نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

آخرت در دوقدمی ما

یا من هو علی کل شی قدیر

لحظه های زندگی بی خواست و اراده ما بسرعت سپری میشوند و ما در این میان بسیاری از این اوقات را ندانسته از دست داده ایم و همچنان از دست میدهیم..و شاید اندکی از اوقات ما هم با توجه سپری شده باشد. اما گاه وقوع حادثه ای غیرمنتظره  ما را تکان میدهد و چشم های ما را بروی حقایق میگشاید!

واقعه ای که جند روز پیش برایم رخ داد از این قبیل بود!در صحنه ای باور نکردنی خود را در میانه دنیا و اخرت دیدم!ولی تقدیر براین بود که دوباره به دنیا برگردم با کمترین آسیب!البته بارها نکاتی از این دست را در سخن گفته بودم اما این بار بعینه مشاهده کردم..و شنیدن کی بود مانند دیدن؟!

بعینه دیدم که ما هیچکاره ایم و هر چه هست دست توانای اوست!

بعینه دیدم که هر آن از حیات ما معجزه ای است باور نکردنی!

بعینه دیدم که همه چیز در تحت اراده و خواست اوست!

بعینه دیدم که هر آن میتواند سفر آخرت ما شروع شود!

بعینه دیدم که وقتی از این دنیا تو را میبرند فقط خودت هستی و خودت و اعمالت و دیگر هیچ!

بعینه دیدم که اگر خداوند بخواهد در سخت ترین شرایط آُِّسیب نمی بینی!

و......

بله ..همه اینها را در کمتر از یک چشم بهم زدن خودم مشاهده کردم!

و حالا میفهمم که هر لحظه زندگی ما همین است..

در هر لحظه معجزاتی در حال رخ دادن است وآن ادامه حیات ماست منتهی چون تکراری است او را نمیبینیم!

پس در هر لحظه توجه به او لازم است...

و حالا میفهمم که در هر لحظه باید آماده سفر آخرت بود..

شاید معجزه حیات ..دیگر برای ما ادامه نیابد!


نظرات 25 + ارسال نظر
عباسی چهارشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:27 ق.ظ http://misaghm.com

سلام
متن قبل تاملی بود و اعتراف می کنم برا لحظاتی منو به فکر وا داشت
گاهی اوقات انوقدر دچار روز مرگی زندگی می شیم که هدف اصلیمون یادمون میره و یه تلنگری لازمه تا به خودمون بیایم
ممنون

سلام
ممنون از حضورتون

مریم چهارشنبه 15 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:28 ب.ظ

سلام
رفته بودم مشهد... تازه دل رو صفا داده بودم و داشتم از حرم بعد از یه شب زنده داری مشت میرفتم هتل
خواستم برم اونور خیابون که یهو یه وانتیه با سرعت تموم اومده و از یک میلیمتری من رد شد طوریکه آستین لباسم به طور کل جر خورد و پاره شد...
اما توو اون ثانیه هایی که ماشین رد میشد انگاری یه دستی از غیب از پشت لباسمو گرفت و کشوندم به طرف عقب
اگه اون ماشین توو اون خیابون خلوت بهم میزد مطمئناً صدمه جدی میدیدم
دارم میگم واقعاً چشمهای خدا همیشه با ماست و مراق ماست تا نکنه...
و ما چقدر ناشکر و دور از جان شما نادان هستیم که درک نمی کنیم عمق این مهربانی خدا را
خدایی که کودک را در بطن مادر نگه میدارد... حتی شده مادر در تصادف یا اتفاقی بمیرد و اما جان بچه سالم میماند
خدایی که ذره ذره مراقب توست و همراه توست
اما... هل یتفکرون؟؟؟؟
ممنونم مهربان استادم
تلنگری بود بر غر زدن اینروزهایم بر سر خدا...
که بدانم هیچ کارش بی حکمت نیست

سلام
بله..از این اتفاقات برای هریک از ما زیاد رخ داده..ولی بقول شما یادمون میره...خیلی از این اگرها در زندگی ما هست..اگر اون وقت اینجور میشد..اگه...اگر..... و اصلا در هر لحظه از زندگی ما بی نهایت اما و اگر ممکنه رخ بده...که ادامه عادی زندگی یکی از اون هاست!ولی ما توجه نداریم..
و خدا هم صبور در مقابل بی صبریهای ما..!!
ممنونم از لطف شما

نازنین پنج‌شنبه 16 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:55 ب.ظ http://ehsaseeshgh.blogsky.com

سلام
کامنتتون سفید بود سکوت رو اینبار ترجیه داده بودید...
مگه چه اتفاقی براتون افتاد که بعینه حسش کردین؟
آره واقعا در دو قدمی ماست ...
کافیه فقط گذر آدم به بهشت زهرا بیفته تا آخر دنیا رو ببینه ...کافیه مرگ یکی رو مقابل چشمات ببینی... اونوقته که توی اونلحظه ذره ای از قیامت جلو چشمت ترسیم میشه انقدر میترسی و درد میکشی که ... کاش ما آدما عبرت بگیریم ... کاش...

سلام
همونطور که اونجا هم گفتم..کامنتم ارسال نشد!
یه تصادف شدید بود که واقعا بخیر گذشت!
و جالب اینه که تا حادثه برای خود ادم رخ نده باورش نمیشه که خودش هم...
خیال میکنه مرگ برای دیگرانه!در حالی که بقول یه دوست.ما در اغوش مرگیم..!و بی توجه بان!!
باز هم مصیبت ازدست دادن مادر عزیزتون رو بشما تسلیت میگم..
خداوند صبرتون بده
ممنونم از حضورتون

فاطمه فنودی جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:21 ق.ظ http://pang-pang.blogfa.com/

سلام استاد
یکی واسه خوشبختی من برنامه ویژه ای داره ....وبلاگم ....منتظر حضور گرمتان...


دلم بی قرار عشق الله است دعا کنید تا همیشه قلبم عاشق بماند-همین!

سلام..
اول اومدم...
چه بی قراری مبارکی است ..این بی قراری..
دلتان هماره بی قرار عشق الهی باد!
از حضورشما ممنونم

صدف جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:22 ب.ظ

سلام بزرگوار
متن تکاندهنده ای بود اما چه بگویم که این تکان ها لحظه ایست و ما دوباره فراموش میکنیم که او همیشه با ماست و ما را نظاره می کند.

سلام
ممنون از لطف شما

زهـرا جمعه 17 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:58 ب.ظ http://anywherewithu.blogsky.com/

سلام بزرگوار
چقدر این قسمت قشنگ بود
"در هر لحظه معجزاتی در حال رخ دادن است وآن ادامه حیات ماست منتهی چون تکراری است او را نمیبینیم!"
همیشه چیزهای تکراری رو نمی بینیم ولی وقتی از دستش دادیم یا یه مدت نداشتیمش قدرشو میدونیم

سلام
رسیدنتون بخیر..جاتون خالی بود!
بله..هرلحظه تداوم حیات ما برابر است با هزاران هزار رخداد منظم معجزه گونه..که از همه انها بی خبریم....و لذا خیال میکنیم مرگ امری است دوردست!در حالیکه دقیقا برعکس است..
ممنون از لطف شما

اپسیلون شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:00 ق.ظ http://anti-ebliss.blogfa.com

بسیار زیبا بود .واقعا حس خودتون رو منتقل کردید.
شاید تا لحظاتی دیگر سفر آخرتمان آغاز شود ...
چه اندوخته ای داریم!!!

من که واقعا دلم بولایت مولا علی (ع) خوشه ...والا توشه چندانی که نداریم.

الحمدلله!
بله..اگر سفر اخرت را جدی بگیریم..نحوه زندگی کردن ما متفاوت میشود..اگر مرگ را نزدیک بدانیم..شاید بسیاری دغدغه ها را کنار بگذاریم..شاید اینقدر درگیر امور اعتباری بیهوده دنیا نشویم..شاید به لوازم محب اهلبیت بودن پایبند شویم...دعا کنید چنین باشیم
ممنونم از لطف شما

سهبا شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:17 ق.ظ

سلام .
زندگی از این لحظات بسیار پیش پای ما می گذارد , اما متاسفانه ما نه تنها درس نمی گیریم که به راحتی هم فراموش می کنیم این تلنگرها را !
امید که همیشه سلامت باشید و برقرار .

سلام
ممنون از لطف شما
موفق باشید

مریم دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:52 ب.ظ

دا به حق علی و دعا به حق علی
دوا به حق علی و شفا به حق علی

چه سرفرازم و آقا شدم برای خودم
بلند میشود و افتاده پا به حق علی

گدای کوچه ی زهرا شدم عزیز شدم
بزرگ میشود اینجا گدا به حق علی

عجیب نیست اگر باز هم دری واشد
نجات داده مرا بارها به حق علی

مگر نه اینکه همیشه خجالتم دادی
مگر نه اینکه تو گفتی بیا به حق علی

چه خوب دست من و دامنت گره خورده
شده ست این گره ی بسته وا به حق علی

تمام حاجتم این بود آشتی با تو
شده ست حاجت کهنه روا به حق علی

قاصدک دوشنبه 20 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 05:02 ب.ظ

سلام چند تا مطلب جدید گذاشتم اگه وقت داشتین بخونین

صدف سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:01 ب.ظ http://setareshab12.blgfa.com

با سلام و عرض ادب و احترام
شهادت مظلومانه امام جعفر صادق (ع) بر شما تسلیت باد.
امام صادق (ع) می فرمایند: ایمان سراسر عمل است و گفتار برخی از آن عمل.
خدا کند که ما شیعیان ایمان داشته باشیم نه فقط گفتار.

سلام برشما
ضمن عرض تسلیت متقابل..
در این روزها در حرم رضوی نایب الزیاره بودم
التماس دعا

مریم سه‌شنبه 21 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:03 ب.ظ http://www.najvaye-tanhai.blogsky.com

السلام علیک یا اباعبدالله....السلام علیک یا جعفر بن محمد...ایها الصادق و یابن رسول الله
این درست که جامۀ من شبیه هیچکدام از شاگردانت نیست و ردایی و عبایی در بساط ندارم
درست که هیچکدام از E-Bookهای من بوی پوست تازۀ کاغذهای شاگردانت را ندارد
اما برای شما چه فرقی میکند؟شاگرد،شاگرد است دیگر
چه قلم و ورق بدست بگیرد مثل یک کاتب و بنشیند روبروی شما و تعلیم ببیند چه مثل منِ قرن ها دورتر از شما،
غرق شود در خودِ تنهایش و کمی از روزهای بودن شما تربیت شود...
من آمده ام حضرت استاد(علیه السلام)
قبولم کن به شاگردی و تربیت م کن برای ایستادن پای عشقِ خاندان ت
شهادت صادق آل طاها تسلیت باد
مهربان استادم

باسلام و تسلیت متقابل
در حرم رضوی بیاد همه دوستان و دعاگو بودم
انشاا... که همیشه دستگیرمان باشند..
ممنونم..

مقصودی چهارشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:53 ب.ظ

قدر این یکدم و یک لحظه بدان/تا تو اندیشه کنی ،آنهم نیست
چفدر تامل برانگیز بود استاد!
استاد!چرا انسان فراموشکار است؟؟
فراموشی عرض ذاتی انسان است ؟
چرا همیشه بیداری و آگاهی حتی هنگام برخاستن از خواب هم دشوار است؟
چه چیزی در این میان است که ادمی همیشه غفلت می کند!!
با اینکه شاید بسیاراز رخداد ها را در خاطر ثبت کنیم اما این دست اتفاقاتی که شما فرمودید همیشه فراموش می شود!

این سوال و سوالاتی از این دست دقیقا همان نقطه حساسی است که اگر ادمی بدان واقف شود ...نقطه عطفی در زندگیش میتواند باشد..
اگر متوجه شود که غفلتی دائمی در کمین اوست..
که حتی با علم هم جمع میشود!!و میشود حجاب نورانی!!
...و یا بقول شما خیلی از رخدادهای بی ارزش در ذهن ما میماند ولی ..!!
بهرحال اینها همان گره های اصلی ادمی است..!!
بی جهت نیست که دانشمندی !بعد از سالها تحقیق کتاب مینویسد با نام انسان موجود ناشناخته!
و بی جهت نیست که ادمی محتاج تعالیم انبیاست..

اپسیلون پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:26 ق.ظ http://anti-ebliss.blogfa.com

سلام بزرگوار
این سه چهار روز فرصت نکردم به وبم سر بزنم.
اما از بعضی دوستان انتظار این طرز فکر رو نداشتم.

بهرحال بعضی نظرات رو جواب دادم و در وبلاگم گذاشتم تا همه بخونن.
نمی دونم چرا کسی فیلم ها رو نگاه نکرده!
اگه شما ندیده اید حتما نگاه کنید.

سلام بر شما
البته بنظر من نکاتی که برخی دوستان گفتند..نکاتی است که واقعا بذهن میاد...و خیلی کار خوبی کردین که اینها رو به بحث گذاشتید..
من فیلمها رو ندیده ام..فکر نمیکنم بتونم تو این روزها ببینم..اگه فرصتی شد باشه..

اپسیلون پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:35 ق.ظ http://anti-ebliss.blogfa.com

راستی فکر می کردم شما از این ترفندها و...مثل قانون جذب اطلاع دارید. می خواستم از شما در این زمینه کمک بگیرم.
می دونید خیلی ظریف کارشده طوری که هم باید دانش روز داشته باشی هم علم دین.
باید خیلی کار کنیم تا چشم بینا داشته باشیم و باید از خدا بخوایم که ما رو هدایت کنه.
و اگه به چیزی پی بردیم وظیفه داریم دیگران رو هم بیدار کنیم.
خیلی ممنون از اینکه در این بحث شرکت کردید.

البته بشخصه معتقدم که ما باید خودمان با کمک از تعالیم الهی و عقل الهی مسیر درست را بیابیم و بعد مطالب مختلف را با ان بسنجیم..اگر ملاکهای اصلی دست ما باشه و در موردش تامل کافی کرده باشیم..قدرت نقدو بررسی در این موارد هم پیدا میشه..مشکل اینه که قبل از تامل در مبانی فکری خودمان با این افکار روبرو میشویم...

رها پنج‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:00 ب.ظ http://idea90.blogsky.com

سلام
تجربه نزدیک شدن به مرگ را من فقط در عالم خواب وبیداری حس کردم.اون موقع یک مرتبه خودم را درقبر دیدم زیر خروارها خاک وفقط حس ندامت داشتم که چرا از گناهانم توبه نکردم؟والان بدون آمادگی مردم؟خدا توفیق توبه قبل ازمرگ وپاک شدن رادر این دنیا به ما بدهد.
ان شاالله سالم وموفق باشید.

سلام
خیلی تجربه مهم و ارزشمندیه!!!البته اگه باز مثل خیلی وقتای دیگه یادمون نره!!
ولی انصافا خیلی مهمه..ادم گاهی تلنگر شدید نیاز داره تا از خواب بیدار شه!!
ممنونم از لطف شما

hich جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:59 ق.ظ

...و دیگر هیچ !!!!!!!!!!!
فقط همین .

فقط او..
ودیگر هیچ!!

سهبا جمعه 24 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:15 ب.ظ

سلام برادر بزرگوار . روز آدینه تان بخیر و سلامت . به جای هر کلام اضافه ای , با غزلی از سعدی میهمانتان می کنم که به نیت شما باز شد :

ما نتوانیم و عشق پنجه درانداختن
قوت او می‌کند بر سر ما تاختن
گر دهیم ره به خویش یا نگذاری به پیش
هر دو به دستت درست کشتن و بنواختن
گر تو به شمشیر و تیر حمله بیاری رواست
چاره ما هیچ نیست جز سپر انداختن
کشتی در آب را از دو برون حال نیست
یا همه سود ای حکیم یا همه درباختن
مذهب اگر عاشقیست سنت عشاق چیست دل که نظرگاه اوست از همه پرداختن
پایه خورشید نیست پیش تو افروختن
یا قد و بالای سرو پیش تو افراختن
هر که چنین روی دید جامه چو سعدی درید موجب دیوانگیست آفت بشناختن
یا بگدازم چو شمع یا بکشندم به صبح
چاره همین بیش نیست سوختن و ساختن
ما سپر انداختیم با تو که در جنگ دوست
زخم توان خورد و تیغ بر نتوان آختن

سلام برشما
بسیار ممنونم از لطف شما...
واین هم غزلی از حافظ که به نیت شما گشوده شد:
ایدل مباش یکدم خالی زعشق و مستی
وانگه برو که رستی از نیستی و هستی
گرجان بتن ببینی مشغول کار او شو
هر قبله ای که بینی بهتر زخودپرستی
با ضعف و ناتوانی همچون نسیم خوش باش
بیماری اندر این ره بهتر ز تندرستی
در مذهب طریقت خامی نشان کفر است
اری طریق دولت چالاکی است و چستی
.....

زهرا شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:41 ب.ظ

سلام بزرگوار
خوش به سعادتتون
زیارت قبول
مارا به دعا کاش نسازند فراموش
رندان سحرخیز که صاحب نفسانند

سلام برشما
دعاگو بودم...
ممنون از لطف شما

ازادی یکشنبه 26 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 01:34 ب.ظ

سلام استاد ایام بکام
خدا روشکر که خدا حفظتون کرده واسمون
سالها پیش منم تموم کردم
تو بیمارستان همش میگفتم خدا بهم ی فرصت دیگه بده
که فقط برکردم
اما هیچوقت قدر دان این فرصت نبودم زندگی ما همیشه در حال رخ دادان حادثه اس حادثه هایی که خدا بهمون تذکر میده که باید اماده شیم دل ب دنیا نبندیم
همه مسافریم
خدایا مارو نا امید از درگاهت نکن و بی توشه نمیران امین التماس دعا

سلام
بله..همینطوره...وقت حادثه قولهایی میدیم..ولی بعد یادمون میره...
حالا منم فعلا که درد دارم...هنوز بیادشم..ولی فکر میکنم وقتی دردها بره...فراموش کنم!
کاملا درسته...دل بدنیا نباید بست..باید همیشه اماده رفتن بود..
ممنون از حضور شما...التماس دعا

. دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:12 ق.ظ

اللهم ارزقنی التجافی عن دار الغرور ....

الهی امین

. دوشنبه 27 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:13 ق.ظ

استعد لسفرک قبل حلول اجلک

فاطمه فنودی سه‌شنبه 28 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 06:55 ق.ظ http://pang-pang.blogfa.com/

سلام
چرا مسئولین شهر در مقابل جنگ نرم آرایش جنگی نمی گیرند؟.....
بروزم استاد

سلام
ممنونم...

نازنین (سودا) پنج‌شنبه 16 آذر‌ماه سال 1391 ساعت 04:38 ب.ظ http://ehsaseeshgh.blogsky.com

سلام
تو خونه تایپ و تحقیق انجام میدم
تحقیقمو که تحویل دادم دختره کلی بهونه آورد ... بحثمون شد هرچی بهش میدم راضی نمیشه وسواس داره براش بهترش کردم حتی چیزای که نگفته بودولازمه بهش اضافه کردم دریغ از یه تشکر!
نمیدونم من قدردون نیستم که همه نسبت بهم چنین برخوردی دارن یا دستم برامردم نمک نداره خستم کرده گاهی واقعا آرزوی مرگ میکنم
نمیدونم چرا همه باهام لج دارن
دلم یه خواب میخواد ...آروم و بی دغدغه ...
بی هیچ فکرو خیالی ...حتی نمیتونم زود یه فراموشش کنم نمیدونم ناراضیه ازم؟ که حتی تشکرهم نکرد،ولی من تمام تلاشمو کردم خدامیدونه قرارنیست تحقیق من یا تایپام شبیه کارای بزرگ باشه،کار دانشجویی در حد یه دانشجوئه خدا میدونه پولی که من در قبال کارم میگیرم 40درصد کمتر از کارای ناقصه کافینتاست...!
دیگه کار نمیکنم من ناراحتم که شاید راضی نبوده ولی بخدا از تحقیق خودم که ۲۰گرفتم هم بهتر بود...
میترسم بهش زنگ بزنموباز بهونه بیاره مامان بزرگم دعوام میکنه میگه تو کارتو به خوبی انجام دادی ارزش کارت خیلی بیشتر از پولیه که گرفتی اونم خیلی وسواس داره دست به پولش نزدم ولی خدا میدونه که 20تومن از 120تومنی که گرفتمو حق کارم بود همش خرج پرینت کارش کردم همینکارو کافینت میگفت حاضره سیصد ازم بخره خستم بخدا دیگه چیکاربکنم همش میخوام دست کمک بابام بشم
مطمئن هم هستم که اگه نمرش پایین بشه حداقل نمره اش 19میشه و تقریبا مطمئنم 20میشه
چیکار کنم مامانمم دیگه نیست که تسلی م بده نمیدونم شاید من زودرنجم بنظرتون این پولو خرج کنم یا.. نه؟

سلام علیکم
خسته نباشید..حقیقتش اونی که بذهن من میرسه اینه که آدم باید بین خودش و خداش شرمنده نباشه..و قطعا وقتی اینجوری باشه به کسی هم ظلم نمیکنه و حاضر نیست بخاطر ثمن بخس دنیا دین و اخرتش رو بفروشه..ولی اینکه حتما دیگران از ما راضی باشن یا نه..البته ما تلاشمون رو میکنیم..ولی ممکنه بعضی وقتا بعضیها خواسته های نابجا داشته باشن..لازم نیست ما حتما تسلیم خواسته اونا باشیم
اینم برام جالب بود که شما اینقدر دقت دارید به اینکه ایا این مبلغ رو مصرف کنید یا نه..این نشون میده که شما به حلال و حرام حساسید و این خیلی خوبه..اگه اینجور که میگید باشه..که شما مشکلی ندارین..
انشاا..خداوند مادر عزیزتون رو هم در این روز جمعه مورد رحمت قرار بده..
خداوند یارو یاورتون باشه

جواد دوشنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 09:46 ق.ظ

سلام، من این مطلبو درک می کنم، حدود دو ماه پیش درست در دمدمای نوروز، شبی روانه بیمارستان بستری و تا صبح در کشاکش مرگ و زندگی بودم، دانستم که زندگی دنیا و امور دنیوی بسیار ناپایدار و گذرا است و تصمیم گرفتم که این لحظات را به بهایی جز عزت و مردانگی نفروشم

سلام اقاجواد
عجب ..پس معلوم میشه خیلی بخیر گذشته...خوب شد چند روز پیش شمارویدم والا بااین خبر نگرانتون میشدم..سالم باشید
ممنون از لطف شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد