نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

خطی ازنور

بنام خدا 

شاید این سطور آخرین خاطراتی باشد که بر این دفتر نقش میبندد(که البته آخرین نشد!).امروز عازم سفر بودم ولی متاسفانه به اتوبوس نرسیدم. لذا برای فردا بلیط گرفتم. حال که به خانه برگشتم لحظات خلوتی را برای ادامه خاطرات ...یافتم... 

۱-چون سخن از خاطره نویسی است باید بگویم که بهترین خاطرات زندگیم تا این لحظه دقایقی بوده است که با عزیزان و عاشقان امام حسین ع در جبهه عشق و شور همراه بوده ام. لذت لحظات شبهای حمله و همراهی با آن یاران خدا از یاد رفتنی نیست اگر چه سهم من در این لذات معنوی بسیار کم بوده است اما همان کمیت بسیار کم در قلب و ذهن من از کیفیت بسیار بالایی برخوردار است. خدا کند که این توفیق را در مسافرت اخیرم بیابم و از این کاروان عاشق عقب نمانم.(از همین عبارت معلوم میشود که ایشان عازم سفر جبهه بوده اند که از اتوبوس  

جامانده اند!) 

راستی اگر این صحنه های عشق و شور را از زندگی حذف کنیم چه مفهومی برای زندگی خواهد ماند؟(این مطلبی است که امروزه کاملا روشن شده و باثبات رسیده که زندگی منهای عشق ..حیات انسانی و معنوی نیست.)راستی جبهه چه جای بسیار خوبی است برای ارزیابی خویش و وزن کردن عقاید و محاسبه نمودن واقعیت و حقیقت. در آنجاست که ادعاهای پوچ و توخالی در صحنه های دادو قال دنیا ...واقعیت انسان را باو میفهماندو میفهمد که چقدر توخالی است. من خودم را میگویم و آنچه را مینویسم استنباطم در مورد خودم می باشد. این منم که وقتی خودم را در کنار آن یاران خدا در آن صحنه های عظیم آزمایش حق می یافتم می دیدم که چقدر از معرکه دورم و فاصله دارم..... 

انسان در آن لحظاتی که میداند تا چند ساعت دیگر باید با دشمن درگیر شود ضعفهای خودش را میفهمد چرا که دیگر صحنه تظاهر نیست!....(این همان چیزی است که به ان اصطلاحا میگویند موقعیتهای مرزی و حساس در زندگی که جوهره انسان را باو میفهماند...) 

۲-خاطره دیگری که فراموش شدنی نیست و برای من امید بزرگی در آن دنیاست خاطره خلوص ها و ایثارهای برادران عزیزی است که در سنگرهای مختلف آنها را یافته ام و به آن عشق میورزم و گاه که در دلم خیلی مایوس میشوم دلم را به آنها خوش میکنم ...جه آنها که شهید شده اند و چه آنها که زنده اند...خلوص و ایثار آنها برای من نشاط آور و غبطه برانگیز است و اگر اینها....نبودند زندگی خیلی تلخ مینمود..(این مطلب نشاندهنده اهمیتی است که رفتار و اخلاق عملی انسانها در زندگی دارد که از هر سخنی گویاتر و برای ایجاد انگیزش بسیار موثرتر است )

..آیا برای کسی که شهید احمد (رحیمی )را شناخته باشد گریه ها و ایثارها و اخلاصهای او فراموش شدنی است؟هنوز چهره معصوم عبدالرضا(شهید خامسان)در حمله بیت المقدس در نظرم است....هنوز چهره های شهدای بیت المقدس..زنگویی  خائف  نوربخش  حسینی  ازنظرم محو نمیشود.. 

خدایا خیلی از برادرانم در حقانی(مدرسه شهیدین در حوزه علمیه قم) بتو پیوستند ..در راس آنان شهید والامقام(آیت ا..) قدوسی...مصطفای هم حجره رفت(شهید ردانی پور)..رحمت ا.. هم مباحثه رفت(شهید میثمی)....پس نوبت این مجرم گنهکار کی میرسد؟.... 

============================================ 

پی نوشت 

متن فوق یکی از خاطرات شهید شهاب است که در تاریخ ۱۹ بهمن ۶۲ یعنی درست دو سال قبل از شهادت ایشان قلمی شده است که در سالروز شهادت این عزیز منتشر میشود. لازم بتوضیح است که مجموعه خاطرات این شهید بیش از سیصد صفحه است که هنوز منتشر نشده است. 

سال گذشته نیز در همین روز یادداشت دیگری از این مجموعه که توصیف شهید شهاب از شهید سید احمد رحیمی بود را در این وبلاگ منتشر نمودم. 

البته برخی از قسمتهای متن حذف شده که با نقطه چین مشخص شده است. ضمنا عبارتهای داخل پرانتز افزوده این حقیر است. 

====================

نظرات 28 + ارسال نظر
k1 شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 04:24 ب.ظ http://www.cafe-musical.com

سلام , وبلاگ خیلی توپی داری خوشم اومد

منم یه سایت موزیک زدم , بهم یه سر بزن

اگرم خواستی منو با نام کافه موزیکال لینک کن بعد بهم بگو با چه اسمی لینکت کنم

منتظرتم بای

www.cafe-musical.com

lمرتضی شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:27 ب.ظ

یاد امام شهدا دل و میبره کرببلا دل ومیبره کرببلا......
شهیدان با دینداری و اخلاق و عمل واقعی در گفتار و کردار خود را به ما و نسل اینده ثابت کردند ..................وای بر ما که در این دوران سخت با دور شدن از فضای معنوی خود و فرزندانمان را به پرتگاه دنیادوستی نزدیک میکنیم, ,و از بازماندگان قافله شدیم؟............

سلام بر اقامرتضای عزیز
اولا خیلی خوش اومدید..بله ..یاد اون عزیزان بخیر..اتفاقا تو این نوشته از شهید عبدالرضا یاد شده بود..هیچوقت یادم نمیره اون روزی که با چند تا ازبچه ها رفته بودیم خونه شهید رحیمی که تازه خبر شهادت عبدالرضا اومده بود..اون چهره برافروخته شهید احمد...بغض درون دلش..و بعد اون متن عمیق و جانسوزی که در شهادتش نوشت.....
خداوند ما را مدیون خون این عزیزان قرار ندهد..
ممنون اقا مرتضی
التماس دعا

زهرا شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:37 ب.ظ

سلام بزرگوار
یه لحظه فکر کردم خدای نکرده میخاد این وبلاگ هم تعطیل بشه،همون خط اول رو که خوندم حسابی جا خوردم
ولی اشتباه کردم،خدا رو شکر اینجا پا برجاست
چقدر این قسمت دلنشین هست "راستی جبهه چه جای بسیار خوبی است برای ارزیابی خویش و وزن کردن عقاید و محاسبه نمودن واقعیت و حقیقت. در آنجاست که ادعاهای پوچ و توخالی در صحنه های دادو قال دنیا ...واقعیت انسان را باو میفهماندو میفهمد که چقدر توخالی است."
ممنون از این مطلب زیبا

سلام بر شما..
بله ..درسته ..ایشون چون عازم جبهه بوده و معمولا وقت عملیات میرفته هر سفری که میرفته احتمال این بوده که آخرین دفعه باشه و لذا نوشته..شاید آخرین سطور....
بله...دقیقا...یکی از خواص جبهه در هشت سال دفاع مقدس همین بود که میدان عمل بود..منتهی عمل محسوس و فوری..!!همه امتحان میشدند..سریع!..ولی در اوضاع عادی مثل حالا هم بازم همه امتحان میشیم ولی نامحسوس تر و بظاهر کند تر.!..و امان از این قیل و قال ها!! که گوش فلک رو کر میکنه!..کجا بودند اینایی که اینهمه داد سخن میدن..اون روزهای عمل؟!..
خیلی ممنونم از لطف شما

سهبا شنبه 21 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:39 ب.ظ

سلام . چقدر جای آنها در این روزگار خالیست ... ایمان و اعتقادی که انگار با همانها پرکشید و به آسمانها پیوست ...

سلام بر شما
خیلی..خیلی خالیه..
خدا دستگیر ما جامانده ها باشه..
خیل ممنون..لطف کردین

امیر یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:08 ق.ظ

سلام استاد
به اخوی سفارش کنید برا ما دعا کنن
عیدی

سلام بر شما
ممنونم امیراقا...
خیلی لطف کردید..

آزادی یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 02:04 ب.ظ

در جبه بین اشکو لبخند فاصله نیست من دیده ام اشکهایی که دزدکی میخندند در جبهه از کنفرانس خلع سلاح خبری نیست از تفسیر تایمز خبری نیست انها سرگرم زراعت عشقند
سلام استاد وقتی این مطلبتونو خوندم حس کردم که چقد الان جاشون خالیه کاش ماهم اون موقع بودیم واقعا شرمندشونیم دعا کنید حداقل شفاعتشون نصیب ما بشه احسنت به این حسن انتخاب التماس دعا

سلام برشما
ممنونم از حضور شما..
بله ..همینطوره..واقعا دشمن بهترینها رو در همون دهه اول انقلاب از ما گرفت...البته اونها سرمایه های ابدی شدند..و با این نوع رفتنشون برای همیشه موندنی شدند!..
خدا کنه هیچوقت این رسم و طریقه از یادمون نره..
التماس دعا

علیرضا یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 07:37 ب.ظ http://a-nakhaei.blogfa.com

سلام بر آنان که رفتند تا بمانند " موتوا قبل ان تموتوا"
بسیار دلربا بود. فضا را چنان ترسیم کرده که کارگردانانی را می باسیت تا درس بیاموزند. لحظاتی را که با شهید همراه شدم چنان مسرورم نمود تو گویی من، نمرده ام!!!
حضرت استاد تا کنون اینقدر به شما غبطه نخوردم...
با اجازه از این پست نورانی جهت نشر نور استفاده خواهم کرد.
یاعلــی

سلام بر حاج آقای عزیز!
منور فرمودید!..خیلی ممنونم از لطف شما..
دعا بفرمایید که شرمنده این عزیزان نباشیم!
پایدار باشید

محمد یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 11:10 ب.ظ

سلام و تشکر ازشما
باید خطاب به شهید همیشه سرافراز گفت :
ماراسری است با تو که گرخلق روزگار دشمن شوند و سر برود ، هم برآن سریم
به روان پاکشان درود وصلوات ، هرجند یاد ایشان برای جاماندگان و دور افتادگانی چون من ،هماره نمایه ای است از صراط عندالله و تذکری بر عبدالله شدن ، اما ایکاش نعمتی مثل آن بنده خوب خدا درمیانمان بود شاید "توحید " امروز اینگونه مهجور نبود ......
"رجال صدقوا ما عاهدوا الله ........." سرو جان ودل ما به فدای آنانی از این گروه مومنین که جانانه بر پیمان الهی ایستاده و عاشقانه و با "لبخند رضایت "به محضر خدای علی اعلی (جل جلاله )شتافتند ... رضی الله عنهم و رضوا عنه
خداوند انشاءالله دست و دلمان را بر دامن "ومنهم من ینتظر "قرار داده و در زمره موحدین بدارد و بمیراند .
بازهم ازشما که با یاد شهیدعزیز لحظاتی ما را به یاد خدا انداختید سپاسگزارم . خدا انشاءالله به شما عزت دهد

سلام بر شما..
خدا را شکر که توفیق احیائ نام و یاد شهید...را ارزانی فرمود..
خیلی محبت کردید..
انشاا...خداوند ناصرو حافظتان باشد..
التماس دعا

ایروانی دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:42 ب.ظ

سلام استاد.استاد منم اول هول ورم داشت نکنه شما جایی میخواید برید.
ولی متنشون واقعا آدم رو به فکر فرو میبره چه چیز های حساس و ظریفی که ما ازشون غافل موندیم تو این دنیای شلوغ. استاد هم باید تاسف خورد که چرا ما اون زمان زندگی نمی کردیم هم باید خوشحال بود که حداقل تو این زمان هستیم و زمان آینده با این اوضاع اجتماعی نیستیم وقتی بعضی از نوجوان های الان و نگاه می کنم باخودم میگم اینا آیندشون چی میشه راستش هر وقت دعا میکنم برای برادر خودم هم خیلی دعا میکنم که نکنه اون هم اینطوری بشه واقعا ترس داره.و خوشا به حال کسانی مثل شهدا که اینقدر با افتخار رفتند و همیشه سربلندن ای کاش عاقبت ماهم این قدر قشنگ بشه.
التماس دعا

سلام بر شما
بله.. خودم که این متن رو قبلا هم دیده بودم الان که برای وبلاگ تایپ میکردم..حس کردم واقعا ایشان در چه اوجی از جهت معنوی بوده! تصورش رو بکنید که این نوشته مربوط به سن 29 سالگی ایشونه..که در 31 سالگی هم شهید شدند و مثل منی الان حدوا 16 سال از وقتی ایشون این متن رو نوشتن بزرگترم..وتازه دارم این حرفها رو حس میکنم!.....انشاا.. خداوند کمک کنه که از این سرمایه های معنوی جامعه بهره ببریم....
خیلی لطف کردید..
التماس دعا

قطره های باران دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 04:08 ب.ظ http://rainsdrops.blogfa.com

با سلام خدمت شما...
چه خاطرات زیبایی...و ممنون از شما که ما را با خاطرات این بزرگواران آشنا می کنید و به راستی که اسوه صبر و ایثارند این شهیدان
این بزرگواران چفیه های خود را خاکی کردند تا چادرهای ما خاکی نشود انشالله که ادامه دهنده راه این شهیدان باشیم...
دیروز جمله جالبی شنیدم که گفت:
زمانی که دشمن به جانمان حمله کرد این شهدا بودند که ما را شرمنده خود شاختند و اکنون که دشمن به نانمان حمله کردند ما شرمنده شهدا نشویم...
سربلند و پیروز باشید
التماس دعا

سلام بر شما
..وممنون از شما که باین مطالب توجه دارید..همین توجه و عنایت شما دوستان است که مشوق من در انتشار این مطالب است..
دعا کنید که اینچنین باشد..
از لطف شما ممنون

سیّد محمود دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 07:35 ب.ظ

بسم رب الشهدا و الصدیقین
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران
کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران
چقدر غافلم از شهدا! در غفلتم همین بس که پس از سالگرد شهید برآنم که چند کلمه ای در رابطه با او بنویسم. شاید این هم نشانه عقب ماندگی در همه موارد از آنان است، حتی در خاطره نویسی!
از روح مقدس امام و شهدا استمداد می جویم که بر این قلم شکسته تر از دل، نکاتی چند از زندگی آن یار سفر کرده را جاری کند.
با صبا افتان و خیزان می روم تا کوی دوست
و از رفیقان ره استمداد همّت می کنم
***
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
محمد آقا را قبل از دبستان می شناختم و چند سال همکلاسی دبستان بودیم و بعدا دبیرستان، شاگرد ممتاز دبستان شوکتی (حسینیه امام رضای امروز) بود و جزء سه نفر اول کلاس.
علاوه بر هوش و استعداد درسی، در زمینه های دینی و بعدا سیاسی برجسته بود. فعالیت های مذهبی را خیلی زودتر از معمول شروع کرد، با شرکت در جلسات در سنین کودکی نه نوجوانی! در دوران سیاه شاهنشاهی! اوایل نوجوانی جلسه گردان شد و جلسه دعای کمیل ندبه و سمات را رونق می داد و حتی اداره می کرد، با کمک بزرگتر هایی که دو سه برابر سنش را داشتند! و او حتی آنان را مدیریت می کرد!!
در آن زمان بچه های بیرجند و جنوب خراسانی نسبتا کم رو و خجالتی بودند و سابقه نداشت یک نوجوان در جلسات بزرگترها مداحی بکند، دعا بخواند اظهار عقیده بکند، چه رسد به این که سخنرانی بکند، سخنرانی نه به سبک بچه ها با کلمات کودکانه یا نوجوانانه!! بلکه سخنرانی با کلمات درست حسابی و به سبک بزرگترها، حتی با بیانی متفاوت از سخنرانی های معمول و در نتیجه ؛ سخنان مورد پسند همه.
یکی از ویژگی هایش این بود که دست همه را می گرفت و همراه خود می برد تا آنان هم از نعمت هدایت و رشد استفاده کنند و این خصوصیت را تا لحظه شهادت حفظ کرد. واقعا اگر مطلبی خوبست چرا همه از آن بهره مند نشوند و اگر عملی صحیح است چرا دیگران هم به نتایج آن عمل دست پیدا نکنند. مثل بعضی از ما نبود که میترسیم اگر دیگران به خیر و خوبی دست پیدا کنند (در دنیا و آخرت) از ما جلو می افتند و ما عقب می مانیم.
بزرگتر که شد افراد مستعد را شناسایی می کرد و جلسات مختلفی جهت هدایت آنان برگزار می کرد، حتی کار به خارج شهر و بردن افراد به روستاها هم می کشید. بخشی از افراد انقلابی و مبارز این شهر از همین جلسات برخاسته اند.
بسیار تاثیرگذار خوش اخلاق، بذله گو و گرم بود، تاثیر او به بچه های مذهبی یا فرزندان خانواده های مذهبی محدود نمی شد، افرادی را متحول کرد که ظاهرا (به علت تعلقات خانوادگی) نباید در خیل نوجوانان انقلاب جای می داشتند. بنا ندارم که همه این تحولات را به او نسبت دهم، تاثیر انقلاب امام در کل جامعه را نمی توان از نظر دور داشت.
دوران دبیرستان را در رشته ریاضی گذراند، شاگرد ممتاز بود به طور طبیعی می توانست در دانشگاه های برتر کشور در رشته های مهندسی پذیرفته شود، لیکن طلبگی را که آنروزها دنیا نداشت انتخاب کرد. در کار درس و تحصیل جدی و کوشا بود و در راه مبارزه جدی تر. با توجه به این که در تهران مشغول به تحصیل بودم، خیلی راحت به قم می رفتم و شاهد فعالیت های بخصوص انقلابیش در دوره طاغوت. حتی گاهی وقت ها به خوابگاه دانشجویان هم سر می زد.
هیچ گاه از او بیتفاوتی و بیحالی و خستگی ندیدم در همه جا بیرجند و قم، در جلسات طلاب بیرجند و قاین همیشه حرفی برای گفتن داشت و یک سرگردن بالاتر از همه بود.
عافیت طلب و رفاه طلب نبود. درست است که اوج حرکت ایشان را در شهادتش می بینیم ولی قبل از آن هم فوق العاده بود.
بسیار ثابت قدم بود و خستگی ناپذیر، روزی نزد ایشان رفتم و گفتم از مسولیتم خسته شده ام می خواهم استعفا بدهم، به نقل از شهید قدوسی گفت: مگر مرگ بین ما و مسولیتمان جدایی بیندازد و مرا نصیحت کرد که منصرف شوم.
ساده زیست بود در زمان طلبگی و مسولیت یک نوع زندگی داشت. بهیچوجه از امکانات در اختیار، استفاده شخصی نمی کرد حتی مواردی که توجیه پذیر بود را قبول نداشت. دادستان انقلاب بود و خطر ترور برای او از همه بیشتر، اگر برای ایاب و ذهاب ار خودروی سازمانی استفاده می کرد اشکالی نداشت. یک شب دیر وقت از نزدیکی محل کارش رد شدم، پیاده در حال رفتن به خانه بود به ایشان اعتراض کردم که این کار شما صحیح نیست و به اصرار با خودروی خانواده ایشان را به منزل رساندم. وقتی شنیدم که عازم مشهد با اتوبوس است، چون می دانستم سوار خودروی دولتی نخواهد شد، پیکان یکی از دوستان را گرفتم و چون خود عازم ماموریت بودم وی را همراهی کردم.
کینه توز نبود، برخورد نفسانی با اشخاص نداشت، حتی از فردی که جفای بسیاری در حق ایشان کرده بود به نیکی یاد می کرد و اجازه ذکر کوچکترین گله ای از نامبرده را نمی داد.
روح پاکش با اولیاء الله محشور باد

سلام بر اقا سید محمود عزیز..
انتشار این نوشته ها چه امسال و چه سال قبل اگر هیچ خاصیتی نمیداشت جز اینکه همسنگر عزیزی چون شما را واداشت که باین زیبایی نکاتی را در ارتباط با آن عزیز سفر کرده قلمی کند..ارزش داشت..و از این جهت خدا را شاکرم که این توفیق را نصیبم ساخت..و این در حقیقت نیست جز اثر روح خو آن شهید.. که براستی آنها نظاره گر مایند...
آقا سیدمحمود..
وقتی نوشته شما را دیدم خیلی خوشحال شدم.. بنظرم امثال شما با تجربه طولانی که در عمر خود دارید از یکسو و شناختی که از این عزیزان دارید و نیز همسویی فکری با انان(و قبول داشتن این افق فکری) از سوی دیگر تنها کسانی هستید که میتوانید با بیان تحلیلی این مسائل نسلهای بعدی را کمک کنید. همانطور که می بینید حتی در یک فضای مجازی مثل این خانه افراد زیادی هستند که از خواندن این خاطرات انگیزه میگیرند و روحشان قوت پیدا میکند...
قلم شما بدلیل اینکه بیان اعتقاد قلبی شماست نافذ و تاثیر گذار است..
بگذرم.. سخنی در باره نوشته قشنگ شما نمیتوانم بگویم ..چرا که خود نوشته باندازه کافی گویای همه چیز می باشد.. و بنظرم برای خوانندگان این خانه نیز جذاب خواهد بود...
بهرحال هر وقت اراده کردید و دوست داشتید مطلبی را در این زمینه ها در اختیار دوستان قرار دهیا ..در خدمت شما هستیم...
خیلی لطف کردید..انشاا.. خداوند حافظ و نگهدار شما باشد و انشاا.. که توفیقات شما در جهت دستگیری از مشتاقان...مستدام...
التماس دعا..

صدف دوشنبه 23 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 10:02 ب.ظ http://setareshab12.blogfa.com

سلام استاد بزرگوار و ارجمند
شهید محمد حسین فاضلی:
مواظب باشید که در صحنه ی امتحان الهی مردود نشوید و شرمسار در قیامت نباشید که پاسخ ندهید چرا مقدمه ی ظهور ولی و حجت خدا را فراهم نکرده اید؟
و آنان چه خوب هل من ناصر ینصرنی رهبر و امام را لبیک گفتند و از این امتحان الهی سربلند بیرون آمدند.
خداوندا به ما نیز توفیق موفق بودن در این امتحانات را بده.

التماس دعا
ممنون از ژست زیباتون.

سلام بر شما
ممنونم از لطف شما
و ممنون از سخن شهید که ارسال کرده اید..
التماس دعا

صدف چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 12:33 ق.ظ http://setareshab12.blogfa.com

سلام
ببخشید استاد تو نظری که من براتون گذاشتم لطف کنید ژست زیبا رو به پست زیبا تغییر بدید اشتباه تایپ کردم .

سلام بر شما
متاسفانه این امکان برای من نیست که کامنتها رو تغییر بدم...ببخشید

خیال خال چهارشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 06:47 ب.ظ

سلام استاد
حرفی که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند
توصیفاتشون خیلی زیبا بود
خانوادگی دست به قلمتون خوبه!
پرانتز نوشته ها هم تذکر و تلنگر های به جا و جالبی بود
خدا بر درجاتشون بیافزاید
خوش به حالتون. نزدیکی نصبی با یک شهید هم حس خودش رو داره. وقتی که آدم از زمانه و خودش دلگیره به داداشش پناه میبره . خوش به حال حستون
سلام ما رو هم بهشون برسونین
یه چند روز پیش همینطور بی مناسبت یادشون رو روزی ما کردند






راستی فکر نمی کردم انقدر وحشتناک باشم که وقتی منو دیدین از صحبتتون منصرف شدین
بابا ابهت

سلام بر شما
یکدفعه جواب براتون گذاشتم..ولی ارتباط قطع شد و مطلب پرید!
..ممنونم از لطف شما...شما معمولا دلگرممون میکنید..!
خداوند مارو مورد رحمت خودش قرار بده..شهدا که مرزوق عندالله اند.
باز هم از شما تشکر میکنم
التماس دعا

موذن شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 08:45 ق.ظ

سلام

(من تو مکتب نرجس باشما اشنا شدم)

گفتید هدف دانشجو از درس خوندن باید علم اموختن باشه تا رشد کنه

من میگم یه رشته ی غیر انسانی مثل برق
این رشته چه اثری بر روح داره.خداییش اصلا اثر نداره چه برسه که بخواد روح رو بزرگ کنه

من شخصا باهدف مدرک گرفتن و شادکردنه بابا ومطمئنا واسه ی کسب درامد و تضمین اینده ای راحت درس میخونم نه برای فهمیدن ویادگرفتن
خب

پس بازار کار خیلی مهمه

حالا شما رک و پوسکنده بگید چطور هدفمو درست کنم.

راستی( من علاقه ی زیادی به حوزه دارم انشاالله بزودی طلبه میشم اما اونجا با هدف پول نمیرم میرم که یاد بگیرم)

یا علی

التماس دعا

سلام بر شما
خوش امدید
خب شما خیلی صادقانه و شفاف حرف دلتون رو گفتین..و خود این خیلی مهمه که ادم با خودش روراست باشه.. صداقت با خود و با خدای خود همین خیلی ادم رو رشد میده...
و اما در مورد رشته ای مثل برق.. درسته که خود مطالبش بحثهایی در زمینه تعالی روح و ..نیست و از این جهت درست میفرمایید..ولی خب اینم که شما میگین برای مدرک یا تضمین اینده..بنظرم میشه هدف اصلی رو چیز دیگه قرار داد که به تعالی و رشد روحی انسان کمک کنه..بالاخره در هر کاری ..که تحصیل مقدمه اش باشه ادم میتونه هدف اصلی خودش رو شکوفایی استعدادها..خدمت بدیگران.. و تلاش با عشق و علاقه..و ...قرار بده..همه اینها مفاهیمی معنوی هستند که ادم رو ارتقا میده..البته در کنارش ازجهت مادی هم نفع میبره ولی نگاه اصلیش باون نبوده
پس در عین حال که بازار کار مهمه ولی میتونه هدف تبعی باشه نه اصلی!درسته؟
و اما شاد کردن پدر و مادر خودش یکی از اهداف مقدس هست که قطعا ادمی رو رشد میده..
انشاا..همواره در تلاشهای مقدس موفق باشید!
خیلی ممنون از حضورتون..
التماس دعا

hich شنبه 28 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 03:58 ب.ظ http://HICH2012.BLOGSKY.COM

همه کس طالب یارند چه هوشیار و چه مست
همه جا خانه عشق است چه مسجد چه کنشت

همه جا خانه عشق است...
همه جا....

قطره های باران یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:49 ق.ظ http://rainsdrops.blogfa.com

با سلام
ممنون از آیه زیباتون...
خداوند رو شاکرم که توفیقی نصیب من شد تا در کلاس فمنیسم شما حضور پیدا کنم و تشکر می کنم از مطالب جا که متالب و آموزندتون ولی متاسفانه با حرف تو حرف اومدن از بحث خارج شدیم تو به خودمون اومدیم زمان به اتمام رسیده بود ولی در کل خیلی عالی و مفید بود...
در پناه حضرت حق همیشه موفق و سربلند باشید...آمین
التماس دعا

سلام بر شما
خواهش میکنم...خب خدارو شکر که مفید بوده...البته من هم حیفم اومد..چون دیدم در این جمع افراد مستعد و علاقه مندی هستند که اگر بصورتی خاص برای اونها برنامه ای میبود شاید بهتر میبود...جلسات عمومی ..مشکلات خودش رو داره...بهرحال ممنونم از اینکه نظرتون رو فرمودید..قوت قلبی بود برای من!..التماس دعا

صبا یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 01:53 ب.ظ http://azadisedaghat.blogfa.com

تکلم درد های فرو هشته..............

ممنون...

م.ش یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 06:40 ب.ظ http://allah-layoheb-yoheb.blogfa.com/

سلام استاد
جالب بود!

سلام بر شما
ممنونم. لطف کردین...

علی رضائی سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 06:47 ق.ظ http://اولوالالباب

با سلام شیخنا استفاده کردم خدا مارا شرمند ه شهدا نسازد در صورت امکان آنچه از شهید دارید اعم از خاطرات و ...به دبیرخانه بزرگداشت فرزانگان استان مستقر در دفتر عنایت کنید تا زمینه همایشی فراهم شود.

سلام علیکم حاج اقا...منور فرمودید..
ممنون از لطف شما..البته از شهید ودر باره شهید مطالب زیادی هست که نیازمند یک تجمیع است..انمقداری که بصورت نرم افزار درامده امکان انتقال دارد ولی ان بخشی که تبدیل نشده باید ابتدا تبدیل شود..بهرحال اگر امکاناتی به این کار اختصاص یابد میتواند زمینه نشر انرا فراهم اورد..
متشکرم از حضور ارزشمند شما

قطره های باران سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 01:30 ب.ظ http://rainsdrops.blogfa.com

با سلام انشالله در کلاسهای دیگری بتونیم از اطلاعات شما بزرگوار استفاده کنیم و امیدوارم در راه دین از آن اندوخته ها استفاده کنیم...
انشالله همیشه در راه دین و توسعه آن موفق باشید.
التماس دعا

سلام مجدد...
هرچه هست نظر لطف شماست..
ممنون از عنایت همیشه شما..
التماس دعا

اپسیلون سه‌شنبه 1 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 11:19 ب.ظ http://anti-ebliss.blogfa.com

سلام علیکم
خوشا به سعادت اونها که به سعادت ابدی رسیدند...جای غبطه خوردن داره.
وقتی به اسرای جنگی و بازداشتی های قبل انقلاب فکر می کنم فاصله ام رو با اونها حس می کنم...خوب می شه فهمید چقدر دوری...وقتی فاصله تحمل ها و صبوری ها رو در نظر بگیری.
خدایا ما رو به حال خود وانگذار ... دست همه دوستانت و من روسیاه رو هم آخر از همه بگیر.

سلام علیکم
بله.....فضای عجیبی بود..گویا دربهای بهشت به هر کوی و برزنی باز شده بود..و چه خوش درخشیدند...انان که قدر دانستند..
ولی ..نباید فراموش کرد که هر لحظه ما نیز ..میتواند لحظه درخشیدنی باشد که همچون نوری در میان ظلمتهاست....دعا کنید که به ظلمت بسنده نکنیم..
ممنون از حضور شما..و الطاف همیشه تان..

شیرمردی پنج‌شنبه 3 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:22 ب.ظ

شهید آوینی :می خواهم در رثای شما ای کبوتران خونین

بال دل حرم أمن مرثیه ای بسرایم اما کلام زمین گیر است

و کبوتر شکسته بال دل من نیز آسمان را تنها در خیال می

پرورد. کلام اسیر قفس ماهیات است و عقل اسیر دام

کلام و آن جا که شما بال کشیدید پر جبرائیل عقل می

سوزد آن جا جزء نبی عشق را بار نمی دهند و جز او و

اوصیائش یعنی آنان که ضمیر نسبیت را به آسمان اطلاق

پیوند می دهند دیگر کیست که بتواند بر معراج انقطاع

کامل پای نهد و چشم دلش به ضیاء نظر به غیبت الغیوب

ذات نور یابد و این چنین از صدر المنتهی اسماء و صفات در

گذرد و به معادن پنهان عظمت اتصال یابد و روحش به ذات

قدوس تعلیق پیدا کند. نه تنها آن کس از رثای شما ای

کبوتران خونین بال حرم امن بر می آید که بتواند کلام را بر

بال عشق بنشاند و به معراج برد و اگر این چنین است

بگذارآن یار غائب مرثیه خوان شما باشد که جز او هیچ

تلاونده ایی راهای آسمان را نمیشناسد.

سلام . خداقوت

الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیائ نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور و تصل ارواحنا معلقه بعز قدسک....
سلام بر شما
دست شما درد نکنه..از هدیه قشنگ شما..
التماس دعا

مخلوق خدا جمعه 4 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 10:14 ق.ظ http://parasteshemabood.blogfa.com

سلام
وبلاگتون خیلی قشنگه ، مطالب خیلی مفیدی دارید ، خسته نباشید
خوشحال میشم به وبلاگ منم سر بزنید ، با تشکر

سلام علیکم
ممنونم . لطف دارید.خیلی خوش امدید..
چشم انشاا...میام..
موفق باشید

hich جمعه 4 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 04:11 ب.ظ http://HICH2012.BLOGSKY.COM

هدهدش گفت ای ز خود گم کرده راه
هرکه خواهد خانه‌ای از پادشاه
گوی نزدیکی او، این زان به است
خانه‌ای از حضرت سلطان به است
خانهٔ نفس است خلد پر هوس
خانهٔ دل مقصد صدق است و بس
حضرت حق هست دریای عظیم
قطرهٔ خردست جنات النعیم
قطره باشد هرکه را دریا بود
هرچ جز دریا بود سودا بود
چون به دریا می توانی راه یافت
سوی یک شبنم چرا باید شتافت
هرک داند گفت با خورشید راز
کی تواند ماند از یک ذره باز
هرکه کل شد جزو را با او چه کار
وانکه جان شد عضو را با او چه کار
گر تو هستی مرد کلی، کل ببین
کل طلب، کل باش، کل شو ،کل گزین

چون بدریا میتوانی راه یافت
سوی یک شبنم چرا باید شتافت؟!
....
.....

فاطمه{گل دختر} جمعه 18 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 09:23 ب.ظ http://tobagalkhoda.blogfa .com

دل…
این واژه ی بی نقطه گاهی به وسعت یک دریا برایت دلتنگی میکند سلام وب زیبایی دارین خوشحال میشم به وب منم یه سربزنین نظریادتون نرهاااااااا

سلام
ممنونم...لطف دارید..
ظاهرا ادرستون رو اشتباه نوشتین..چون باز نمیکنه!
موفق باشید

شهابی در شب دوشنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 08:07 ب.ظ

دلم تنگ شهیدان است امشب

انشاا.. یه پستی در سالروز شهید رحیمی هم میگذارم....

آذین خامسان پنج‌شنبه 17 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:34 ب.ظ

یادتان به خیر عمو جان که با این که هیچ گاه ندیدمتتون همیشه با شنیدن خاطراتتون از زبان مادر بزرگ و پدر اشک در چشمانم حلقه می زنه
خدا کنه ما نسل امروزیا فداکاریای شهیدان رو فراموش نکنیم.
یاد همه ی اون عزیزان به خیر...
با تشکر ...

..یادش بخیر.. شهید عبدالرضا.. هرچند خاطراتم از ان عزیز در حد چند صحنه است.. اما همان صحنه ها خیلی زیباست..
دعا کنید مدیونشون نباشیم...
خیلی خوش امدید..
التماس دعا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد