نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

اولین ماجرا

یا رب البیت الحرام

....ساعت هشت و نیم شب روز 21مهرماه بود که به فرودگاه جده رسیدیم....

همه ساکها راکه در بیرجند از طریق بست ازما تحویل گرفته بودند در یک محوطه ای کارگران چند ملیتی عربستان روی هم تل انبار کردند..یعنی نه نوار نقاله ای بود و. ..خلاصه از توی این همه ساک باید ساکهای خودت را میجستی و بسمت گیت بازرسی میرفتی..در همین اثنا باید نمازت را هم میخواندی!خلاصه با هر مصیبتی بود سرفرازانه !ساکها را سوار گاری کردیم و بسمت گیت راه افتادیم..که اولین ماجرای سفر رقم خورد!

مامور به من اشاره کرد که ساکت رو بگذار بالا!یهو دل ما ریخت بایین!البته فکر نکنید چیزی تو ساک بود!ولی بهرحال استرس زا بود اونم وقتی دفعه اولته با این صحنه روبرو میشی!خلاصه بوضع فجیعی همه اون وسایلی که چیده شده بود را داشت بهم میریخت و دنبال یه چیزی میگشت..بالاخره دستش باونا رسید..بله  چند تا کتاب..با ولع خاصی که انگار گنج بیدا کرده..همه کتابها رو از تو ساکها ریخت بیرون..دوباره دلم فرو ریخت..یعنی چه؟ میخوان این کتابها رو از من بگیرن؟مگه کتاب جرمه؟از کجا فهمیدن من کتاب دارم؟..

خلاصه ماموره کتابها رو داد به یکی اونورتر که انگار ملاشون بود..اونم سریع نگاه کرد..خب اینکه اعمال حجه..اینم که شعره!...همینطور چند تا کتاب رو رد کرد..دلم داشت میاومد بالا که یکدفعه به یک کتاب دیگه که رسید وایستاد و کتاب رو بازکرد..روح مجرد!..فهرستش رو نگاه کرد.. منم همینجوری دلم تاب تاب میزد..کلمه خلاص! رو که شنیدم راحت شدم...

البته بعدش دیدم ساکهای چند تا روحانی رو دارن همینجور نگاه میکنن..تازه دو ریالیم جا افتاد که اینجا..کتاب  ممنوعه!!!

این بود اولین ماجرا در بدو ورود!

چه جور بود؟!!!

نظرات 35 + ارسال نظر
نازنین (سودا) یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 02:28 ب.ظ http://ehsaseeshgh.blogsky.com

سلام
عالی بود ...
تازه داشتیم گرم میشدیم و تو عمق داستان رفته بودیم که خلاص شدین، واقعا بانمک بود !! خیلی جالب بود قسمت اول سفرتون ،
کتاب چرا ممنوعه دیگه
بی صبرانه منتظر ادامه شم ...واقعا ممنون...

سلام بر شما
ممنونم.راست میگین..یه دفعه تمومش کردم!خب..همینقدرش هم با کلی مصیبته!اگه وقت بود بیشتر ادامه میدادم.
اما ممنوع بودن کتاب.اینو از این جهت گفتم که معمولا تو گیتهای بازرسی دنبال اشیای برنده و یا مواد مخدر و امثال این چیزا میگردن..اصلا بذهنم نمیرسید که تو گیت به کتاب گیر بدن!..منتهی بعد متوجه شدم که اینا رو بعضی چیزا مثل زیارت عاشورا..مفاتیح ..و کلا کتابهایی که بتصور اونا تبلیغ شیعه هست حساس اند..البته من مفاتیح هم داشتم ولی چون کوچولو بود انگار دستشون نیومد!..خلاصه ما که حسابی غافلگیر شدیم!
ممنون از لطف شماا

آرامش یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 02:39 ب.ظ

باسلام
یارب بیت الحرام
ساعت هشت و نیم شب روز 21مهرماه ...
شما رفتین و حالا دارین مینویسین ولی دل من به لرزه افتاد نمیدونم چه حسی دارین که با این فاصله زمانی دارین اون روزا رو مرور میکنید اونم اینطور جزئی.
زندگیتون سرشار از نور خدایی

سلام علیکم
البته بیشترین انگیزه ام تقاضای دوستان هست..بهرحال یه جور تجربه ها و حالاتی است که شاید بدرد دیگران هم بخوره..
ممنون از دعای قشنگتون.
التماس دعا.

اپسیلون یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 03:41 ب.ظ http://anti-ebliss.blogfa.com

سلام گرامی
جالب بود. لابد می ترسند این کتاب ها رد و بدل بشه ...مردم هوشیار شن ... شیعه تبلیغ شه ... و همه اینها به ضرر اونهاست.
انشاا... یه روز همه با امنیت خاطر و بی دغدغه فقط با عشق به دیار معشوق برن ...به امید ظهور حق.

سلام بر شما
بله..واقعا عجیبه..جالب اینجاست که مثل همیشه روزگار این سخت گیریها نتیجه معکوس داره..مثلا چقدر در قبرستان بقیع زائر رو اذیت میکنن که اشک نریز..دعا نخون..و... و زائر رو واقعا عصبیش میکنن..
ممنون از شما
التماس دعا

صدف یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 10:23 ب.ظ http://setareshab12.blogfa.com

سلام استاد
ممنون از این خاطره تون حالا چرا اونجا کتاب ممنوعه هر نوع کتابی ممنوعه؟

سلام علیکم
در کامنتهای قبلی توضیح دادم..نه ..کتابهایی که بخیال اونا تبلیغ شیعه است!...
ممنون از شما

شازده کوچولو یکشنبه 19 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:35 ب.ظ

سلام استاد
هیجان این جور لحظات در خواننده هم استرس ایجاد میکنه چی برسه به خود فرد روبرو شده با جریان!
خدا دوستتون داشته که زیارت عاشورا یا جامعه ی کبیره همراه نداشتین!
فرصت حضور میسر شد خاطره ای از کتاب ادعیه داخل مسجد النبی (سلام خداوند بر وجود نازنینش باد)براتون تعریف میکنم اگر خدا بخواد تا به رندی بنده در مسجد پیامبر بخندید

سلام بر شما
دقیقا همینطوره!
البته من مفاتیح داشتم ولی هم کوچولو بود..هم استتار داشت!..
ولی خوب ..فکرش رو نکرده بودم که تو گیت بازرسی هم به کتاب گیر میدن!
انشاا...
ممنون از لطف شما

قطره های باران دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 01:26 ب.ظ http://rainsdrops.blogfa.com

سلام خدمت شما
ممنون از حضور و نظرتون
نه من خودم کشف نکردم در پی این ماجرا تحقیق کردم و در جاهای مختلف متوجه این موضوع شدم البته گوگل معانی دیگری هم دارد که یک از این موارد همین معنی است.
آغاز سفر پرهیجان و جالبی داشته اید و البته دست به قلمتون در این زمینه فوق العادست و تونسته بودین خیلی جذاب به تصویر بکشید.موفق باشید.التماس دعا

سلام علیکم
خواهش میکنم
ممنونم از نظر لطف شما..و متشکرم از حضور شما...سرفراز باشید..

شیرمردی دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 04:01 ب.ظ


سلام استاد...
بله ماشاا... دست به قلمتونم هم که عالیه.....
لحظه های هول وهراس راخیلی خوب توصیف کردید طوریکه در دل خواننده هم هراس افتاد...
ممنون از اینکه مینویسید... خداقوت.

سلام بر شما
نظر لطفتونه.....ممنون از اینکه تشویقمون میکنید!
و ممنون ازاینکه میخونید..خدا یارتون

azadi دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 05:22 ب.ظ

سلام استاد شبتون بخیر
استاد یه خواهش دارم از لحظات عرفانی سفرتون بیشتر بنویسید از لحظه اولین باری که چشمتون به خونه خدا اقتاد ار غربت بقیع بگید خیلی مشتاقم بشنوم ار صحرای عرفات بابام میگفتن غربت بقیع رو تا نبینی از نزدیک حس نمیکنی میگفتن تا چشت میفته به بقیع ناخوداگاه اشکت جاری میشه میگفتن غروباش خیلی دلگیره کاش............ماهم روزیمون میشد دعا کنید خدا یهمون یه نگاه خاص داشته باشه بازم ممنون جالب بود مطلبتون

سلام علیکم
...حالا اگه لحظه عرفانی نداشتیم چیکار کنیم؟!!..باشه ..انشاا...
البته من چون قبلا یه عمره رفته بودم قضیه مواجهه اول با مسجد الحرام تو سفر عمره برام رخ داد...که البته از اون خاطره هم یه نوشته دارم...بله همه اون صحبتها درسته..امیدوارم توفیقی باشه..بنویسم..
انشاا..خداوند توفیق این سفررا نصیب شما و همه دوستان این خانه و همه علاقمندان بفرماید
ممنون از حضور شما

ربیعی دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 07:32 ب.ظ

بنگر چه زیباست حکایت زندگی
بازیگر تویی.کارگردان تویی.تماشاچی تویی.قصه نویس تویی.ترانه خوان تویی.آری تو فقط این همه ای.....
باسلام.من اکثر اوقات میام به جمع تون اما گاهی اوقات نظری ندارم اما نظر دیگران رو میخونم
راستی خاطره تونم خوب بود گاهی اوقات که به هیچ چیز نمیشه گیر داد کتاب داشتن هم جرم میشه...

سلام بر شما
ممنونم که به این خونه سر میزنید..خوشحال میشم..بخصوص وقتی نوشته شما رو میبینم..
انشاا..که در همه صحنه های زندگی..با عنایات حق موفق باشید
التماس دعا

سهبا دوشنبه 20 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:01 ب.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

چه استقبال گرمی هم شده از شما ...
اما حقیقتا فرصت کتاب خوندن هم فراهم شد اونورا ؟ جالبه برام ...
سلام . منتظر خواندن سفرنامه هیجان انگیز بعد هستم .

هادی سه‌شنبه 21 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 08:17 ق.ظ

در جواب به سهبا
سلام علیکم
ببخشید .جوابتون حذف شد..لذا مجزا گذاشتم.
بله..اتفاقا یکی از نکاتی که بنظرم اهمیت داره نحوه استفاده از اوقات..در اونجاست..که حالا مفصل تر توضیح خواهم داد. نمیدونم شما تا بحال مشرف شدید یا نه..البته سفر عمره با حج واجب فرقهایی داره ولی در حج واجب که زائر اوقات نسبتا خوبی رو در اختیار داره..و خیلی خوب میشه ازش استفاده کرد..
ممنون از لطف شما

خیال خال چهارشنبه 22 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 04:10 ب.ظ http://www.khiyalekhal.blogfa.com

سلام استاد
به کمالاتتون دست به قلمتون هم اضافه شد

راست میگین استاد اصلا کلا وقتی به آدم گیر میدن آدم به خودش هم شک میکنه. مثلا توی راه مشهد وقتی راننده داد میزنه خواب نباشین. به زور خودمونو اجیر میگیریم که انگار یک کیلو مواد داریم و می خوایم مامور بهمون شک نکنه
ولی اونجا واقعا حمل یک کیلو مواد مخدر همچین جرم محسوب نمیشه نسبت به یه کتاب الغدیر
برام جالب قسمت کتاب شعرش بود. حالا شاعر کی بود؟ شما هم اهل دلین استاد!!!

من گفتم با این حساسیتی که شما نوشتین الان اومدن و کتابها رو گرفتن شما هم کلی دردسر کشیدین که پسش بگیرین که یهو گفتین خلااااااص

سلام علیکم
اضافه شد؟یعنی تا حالا نبود؟!
..حالا شما هم گیر دادین به شعرش!..حافظ بود!
واما ..خلاص..مثل اینکه تو ذوق خیلیها زده! .. بالاخره یه جاییش باید یه گیری داشته باشه..والا چشم و...این حرفا!
ممنون از لطف شما..
التماس دعا

قطره های باران چهارشنبه 22 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 07:58 ب.ظ http://rainsdrops.blogfa.com

با سلام خدمت شما
ممنون از نظرتون خیلی جمله جالبی گفتین.
بله متاسفانه امروزه کم کم دارن اعتقادات و باورها و ارزشهامون رو از ما می گیرن تا بتونن بر ما غلبه کنن.برای ما دعا بکنید تا در مسیر حق گام برداریم و همواره ثابت قدم باشیم.آمین
التماس دعا

سلام برشما
خواهش میکنم
انشاا..که خداوند همه ما رو در ثات قدم در راه خودش یاری کنه..
محتاجیم بدعا
لطف شما مزید

مریم پنج‌شنبه 23 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:27 ب.ظ

سلام مهربان استادم
زیارتتان قبول
دلتنگی واژه کوچکیست برای بیان مهربانیتان
دعا فراموش نشود

سلام برشما...
خوشحال شدم از حضور شما
دعاگو بودم....
شرمنده نظر لطف شما هستم
خداوند یار و نگهدارتان..

سهبا جمعه 24 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:56 ق.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

نشان بخت بلندست و طالع میمون
علی الصباح نظر بر جمال روزافزون
علی الخصوص کسی را که طبع موزونست
چگونه دوست ندارد شمایل موزون
گر آبروی بریزد میان انجمنت
به دست دوست حلالست اگر بریزد خون
مثال عاشق و معشوق شمع و پروانه‌ست
سر هلاک نداری مگرد پیرامون
بسوخت مجنون در عشق صورت لیلی
عجب که لیلی را دل نسوخت بر مجنون
چگونه وصف جمالش کنم که حیران را
مجال نطق نباشد که بازگوید چون
همین تغیر بیرون دلیل عشق بسست
که در حدیث نمی‌گنجد اشتیاق درون
اگر کسی نفسی از زمان صحبت دوست
به ملک روی زمین می‌دهد زهی مغبون
سخن دراز کشیدیم و همچنان باقیست
حدیث دلبر فتان و عاشق مفتون
جفای عشق تو چندان که می‌برد سعدی
خیال وصل تو از سر نمی‌کند بیرون

سلام برادر بزرگوارم . آدینه تان بخیر و سلامت . امید که خوشه چین مهر خداوندگار باشید .

هر که دلارام دید ، از دلش آرام رفت
چشم ندارد خلاص ، هر که در این دام رفت

یاد تو می رفت و ما ، عاشق و بی دل بُدیم
پرده برانداختی ، کار به اتمام رفت

ماه نتابد به روز ، چیست که در خانه تافت ؟
سرو نروید به بام ، کیست که بر بام رفت

مشعله ای برفروخت پرتو خورشید عشق
خرمن خاصان بسوخت ، خانگه عام رفت

عارف مجموع را در پس دیوار صبر
طاقت صبرش نبود ، ننگ شد و نام رفت

گر به همه عمر خویش با تو برآرم دمی
حاصل عمر آن دمست ، باقی ایام رفت

هر که هوایی نپخت ، یا به فراقی نسوخت
آخر عمر از جهان ، چون برود خام رفت

ما قدم از سر کنیم در طلب دوستان
راه به جایی نبرد هر که به اقدام رفت

همت سعدی به عشق میل نکردی ولی
می چو فروشد به کام ، عقل به ناکام رفت

سلام بر شما...ممنونم از لطف و محبتتان....در بناه حق باشید

اپسیلون جمعه 24 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 12:43 ب.ظ http://anti-ebliss.blogfa.com

سلام گرامی
جمعه تون بخیر
ملتمس دعا هستیم
اللهم عجل لولیک الفرج

سلام بر شما
ممنونم از محبت شما..
اتفاقا متنی را در وب شما نوشته بودم..که بدلیل مشکلات فنی حذف شد!
التماس دعا

قطره های باران یکشنبه 26 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 07:15 ق.ظ http://rainsdrops.blogfa.com

با سلام و خداقوت
آیا واقعا 2012 پایان دنیاست؟؟؟!!!! به روزم و منتظر حضورتان.
التماس دعا

سلام
ممنونم...
لطف کردید..

آرامش سه‌شنبه 28 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 06:02 ب.ظ

باسلام
السلام علیک یا سید الشهدا
بار دیگر فضای کشور را عطر شهیدان پر کرده است، ما به فضل الهی میزبان دو شهید گمنام هستیم، امشب وداع با شهیدان و فردا تشییع پیکر پاک شهیدان است. قطعا اینها بهترین سرمایه ها هستند.
انشاالله یادشان همواره جاوید بماند

سلام بر شما
بله..اتفاقا یه جورایی یه لطفی رو از این شهید مظلومی که یه شب در خانه زهراس میهمان بود خودم دیدم..
ممنون از یاداوری شما

قطره های باران چهارشنبه 29 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 11:56 ق.ظ http://rainsdrops.blogfa.com

با سلام
با تشکر از لطفتون که با مشغله های کاری باز هم لطف می کنید و به وبلاگ ما سر میزنید...
چقدر نظر زیبا و جالب و در عین حال ناراحت کننده نوشته بودین ولی واقعا شهر ما به داشتن استادانی همچون شما برای پیشرفت و آگاهی نیاز دارد و انشالله که سایه شما بزرگ مردانی همیشه باشد تا خداوند این توفیق را به ما بدهد تا بتوانیم از معلومات شما بزرگوار استفاده کنیم...
در پناه ایزد حق موفق باشید.التماس دعا

سلام علیکم
خواهش میکنم..
شرمنده لطف و مجبت شما ...
در بناه حق باشید

hich جمعه 1 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:19 ق.ظ


شنیده‌ام سخنی خوش که پیر کنعان گفت
فراق یار نه آن می‌کند که بتوان گفت
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر
کنایتیست که از روزگار هجران گفت
نشان یار سفرکرده از که پرسم باز
که هر چه گفت برید صبا پریشان گفت
فغان که آن مه نامهربان مهرگسل
به ترک صحبت یاران خود چه آسان گفت
من و مقام رضا بعد از این و شکر رقیب
که دل به درد تو خو کرد و ترک درمان گفت
غم کهن به می سالخورده دفع کنید
که تخم خوشدلی این است پیر دهقان گفت
گره به باد مزن گر چه بر مراد رود
که این سخن به مثل باد با سلیمان گفت
به مهلتی که سپهرت دهد ز راه مرو
تو را که گفت که این زال ترک دستان گفت
مزن ز چون و چرا دم که بنده مقبل
قبول کرد به جان هر سخن که جانان گفت
که گفت حافظ از اندیشه تو آمد باز
من این نگفته‌ام آن کس که گفت بهتان گفت

صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کجا

دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا

چه نسبت است به رندی صلاح و تقوا را
سماع وعظ کجا نغمه رباب کجا

ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا

چو کحل بینش ما خاک آستان شماست
کجا رویم بفرما از این جناب کجا

مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است
کجا همی‌روی ای دل بدین شتاب کجا

بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال
خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا

قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا

خیال خال شنبه 2 دی‌ماه سال 1391 ساعت 07:31 ب.ظ http://www.khiyalekhal.blogfa.com

سلام استاد. ما شاا... انقدر تند تند و با سرعت نور به روز میکنین که ادم وقت نمیکنه بخونه
ما رو تو خماری خاطرات سفر گذاشتین
ما که اپ دیت نمی کنیم مشتری نداریم ولی شما بیشتر مشتری مداری کنین و به خاطره تقاضای زیاد عرضه رو هم توسعه بدین
مثل همیشه موفق باشین
یاعلی

سلام برشما
واقعا شرمنده ام!...
میدونید..یه واقعیتی هست و اون اینه که همیشه ایجاد اولیه کار سختیه!....وقتی میخوای بنویسی یه دفعه دهها گزینه مشابه میاد جلو ذهنت..همین انتخاب رو سخت میکنه و کار بتاخیر میافته..در حالیکه مثلا سوال جواب دادن اینطور نیست..لذا میبینید کامنتها رو راحت جواب میدم..چون مشخصه...
شاهد دیگه ش هم اینه که خیلیها میان از اینجا سر میزنن ولی نظر نمیگذارن!احتمالا اونا هم همین مشکل رو دارن!فکر میکنن که اینو بگن یانه..اخرش هم منصرف میشن!
ومن از همینجا باونا عرض میکنم که همون چیزی که بنظرتون میاد بنویسین..و مطمان باشین که مفیده..
بهرحال ممنون از تذکربجاتون!

قاصدک شنبه 2 دی‌ماه سال 1391 ساعت 07:40 ب.ظ

فکر ممنوع!
چیزی که خیلی وقت ها در زندگی باهاش مواجهیم اما برامون ملموس نیست این یه نمونه ی ملموسش بود...

خوش اومدین!
صفا اوردین!...

[ بدون نام ] شنبه 2 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:45 ب.ظ

سلام استاد وقتون بخیر خاطره جالب و هیجان انگیزی بود امیدوارم در آینده خاطرات زیبای دیگتونم برامون بنویسید.التماس دعا

سلام بر شما
معلوم میشه خیلی سرتون شلوغه!
بهرحال خیلی ممنونم..خوشحالمون کردین
التماس دعا

مقصودی مود دوشنبه 4 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:32 ب.ظ

سلام
استاد واقعا خیلی خوب توصیف می کنید ها!! قلب من درد گرفت مخصوصا جایی که گتید کتاب روح مجرد ....
استااااااااد ما متظر خارات لحظه های ناب هستیم که با همین توصیف عالی بگید برای ما

سلام بر شما
خیلی ممنونم..
ضمنا خیلی خوش امدید!...
ممنون از لطف شما

.. سه‌شنبه 5 دی‌ماه سال 1391 ساعت 09:36 ب.ظ

اسکیمو:اگر من چیزی در مورد خدا و گناه ندانم آیا باز هم به جهنم میروم؟ کشیش:نه اگر ندانی نمیروی اسکیمو:پس چرا می خواهی این ها را به من بگویی؟؟ "آنی دیلارد"

..................!!

خیال خال چهارشنبه 6 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:20 ق.ظ http://www.khiyalekhal.blogfa.com

خانومای خونه دار یه لیست رو یخچالشون دارن که اسم عنواع غذاها که بلدن روش نوشته شده.هر وقت میمونن که چی درست کنن یه سری بهش میزنن
شما هم یه لیست از خاطراتتون رو کنار سیستمتون بزنین و مارو نجات داده و یک سری بهش بزنین
یاعلی

..عجب!!

یاس دوشنبه 11 دی‌ماه سال 1391 ساعت 02:55 ق.ظ

سلام استاد مطالبتون دست به قلمتون همش عالی وبیست وقتی به وبلاگتون سرمیزنم حال دلم خوب میشه.دعام کنید این روزاخیلی محتاج دعام مرسی

سلام برشما
خیلی خوش امدید.یادم نیست که قبلا هم اومدین اینجا یا اولین دفعه است..بهر حال خوشحالمون کردین..
ممنونم از نظر لطف شما....خدارو شکر..انشاا..که همیشه حال دلتون خوب باشه..
انشاا...
ممنونم از حضورتون

سعا جمعه 15 دی‌ماه سال 1391 ساعت 06:58 ب.ظ http://www.loloaman77.blogfa.com

سلام
خسته ام از آرزوها؛آرزوهای شعاری

شوق پرواز مجازی؛بالهای استعاری

لحظه های کاغذی را؛روز وشب تکرارکردن

خاطرات بایگانی ؛زندگی های اداری

آفتاب زرد وغمگین؛پله های رو به پایین

سقفهای سرد و سنگین؛آسمانهای اجاری

با نگاهی سرشکسته؛چشمهایی پینه بسته

خسته از درهای بسته؛خسته از چشم انتظاری

صندلیهای خمیده؛میزهای صف کشیده

خنده های لب پریده؛گریه های اختیاری

عصر جدولهای خالی؛پارکهای این حوالی

پرسه های بی خیالی؛نیمکتهای خماری

رونوشت روزها را؛روی هم سنجاق کردم

شنبه های بی پناهی؛جمعه های بی قراری

عاقبت پرونده ام را؛با غبار آرزوها

خاک خواهد بست روزی؛باد خواهد برد باری

روی میز خالی من؛صفحه ی باز حوادث

در ستون تسلیتها؛نامی از ما یادگاری

سلام علیکم
خیلی ممنون...
خوش امدید..
ممنون از شعرزیبایتان..

قطره های باران شنبه 16 دی‌ماه سال 1391 ساعت 07:28 ب.ظ http://rainsdrops.blogfa.com

با سلام و خدا قوت خدمت شما
با مطلبی تحت عنوان تعامل با متظاهران به اسلام... به روزم....موفق باشید

سلام بر شما
خوش بحال شما که بروزید...
ما که مدتهاست از روز دور افتاده ایم!
باز هم ممنون از لطف شما

نازنین (سودا) جمعه 22 دی‌ماه سال 1391 ساعت 10:07 ق.ظ

سلام
نمیخواید پست جدید بذارین؟
شما شروع کنید هر چی ننویسید بی رغبت تر میشید !

سلام برشما
راست میفرمایید..
چشم انشاا....ممنون از تذکر شما!

نازنین (سودا) جمعه 22 دی‌ماه سال 1391 ساعت 05:06 ب.ظ

راستی این ایامو هم تسلیت میگم و التماس دعا

باز هم تشکر..
من هم خدمت همه عزیزان تسلیت عرض میکنم...از دعا فراموشمون نکنید

azadi شنبه 23 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:21 ب.ظ

سلام استاد عزاداریاتون قبول
معلوم میشه سرتون شلوغه فصل امتحاناس دیگه دلمون که تنگ میشه میایم اینجا سر میزنیم اما وقتی پست جدید نمیذارین حسابی حالمون گرفته میشه دارم میام بیرجند وحتما میام خدمتتون به هر حال هرجا هستید موفقو پیروز باشید واسه ما شاگرداتونم مخصوصا تو نیایشاتون دعا کنید اخه فصل امتحانای ما هم هست خیلی محتاج دعاییم
سایتوم مستدام

سلام برشما
از شما هم قبول باشه.
بله..امتحانا و چند گرفتاری دیگه!
ببخشید اگه حالتون ...انشاا...جبران میکنم!
دعاگوی همگی هستم..و سخت محتاج دعا..
ممنون از لطف شما

فاطمه فنودی شنبه 23 دی‌ماه سال 1391 ساعت 05:02 ب.ظ http://tadabbor-quran.blogfa.com/

سلام استاد-چه خبر ؟؟ منتظر مطلب تازه ایم
با یه مطلب جدید در وبلاگ قرآنیم بروزم

سلام علیکم
میبینید که!انچه عیان است چه حاجت ..!
چشم..انشاا...میام.
خیلی ممنون..لطف کردید

صبا پنج‌شنبه 28 دی‌ماه سال 1391 ساعت 02:59 ب.ظ http://azadisedaghat.blogfa.com

خطابه توبه...........

ممنون

جواد شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 01:55 ب.ظ

سلام، خیلی مخلصیم، طرف فهمیده که شما اهل مطالعه و تحقیق هستین گفته "خلاص"

سلام
ما بیشتر!...خلاص اش خیلی چسبید!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد