریم که از مقدار فراتره..مقدار و کمیت را از ریاضی بگیریم چه کاری ازش میاد ؟



استاد ریاضی را از علم بگیریم چطور ؟

علم امروز خراب میشه..علم دیروز شاید نه.. علم دیروز خیلی ریاضی نبود اما علم امروز ریاضی هست. بعد از دکارت علوم امروز همه ریاضی اند

خوب پس مقدار را از ریاضی بگیریم دیگه عقلی نیست اصلا حرفی برای گفتن نداره اما عقل همش مقداره ؟

موضوع مسائل عقلی مقداره ؟ نه.. مثلا هر معلولی علت می خواهد این مقداره ؟ ولی حکم عقل هست.فراگیر هم هست..

علم امروز جهان را در غالب کمیت می شناسد..کیفیت را نمیشناسد تازه کیفیت را وقتی میفهمد که تبدیل به کمیت کند..حالا من یک مثال بزنم.. آدمی که طب داره یک حالی داره که خود اون طب دار می دونه حالش چیه ولی طبیب طب را نمیفهمه درجه را میگذاره میگه شما 38 درجه دو درجه طب داری..طب برای یک طبیب 38 درجه حرارته اما برای شخص طب دار چطور؟ اون حالتی که داره چی ؟



استاد در مورد کتاب هاتون... آیا شما سخت می نویسید ؟

استاد : من تازه آسان مینویسم مطالب سخته..آنهایی که اهل هستند میگن شما خیلی روان نوشته اید مثلا همان کتاب قواعد که مینوشتم یک آقایی که اهل فلسفه بود حرف مهمی بهم زد یادم نرفته..میگفت شما فلسفه را بازاری کردی...این قواعد خیلی عمیقه...بنیاد تفکره..که ما روانش کردیم...



استاد فکر پیری و جوانی نداره ؟

استاد : فکر پیری و جوانی نداره اما خوب تن خودش مسئله ای هست که...سخنی از یک عارف مراکشی دیدم که حرف عجیبی می زنه میگه که " گوشت و استخوان در من کشیده شد، دیدم یونس را "

میدونید چی میخواهد بگه ؟ یونس رفت در دل ماهی... میخواهد بگه که روح آدمی یونسی است که در ماهی تن گرفتاره... اینو یک عارف مراکشی میگه..



استاد عرفان چطور غربی شرقی نداره ؟

استاد : نه! عرفان غربی شرقی نداره....

استاد خیلی استفاده کردیم ..خیلی ممنون از اینکه وقت گرانقدرتان را در اختیار ما قرار دادید.





Edited by: Www.ebrahimi-dinani.blogfa.com

Special thanks to: Www.ebrahimi-dinani.com

HICH پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:44 ق.ظ

حری : دکتر منصوری لاریجانی

میهمان : استاد غلامحسین ابراهیمی دینانی

حوزه اصلی بحث ما معرفت شناسی است. بحث عقل و عشق و جایگاه آن در این حوزه و هم چنین حماسه بزرگ عاشورا به عنوان دبستان معرفت واقعی انسان های حق طلب. امروز می خواهیم وارد بحث مهمی بشویم. انسان های بزرگ یعنی صاحبان خرد و معرفت و عشق مثل امام حسین(ع) در هر شرایطی اثر خود را می گذارند ولو این که دشمنان بخواهند آن ها را از بین برند و به زندگی ظاهریشان خاتمه بدهند. اگر چه از زاویه سیاسی باید به این قضیه نگاه کرد و یا فلسفی. به نظر می رسد که از همه زوایا انسان کامل قابل بررسی است. یکی از دستاوردهای زیبای این حرکت، زیبایی پرستی است، شاید محصول معرفت عقلانی و حتی شهودی هم همین باشد. از طرف دیگر هم عشق و هم معرفت و عقلانیت دارای دشمنانی است و هر چه دشمنان برای محو آن ها تلاش می کنند بر زیبایی آن ها در افکار و اندیشه بشریت و در سینه تاریخ بیشتر می شود. اصلاً به طور کلی حقیقت زیبایی چیست؟ در قرآن کریم این حقیقت همان تجلی است. از این جا شروع کنیم که شان " الله نور السماوات و الارض" چیست؟ دکتر غلام حسین ابراهیمی دینانی: به نام خدا. این آیه کریمه یکی از آیات عجیب قرآن است، مثل همه آیات آن. روی این آیه خیلی تفسیر شده است. ابن سینا این آیه را تفسیر کرده با این که کل قرآن را تفسیر نکرده است. غزالی در این باره کتابی به نام مشکات الانوار نوشته است. خداوند خود را نور زمین و آسمان خوانده است. تا به حال بسیاری از مفسران کلمه نور را منور معنی کرده اند. یعنی خداوند به زمین و آسمان ها نور می دهد من نمی خواهم بگویم که این ها در اشتباهند ولی خود منور هم یعنی نور. چیزی که در حد ذات نور نیست چگونه می تواند نور باشد؟! پس در هر دو صورت باز همان نور معنی می دهد. حکما و فلاسفه درباره خداوند وقتی درباره خدا صحبت می کنند طرق مختلفی را رفته اند. خداوند واجب الوجود است. عجیب این است که این کلمه را در قرآن نداریم. خدا در قرآن خود را نور معرفی کرده است. در فرهنگ غنی ایرنی – اسلامی که مردم این سرزمین همیشه موحد بودند، مساله نور همیشه مطرح بوده است. کسانی که معتقدند زرتشت قائل به ثنویت بوده است سخت در اشتباهند. او نور را به عنوان خدا می دانسته است. نور چیست؟ خوب یک تعبیر حسی از نور داریم مانند همین نور خورشید. اما اگر بخواهیم تنبهی در معنای آن داشته باشیم، همه حکما تقریباً به اتفاق نور را این طور تفسیر می کنند که: نور چیزی است که در حد ذات روشن است و همه اشیا دیگر را روشن می کند. یعنی اگر نور نبود هیچ چیز برای ما روشن نبود و در ظلمت فرو می رفتیم. و هیچ چیزی رانمی دیدیم هر دیدنی به وسیله نور است. این در حس ظاهر است که اگر نور نبود حس ظاهر هم نمی دید حال می توان این معنی راتعمیم داد. آنجایی که ظهور است و روشنایی هست، نور است. زمانی که چیزی را ادراک می کنم و وقتی که ادراک شد این نور است. این که در احادیث داریم که علم به ذات نور است زیرا معلوم در پرتو علم است که روشن می شود. پس نوری که حتی بینایی با آن می بیند نور است و نوری که همه حقایق در پرتو او روشن می شود نور است و علم است بالاخره خداوند نور است نور سماوات و الارض است همان طور که خودش فرموده است یعنی من به وسیله خدا عالم را می بینم. در حقیقت اشخاص عالم را وارونه می بینند و اگر خدا نباشد هیچ چیزی نیست و چیزی دیده و فهمیده نمی شود چون خداوند هست همه چیز برای روشن است در غیر این صورت تاریکی و ظلمت بود فسق بود. پس خداوند نور است و چون نور است زیبایی نیز هست و زیبایی چیزی است که دیده می شود. مسئله ای که این جا پیش می آید این است: کسی می تواند اشکال کند که زشتی نیز دیده می شود پس آیا زیبایی همان نور است و ماهیت زیبایی چیست؟ آیا زیبایی همه عینی است، یا ذهنی؟ اختلاف از این جا شروع می شود که ما اشیا را زیبا می بینیم یا اشیا زیبایند که ما آنها را زیبا می بینیم.کسانی می گویند که چون ما زیبا می بینیم زیبا است و اگر زیبا نبینیم زیبا نیست و لی در واقع زیبایی واقعیت حتی اگر ما نبینیم نیز زیبایی هست. زیبایی از سنخ هستی است آنجایی زشت است که نقصی در هستی باشد یا ما هستی را کج ببینیم و شاید زشتی کمتر واقعیت دارد و آن که واقعیت دارد زیبایی است زشت آنجاست که چشم ما خوب نمی بیند اگر ما دید حق بین داشته باشیم و همه چیز را به جا ببینیم یعنی با دید حقانی نگاه کنیم شاید اصلا زشت نبینم ذهنی دیدن زیبایی صحیح نیست و زیبایی عین واقعیت ست اما شاید بتوان زشتی را ذهنی دید، شیخ طوسی یک رباعی دارد: گر چشم یقین تو نه کج مج باشد/ ترسا به کلیسا رود و حج باشد هر چیز که هست آن چنان می باید/ ابروی تو گر راست بود کج باشد اگر ما حقیقت را در پرتو نور حق ببینیم یعنی نگاه هستی شناسانه داشته باشیم همه چیز زیباست زیبا شئون هستی راستین است. اگر هستی راستین را درک کرد و به آن رسید و راست دید این زیبایی است. ما رایت الا جمیلا دید راستین است وقتی دید حق همه چیز را می بیند همه چیز را جمیل می بیند. دکتر لاریجانی: ازبیانات شما بر می آید که بیننده باید زیبا بین باشد ضمن این که زیبایی واقعیت دارد. بعضی زیبایی را کشف و شهود می دانند و بعضی آنرا کیفیتی ذهنی می دانند و بعضی به فاعل شناسا قائل اند. سوال این است که چه کنیم که زیبا ببینیم معیارهای زیبا بینی چست؟ دینانی: زیبا دیدن یک استعداد ذاتی و ادراکی است یعنی برخی استعداد بیشتری برای زیبایی شناسی و درک زیبایی دارند اما صرف نظر از این موضوع در باره ملاک های زیبا دیدن باید گفت زیبا بین کسی است که جهل را از خود دور می کند. اگر دچار توهم باشد و پرده هدای جهل جلوی عقل و ادراک او را گرفته باشد. هر کسی در عین حال یک بهره ای از عقل کل و عقل الهی دارد و کسی عقل را نساخته است، بلکه ما از عقل بهره مندیم به اندازه استعداد خودمان و نمی توانیم آنرا بسازیم؛ بلکه او ما را می سازد. عقلی که در ماست محدودیت های زیادی دارد در بند زمان و مکان و خواسته های نفسانی و دنیایی ماست و بنابراین پرده هایی از جهل هم در برابر او وجود دارد و دارای حجاب است و تا آن اندازه که این حجابها بیشتر بر طرف شود روشنایی عقل بیشتر می شود و هر چه روشنایی عقل در ما بیشتر باشد زیبایی بیشتر دیده می شود تا جایی که فرومایگی ها در ما کنا برود زیبایی ها را بیشتر و بیشتر خواهیم دید و روز افزون بودن زیبایی هم از همین است که این پرده ههای جهل و اوهام تاریکی ها کنا برود و آن زیبایی واقعی و جمال مطلق را را ببینیم. این زیبایی واقعی در همین طبیعت هم تجلی دارد. معیار زیبایی شناختی کنار رفتن جهل است اما صاحبان بیان معتقند است که چشمی زیبا بین است که عالم را وجه الله ببیند. مولوی هم موگوید: هرکه را هست از هوس ها جان پاک / زود بیند حضرت و ایوان پاک چون محمد پاک بود زین نار و دود / هرکجا رو کرد وجه الله بود لذا اگر انسان این دید خدا بینی پیدا کند همه چیز را زیبا می بیند که جناب حافظ هم می گوید: عکس روی تو چو در آینه جام افتاد / عارف از خنده می در طمع خام افتاد اما چیزی که ما می بینیم شان انسان کامل زدودن این جهل هاست و دعوت دیدها و دلها به این زیبایی هاست. اگر بخواهیم برای جهل مصداقی داشته باشیم در این ایام همان هایی هستند که در مقابل امام حسین ایستادند. یا همان عبارتی فرمودید: که حضرت زینب می فرماید چیزی جز زیبایی ندیدم. یعنی از این زاویه مردم را به زیبا بینی دعوت می کنند. با توجه به رسالت انبیای الهی که همه را به زیبایی دعوت می کنند. برای زدودن این موانع چه باید کرد؟پیام امروز عاشورا به بشریت چیست؟ دکتر دینانی: زیباترین موجودات در کل هستی انسان است و موجودی از انسان زیباتر در عالم آفریده نشده است و انسان مظهر جمال و کمال مطلق است و تمام زیبایی حق در وجود انسان منعکس شده است و هیچ موجودی زیباتر از انسان نیست حتی فرشته زیرا فرشته بعد مادی ندارد برخلاف انسان که برزخ بین عالمین است (تجرد و ماده). جمیل مطلق خداوند است ومظهر این زیبایی انسان است و انسان هر چه از نظر معنویت متعالی باشد زیباتر است تا جای که زیبایی انسان کامل خیره کننده است و همه زیبایی ها در وجود او هست و این است که عشق کامل هم درانسان است زیرا هم زیباست و هم زیبایی را می فهمد و عشق در پرتو زیبایی است سوال این است که چرا بعضی این زیبایی را نمی فهمند و آن آگاهی را ندارد؟! جهل و جاهل هر دو زشت اند. مخالفت با انسان های کامل یعنی رفتن به تاریکی و جهل. حضرت سیدالشهدا مظهر زیبایی است و در آن واقعه زشتی مطلق در مقابل زیبایی مطلق قرار گرفت و این زیبایی از سنخ نور است و همیشه باقی است و هرگز قابل پنهان کردن نیست و این نور همیشه روشن است انسان چون به حسب استعدادی که دارد از زیبایی بهره مند است بنابراین می تواند زیبایی را ببیند. دکترلاریجانی: نکته ای شما به آن اشاره کردید این است که ریشه بسیاری از یحران های سیاسی و اجتماعی به همین جا برمی گردد یعنی اگر انسان واقعا به آگاهی اش افزوده شود و معرفت پیدا کند نیازی به این همه هزینه در گرفتاری های اجتماعی ندارد. امام حسین در خطبه هایی که در وز عاشورا می خواند می فرماید که دو چیز در مقال من صف آرایی کردند یکی دنیا طلبی خواص و دیگری جهل عامه. بنابراین دنیا طلبی نه تنها معرفت را می گیرد، دین راهم میگیرد . تا زمانی فکر دنیا در سر است/ تشنه خون حسینی دیگر است جهل ما باشد دبستان یزید/خنجرستانی دگر آرد پدید نکته دیگری که برای تحصیل این عشق هم در قران و هم در سیره بزرگان وجود دارد این است که با سختی و بلا و گرفتاری ها آمیخته شده است. آیا این سختی کشیدن ا از ملزومات زیبایی است یا این که با آن مغایر است. دکتر دینانی: سختی کشیدن در طلب معرفت و نور خود عین زیبایی است و این از ویژگی های آفرینش انسان است اگر سختی نبود انسان در همان عقل اول باقی می ماند ولی آن وقت دیگر انسان نبود و حداکثر این بود یک فرشته باقی می ماند این راهی است که انسان به این عالم ماده آمده و باید دوباره این راه را برگردد زیبایی اش در این انسان تمام مراتب هستی را آزمایش کرده است و اگر این سختی ها نبود یک نقصی در او باقی مانده بود و مراتبی از هستی را امتحان نکرده بود کروبیان ملا اعلی نسبت انسان ناقص اند زیرا جهان ماده را درک نکرده و از آن عبور نکرده اند و این مرحله از مراحل سیر است و باید طی شود انسان باید کل هستی را طی کند از این تاریکی و ظلمت عالم ماده که پایین تر از آن متصور نیست رد شدن و راه دراز را طی کردن یعنی تمام مراحل را آزمودن و این کمال است و عبور از این مسیر یک تجربه است و بعد از این تجربه انسان کامل می شود و این از ویژگی های انسان است و تنها انسان است که این مسیر را طی می کند. دکتر لاریجانی: مولانا می فرماید که انسان سختی می کشد تا تبدیل به آیینه شود تا دیگران بتوانند زشتی و زیبایی خود را در آن ببینند. من آیینه ام محصول دست/ترک و هندو در من آن بیند که هست دینانی: به تعبیر دیگر انسان کامل معیار و آیینه ای است که هر کسی در آن صورت خودش را می بیند. پایان.

هیچ پنج‌شنبه 26 دی‌ماه سال 1392 ساعت 10:51 ق.ظ

بندگی بردگی نیست بندگی یعنی آنجا که می فهمی در برابر عظمت لایتنها عاجزم... اغاز عبودیت درک ناتوانی از رسیدن به کنه ذات حق تعالی است ..وقتی می فهمم از وصول به ذات حق تعالی عاجزم عبودیت اغاز می شود ...العبودیه جوهره کنهها الربوبیه عبودیت قراردادی نیست عجز و عبودیت انسان ضروری است در برابر حق و نتیجه اوج معرفت است ..ظهورآگاهی کامل از انسان آغاز عبودیت است ( برگرفته از سخنان حکیم دینانی )

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد