نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

هوالباقی!

یاهادی 

ضرب المثل معروفی است که میگویند...از بدگلایه نکن..که بدتراز آن هم هست!! 

در نوشته قبل شکوه از گذر فرصتها کردم...این دفعه چنان گرفتار گذر زمان شدم که اکنون با شرمندگی آمدم... و اگر نبود گلایه برخی دوستان...شاید همین اتفاق هم نمی افتاد.!!... 

بهرحال..اینها نشان میدهد که تنها بخشی از امور در اختیار ماست..و لذا باید به تقدیر حق تن در داد و رضایت قلبی پیشه کرد... 

رضا بداده بده وز جبین گره بگشای...که بر من و تو در اختیار نگشاده است...

 ما از سر امور آگاه نیستیم..و لذا وقتی خود را بدست تقدیر میسپاریم..گاه از نتایج حاصله متعجبیم..و این دقیقا بدلیل آن است که رضایت موقتی و آنی خود را ملاک میگیریم..واتفاقا حکیم لایزال دقیقا در همین جور جاها میخواهد مارا بیازماید و نیز تربیتمان کند!..ما نمیدانیم خیر ما در کجا و در چه چیز نهفته است..چه بسا همان اتفاقی که برایمان خوشایند نیست عامل تربیت و رشد ما باشد!چه بسا هجران..غربت..تنهایی..دوری..جدایی..مریضی..و بسیار اموری که در آغاز طالبش نیستیم ..به صحنه های ابتلا و امتحان و ارتقای ما تبدیل شود..و این صریح فرمایش خداوند است که عسی ان تکرهوا شیئا و هو خیر لکم...و جالبتر اینستکه عسی ان تحبوا شیئا و هو شر لکم!..پس معلوم میشود کراهت و رضایت اولیه خود را نباید ملاک بدانیم...

و اتفاقا این روزها گویا این اتفاقات بیشتر خودنمایی میکند..بتعبیر اهل علم..ما قصد لم یقع و ما وقع لم یقصد!آنچه میخواستیم نشد و چیزی شد که نمیخواستیم!..بله ..درسته..ولی قرار نیست که همیشه آنچه میخواهیم رخ بدهد..این اتفاق هم خود جزئی از برنامه است..

خلاصه آنچه اهمیت دارد حقیقت مطلق هستی است...که باطن همه امور است..و ما از همه چیز باید باو برسیم..و هم اوست که باقی است..غیر او جلوه های موقتی بیش نیستند..که می آیند و میروند..نه به آمدنشان دل خوش کنیم(که با رفتنشان ملالت پیش آِید) و نه با رفتنشان غم بدل راه دهیم..چرا که در همه این حالات آن حقیقت مطلق باقی است..و طبعا هر مقدار از این امور هم که رنگ او را داشته باشد باقی خواهد بود..صبغه ا.. و من احسن من ا.. صبغه..پس چه باک از رفتنها!

روزها گررفت گو رو باک نیست.. تو بمان ای آنکه چون تو پاک نیست..

و میدانم که توهمیشه ماندنی هستی...

نظرات 16 + ارسال نظر
زهـرا سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:34 ق.ظ http://anywherewithu.blogsky.com/

سلام بزرگوار
اتفاقا امروز یه مطلب خوندم فکر کنم متناسب با همین پست شما باشه

روزی مردی از خدا یک گل و یک پروانه خواست...
اما در عوض خدا به او یک کاکتوس و یک کرم ابریشم داد
مرد ناراحت شد.او نمی فهمید چه مشکلی در درخواستش بوده است؟ او فکر کرد:خوب،مردمان زیادی هستند که خداوند باید به آنها برسد.
و تصمیم گرفت سؤالی نکند.
مدتی بعد،مرد تصمیم گرفت به سراغ چیزهایی برود که خدا برای او فرستاده بود و مدت ها بود آنها را فراموش کرده بود.
او شگفت زده شد.از آن کاکتوس زشت و سخت یک گل زیبا روییده بود...
و آن کرم به یک پروانه زیبا تبدیل شده بود...
خدا همیشه همه چیز را درست انجام می دهد!
راه خدا همیشه بهترین است ، حتی اگربه نظر برسد که اشتباه است.
اگر از خدا چیزی خواستی و او به تو چیز دیگری داد،به او اعتماد کن.
مطمئن باش که او همیشه به تو آنچیزی را می دهد که به آن نیاز داری...

ممنون از مطلب زیبایی که گذاشتید

سلام
من هم تشکر میکنم از داستان قشنگی که نقل کردید..
بله..باید به خدا اعتماد کرد...و اعتقاد بخدا همان اعتماد باوست..و الا اگر اعتماد نباشد که دیگر اعتقاد چه معنایی دارد؟..و افسوس که ما اعتماد نداریم..در احکام و دستورات خدا کلی چند و چون میکنیم..میخواهیم فلسفه اش را بدانیم..‍‍‍ژست روشنفکری میگیریم و ..با عقلی که خودش بما داده..خودش را نقد میکنیم..البته اینها عیبی ندارد..ولی یک اثر حداقل دارد و ان اینکه بهترین فرصتها را از ما میگیرد..فرصتهایی که میتوانست با بندگی خدا همراه باشد و سعادت دنیا و اخرت را بهمراه بیاورد..انهم تنها با اعتماد کردن بانچه او فرموده(مثلا فرموده به والدین احسان کنید.. با همسرخود حسن معاشرت داشته باشید..از دیگران بگذرید..)و بهمین راحتی خیال مارا ارام سازد...بجای این راه اسان و ارمش بخش ..خود را درگیر امور متفرقه ای میکنیم..که هیچ نتیجه ای هم بهمراه ندارد...و البته این را خیلی دیر میفهمیم!!!
اما اگر بخدا اعتماد کرده بودیم..این فرصتها از بین نمیرفت!!
ممنون از لطف شما

نازنین سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:14 ب.ظ http://ehsaseeshgh.blogsky.com

سلام
گاهی واقعا مات و مبهوت میمونم تو امتحانای سخت سخت خدا....
نمیشه با رفتنشون به دلمون غم راه ندیم! گاهی نمیشه حسرت بعضی چیزا رو نخورد !حسرت کسانی روکه آدم با وجودشون یاد خدا میفته هرکسی توی دل من جای خودشو داره!خدام جای خودشو هرچند جاش خیلی بزرگتره! شکرشو میگم بخاطر داده ها و نداده ها و گرفته هاش ....

سلام
درسته..واقعا کسانی که باوجودشون ادم یاد خدا میافته..رو نمیشه از یاد برد..ولی خب این همون یاد خداست دیگه..محبت یاران خدا..دوستان خدا..و همه چیزایی که ادم رو بیادش میاندازن..در مسیر محبت خداست..
ممنونم....

سحر سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:46 ب.ظ

کلید قدر نیست در دست کس/توانای مطلق خدای است وبس....
گنجشک و خدا
روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت.فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هربار میگفت : می اید!من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه میدارد..وسرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست.فرشتگان چشم به لبهایش دوختند.گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود..با من بگو از انچه سنگینی سینه توست!
گنجشک گفت لانه کوچکی داشتم.ارامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام.تو همان را هم از من گرفتی.این طوفان بی موقع چه بود؟چه می خواستی از لانه محقرم؟کجای دنیا را گرفته بود؟وسنگینی بغضی راه بر کلامش بست.سکوتی در عرش طنین انداز شد.فرشتگان همه سر به زیر انداختند.خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود.خواب بودی..باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند.انگاه تو از کمین مار پر گشودی.گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود......
خدا گفت:و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی!اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود .ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت.های های گریه اش ملکوت خدا را پر کرد!!!

با سلام و سپاس بی دریغ که مثل همیشه سخنتان تلنگری بود به همراه ارامشی...
به راستی که "آدمی شاگرد و درد استاد اوست"

سلام
...براستی چقدر ندانسته زبان به شکوه گشوده ایم..در برابر خدای مهربان ..حلیم..صبور ..ستار..و غفورمان!و عجیب اینجاست که در ان هنگام همه چیز را از یاد میبریم..یادمان میرود که چقدر بدهکاریم.....
خدایا..جهل و نادانی و بی ادبی ما را بر ما ببخش...
ممنون از مطلب زیبایتان

مقصودی مود سه‌شنبه 7 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 03:19 ب.ظ

به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازاوست
سلام بر طلوع اندیشه هاتان
چند باری در سکوت و خاموشی به خانه پا نهادم اما شاید چون دیر سر زده بودم بنده هم خجل بودم ام ادلتنگی مرا هر روز به این خانه می کشاند هر روز مطالب و نظرات یکایک دوستان را دوباره می خواندم . اما امروز که امدم نوشته تازه
شما را خواندم و چقدر لذت بردم و باید بگویم بی ربط با حال این روزهای بنده و اتفاقاتی که برایم افتاد نبود.در هر اتفاقی حکمتی است که اگاهی نداریم .

خدایا!حکمت قدم هایی را که برایم بر میداری بر من اشکار کن،تا درهایی را که برویم می گشایی ندانسته نبندم و درهایی که به رویم میبندی به اصرار نگشایم.


سلام..
خوشحالم که این خانه بتواند مامنی برای رفع دلتنگیها..باشد و خدا را براین نعمتش شکر میگویم...و این یک واقعیت است که هیچیک از اتفاقات در دنیا هرچقدر هم که بزرگ جلوه کند در برابر حقایق ابدی هیچ نیست..واقعا همه اینها فانی است..دیر یا زود همه این دنیا را با همه تلخ و شیرینش باید رها کرد و رفت....انچه باقی است عملی است که از ما سر زده و ملکه جانمان شده..که چون جزئی از جان ماست از ما جدا نخواهد شد..و هیچکس هم جز خدا از ان باخبر نیست..فقط اوست که میداند در دل و اندیشه ما چه میگذرد..
و چه دعای زیبایی است دعای پایانی کلام شما....
ممنونم ..

هوالساقی!! چهارشنبه 8 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:24 ب.ظ

الا یا ایها الساقی ادر کأسا و ناولها ....

و سقاهم ربهم شرابا طهورا ...

که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها!

هو الراضی پنج‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:43 ق.ظ

اللهم رضنی من العیش بما قسمت لی

صدف پنج‌شنبه 9 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:40 ب.ظ http://setareshab12.blogfa.com

سلام استاد
من میومد ولی شما نمی اومدید و مطلب تازه نمی گذاشتید فکر کنم سرتون خیلی شلوغه که انقدر دیر اومدید. به هر حال ما همیشه به یاد شما هستیم مخصوصا وقت خوندن نماز.
دوباره دلم میخواد زود دانشگاه شروع بشه و بیام پشت سر شما نماز بخونم واقعا پشت سرشما نماز خوندن صفای خاصی داره.
ممنون از حضورتون.

سلام
درسته..منتهی چون اثری از خودتون نمیگذاشتین خبر نمیشدم!
من تصور میکردم درستون تموم شده..پس هنوز هستین...موفق باشید.

نازنین جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:00 ب.ظ http://ehsaseeshgh.blogsky.com

سلام
میگن تلاش همون چیزیه که آدم تو زمین بهش احتیاج داره ..اگه آدما بدون مشکل زندگی میکردن فلج میشدن قوی نمیشدن و هرگز نمیتونستن پرواز کنن...
اما بنظر شما بعضی مشکلات بدتر آدمو از پا نمیندازه؟ آره خب منم میدونم آدم نباید ضعیف باشه باید بخدا توکل کنه ولی خب این حس آزار دهنده چی؟همین بدبیاریا خودش گاهی آدمو ضعیف میکنه آدم چجوری کنار بیاد...
اینکه تموم تلاشام ثمری نداره واقعا دلمو به درد میاره ....اینکه خیلی راحت همه چی از هم میپاشه اونم زمانیکه حس میکنم همه چی درست شده و به اونچه میخواستم رسیدم ...گاهی بنظرم بهتره سرجام تکون نخورم چون فایده نداره هر چی بخوام برم بالاتر دردی که از زمین خوردنش میکشم بدتره ...من خیلی برا مادرم زحمت کشیدم بحدی که از همه چیزم زدم اونم خیلی تلاش کرد ولی الان خیلی دلم سوخت... پس فردا امتحان دارم ولی با خودم میگم به چه دردی میخوره؟
میگم خدا دوستت دارم ولی وقتی شکستم وقتی یادم رفت چرا دستامو نگرفتی..امیدوارم خدا و بنده هاش منو ببخشن اگه باعث دلخوری و نارحتیشون شدم ...اینکه یکی بگه بدتر از اینی ام هست که تو دیدی منو آروم نمیکنه حس میکنم حرفای آدما همه شبیه هم شده!یه سری آدم میان و باز حرفای قبلیا رو تکرار میکنن!دنبال یه حرف جدیدم نوشته هاتونو دوست دارم چون برام بازش میکنید فقط یک جمله کوچیک رو نمیگید ... بعد یک سوال داشتم مامان من نذر کرده بود وقتی رفت کربلا انگشترشو بندازه تو ضریح ... الان که قسمتش نشد و به رحمت خدا رفت من باید خودم برم یا بدم دست کسی ببره اشکالی نداره؟
بازم ببخشید پرحرفی های من شروع شد!
التماس دعا

سلام
در اینکه ادم در دنیا باید تلاش بکنه و زحمت بکشه بحثی نیست..منتهی نکته اصلی اینه که ما نباید دغدغه نتیجه تلاشمون رو داشته باشیم.منظور این نیست که برنامه ریزی درست نکنیم..نه..همه فکرو عقلمون رو باید بکار ببریم که کار به نتیجه برسه..اما اگر نرسید هم نگران نشیم..توکل مال همین جاست.. یعنی بعد از اینکه کار خودمون رو انجام دادیم نتیجه رو بخدا محول میکنیم..خب حالا بنظر شما اگه اینجوری فکر کنیم بازم از پا میافتیم؟من فکر نمیکنم اینطور باشه. چون وقتی از پا میافته که اصرار داره حتما نتیجه بدست بیاد ولی وقتی اون رو بخدا سپرد هر چی پیش بیاد راضیه!چون خدا خواسته!بله .. گاهی همون وقتی که ادم فکر میکنه همه چی درسته..اینم برای همینه..اما اما از این نباید نتیجه بگیریم که پس بهتره از سر جام تکون نخورم!نه ..ما باید کار خودمون رو انجام بدیم.... در هر شرایطی.....
خدا رحمتشون کنه مادرتون رو..بشما تسلیت میگم..واقعا غم بزرگیه فقدان مادر..اما شما خودتون میگین برای مادرتون از همه چی گذشتین..خوب شما در واقع در این امتحان موفق و سرفراز بودین..میدونین چه توفیق بزرگیه خدمت به مادر؟میدونین این توفیق از خیلیها سلب میشه؟واقعا همین که تونستین برای مادرتون زحمت بکشین بزرگترین لطف خدا بشما بوده و اثارش رو هم در زندگیتون خواهید دید..فکر نکنید این حرفها رو برای تسلی دلتون میگم..نه .. واقعا بهش اعتقاد دارم..
بله اون نذر رو هم اگه نذر شرعی بوده که حتما باید ادابشه..عیب نداره کس دیگه از طرفشون میتونه انجام بده..
ممنون از لطف شما..موید باشید

رها جمعه 10 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 10:01 ب.ظ http://idea90.blogsky.com

سلام
روزهای زندگی می گذرند ودر نهایت عمر ما به پایان می رسد.چه خوش گفت دوستی که : ما مامور به وظیفه هستیم نه نتیجه !
ودر پایان یادی از این آیه زیبا که لیس الانسان الا ماسعی
انسان چیزی جز تلاش وکوشش نیست.
ونتیجه نهایی قرار است که در عالم دیگر وبه دست توانای مطلق قلم بخورد.
موفق باشید.

سلام..
اتفاقا مطلب شما بی ارتباط نیست به پاسخی که به کامنت قبلی میدادم..بله.. ما باید کار خودمون رو انجام بدیم....
و جالب گفتین..نتیجه در عالم دیگر و بدست دیگری رقم میخورد..
ممنونم از شما

مریم شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:53 ق.ظ

دلتنگتان بودم استادم
آمده ام تیک حاضری را بزنم
باز خواهم گشت

ممنونم از حضورشما...
منتظرتان هستم..

محمد یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:49 ق.ظ http://mohammadshahab1367.blogfa.com

سلام. همین که آدم می تونه خیری بکنه نشون می ده که هنوز خدا آدم رو رها نکرده... پس خدا شکرت. البته شیطون هم می ذاره آدم 99 سال زندگی کنه و خیر برسونه ولی آخرش کاری کنه که لااله الاا.. نگه... پس بازم باید خدا نگاهمون کنه که این سفر رو به سلامت بریم

صدف یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 04:35 ب.ظ http://setareshab12.blogfa.com

سلام استاد گرامی
بنده به خاطر اینکه انتقالی بودم از بچه های هم ترمی ام عقب موندم انشالله این ترم اگر اساتید و گروه در برداشتن دروس یاریمون کنند تموم میکنیم.

سلام
انشاا...
ممنون...

سهبا یکشنبه 12 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 11:35 ب.ظ

سلام بزرگوار . دلتنگ بودم و آمدم ... فقط محض عرض ادب و تشکر ...
باز هم خواهم آمد .

سلام
ممنون از لطف شما
با اومدنتون خوشحالمون کردین
باز هم مشتاقیم!

هیچ دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:21 ق.ظ

به درد عشق بساز و خموش کن حافظ
رموز عشق مکن فاش پیش اهل عقول

hich دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 07:46 ق.ظ

توجه به ظاهر امام علیه السّلام نفس را از ادراک سرّ ولایت باز می‌دارد


توجّه به ظاهر امام علیه السّلام نفس را از ادراک سرّ ولایت باز می‌دارد
از این حکایت(تشرف آسید احمد کربلایی خدمت امام زمان در مسجد سهله) معلوم است که اوّلاً: اساتید عرفان و توحید نسبت به حضور در این امکنه که تعلّق به حضرت بقیّة الله ارواحنا فداه دارد تا چه حدّ اهتمام و رغبت داشتند و خود و شاگردان را دعوت به این امکنه مقدّسه می‌نمودند. ثانیاً: وقت خاصّی برای حضور در این امکنه نمی‌شناختند و مانند سایر افراد که شب چهارشنبه را جهت رؤیت آن حضرت قائل‌اند، نفس حضور در این فضای مقدّس را مغتنم می‌شمردند نه وقت خاصّ جهت رؤیت ظاهری را. ثالثاً: مقصود و منظور ایشان از حضور صرفاً تقرّب باطنی و انس معنوی و مناجات و خلوت نفس و روح و سرّ با حقیقت آن حضرت بوده است نه صرف زیارت ظاهری و صوری؛ و لذا اوقاتی را انتخاب می‌کردند که مسجد خلوت باشد و کسی مزاحم حال و کار و ذکر و فکر آنان نشود.
مرحوم والد(علامه طهرانی) رضوان الله علیه در مدّت اقامت در نجف اشرف اغلب شبهای پنجشنبه را در مسجد سهله به بیتوته اختصاص می‌دادند، زیرا شبهای چهارشنبه شب درسی و تحصیلی بود و رفتن به مسجد سهله موجب تعطیل دروس شب و روز چهارشنبه می‌شد. علاوه در شب چهارشنبه ازدحام جمعیّت که برای تشرّف ظاهری خدمت حضرت گرد می‌آیند مانع خلوت و جمعیّت خاطر و فکر و استفاده بیشتر خواهد شد.
مرحوم حدّاد رضوان الله علیه کراراً به مسجد سهله در اوقات مختلف تشرّف حاصل می‌نمود و کسب فیض می‌کرد. استاد ایشان مرحوم قاضی قدّس الله سرّه مدّت‌ها در مسجد سهله رفت و آمد داشت تا اینکه در آنجا برای ایشان فتح باب حاصل شد و به ادراک حقیقت ولایت حضرت صاحب الأمر نایل آمد.
بنابراین سرّ اینکه اولیای الهی وجهۀ کلمات و سخنان خود را بسوی ادراک کنه ولایت و حقیقت معرفت امام علیه السّلام قرار داده‌اند اینست که: توجّه به ظاهر امام و سوق افراد به سمت رؤیت ظاهری و تشرّف صوری و مادّی، نفس را از ادراک فیض حقیقت و سرّ ولایت باز می‌دارد؛ و از آنجا که نفس انسان از جهت آنکه به عالم صور و ظواهر و عالم تخیّل و توهّم بیش از جنبه ملکوت و حیثیّت عقلانی خود انس و الفت دارد، و بواسطۀ انغمار در کثرات و توهّمات و تخیّلات فاصلۀ او تا حقیقت عالم وجود و عوالم مافوق صورت و مثال بسیار بعید است، لذا شوق و رغبت او به سمت و سوی امور صوری و مثالی و خوارق عادات و امور محسوسۀ چشم پر کن و برخوردار از جاذبه‌های صوری، بسیار بیش از امور ملکوتی و معنوی و عقلانی و نورانی و حقائق بدون صورت و تماماً معنی می‌باشد. لذا تمام همّ و غمّ اهل توحید در بیان ربط و اتّصال به مبدأ ولایت بر محور معرفت باطنی و شناخت عوالم قلب و نفس صاحب ولایت است نه بر محور دیدن و رؤیت ظاهر. لذا در مجالس مرحوم حدّاد و حضرت والد قدّس الله سرّهما هیچگاه سخن از دیدن ظاهری امام زمان ارواحنا فداه نبوده است، و بنده در تمام مدّت عمر خود یاد ندارم که راجع به دیدن آن حضرت سخنی بمیان آورند، و شاگردان خود را جهت زیارت آن حضرت تشویق و ترغیب کرده باشند، و یا دستوری و ذکری و برنامه‌ای برای تشرّف خدمت آن حضرت داده باشند.
حقیر در ایّامی که در معیّت والد معظّم پس از سفر از حجّ بیت الله الحرام به عتبات عالیات مشرّف شده ‌بودیم، روزی به حضرت آقای حدّاد روحی فداه عرض کردم: برای تشرّف خدمت حضرت صاحب الأمر چه دستوری می‌فرمائید؟
ایشان فرمودند: مقصد و مقصود اصلی ادراک ولایت آن حضرت و شناخت حقیقت آن حضرت است، و الاّ دیدن ظاهری امام علیه السّلام که بدون توجّه به آن مقصود مطلبی را حاصل نمی‌نماید؛ امّا در عین حال اگر شما خواستید تشرّف ظاهری نیز خدمت آن حضرت حاصل نمائید این دستور را بمدّت بیست شب انجام دهید آن حضرت را خواهید دید. و حقیر چون دیدم که لیاقت ادراک حضور آن بزرگوار را ندارم از انجام آن عمل خودداری ورزیدم، و مآل امر خود را به خود صاحب ولایت واگذار نمودم، ( الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه‏) .

کلام مرحوم علاّمه طهرانی ناظر بر معرفت حقیقت امام است نه تشرّف بحضور بدن عنصری
مرحوم والد رضوان الله علیه در جلد پنجم کتاب «امام شناسی» مطالبی را بس نفیس در این موضوع آورده‌اند که ما در اینجا ذکر می‌کنیم:
وجود مقدّس حضرت بقیّة الله عجّل الله تعالی فرجه آینۀ تمام نمای حقّ است؛ باید در آن آینه حقّ را دید نه خود را، چون خودی ندارد، و نمی‌توان بدون آینه حقّ را دید، چون بدون آینه حقّ قابل دیدن نیست. و بنابراین حتماً باید حقّ را از راه و از طریق و از آینه و آیه آن ولیّ اعظم جست و بسوی او در تکاپو بود.
در دعاها و مناجات‌ها مخاطب خداست، از راه آن حضرت و از سبیل و صراط آن حضرت، و لهذا اگر به خود آن حضرت هم عرض حاجت کنیم و او را مخاطب قرار دهیم، باید متوجّه باشیم که عنوان استقلال به خود نگیرد و جامۀ استقلال به خود نپوشد؛ بلکه عنوان وساطت و مرآتیّت و آیتیّت پیوسته در ذهن و در مدّ نظر باشد. و در حقیقت باز هم خداوند را مخاطب قرار داده‌ایم؛ چون آینه و مرآت بما هو مرآة قابل نظر استقلالی نیست بلکه نظر تبعی است، و نظر استقلالی به همان صورت منعکس در آن بازگشت می‌کند.
این مسأله از مهمترین مسائل باب عرفان و توحید است که کثرات این عالم تنافی با وحدت ذات حقّ ندارند، زیرا وحدت اصلی، و کثرات تبعی و ظلّی و مرآتی است. و مسأله ولایت به خوبی روشن می‌شود که حقیقت ولایت همان حقیقت توحید است، و قدرت و عظمت و علم و احاطۀ امام عین قدرت و عظمت و علم و احاطۀ حقّ است تبارک و تعالی، دوئیّتی در بین نیست و اثنینیّتی وجود ندارد. بلکه خواستن از خدا بدون عنوان وساطت و مرآتیّت امام معنی ندارد؛ و خواستن از امام مستقلاًّ بدون عنوان وساطت و مرآتیّت برای ذات اقدس حقّ نیز معنی ندارد.
و در حقیقت خواستن از امام و خواستن از خدا یک چیز است، نه تنها یک چیز در لفظ و عبارت و از لحاظ ادبیّت و بیان، بلکه از لحاظ حقیقت و متن واقع، چون غیر از خدا چیزی نیست.
(تَبارَکَ اسْمُ رَبِّکَ ذِی الْجَلالِ وَ الْإِکْرام‏). (آیه 78 از سوره 55: الرّحمن)
این دو طائفه (وهّابیّه و شیخیّه) هر دو به خطا رفته‌اند، زیرا اگر از ممکنات چه مادّی و چه مجرّد عنوان مرآتیّت را برداریم، و چه به آنها عنوان استقلال بدهیم هر دو غلط است. و صحیح آن است که نه این است و نه آن، بلکه موجودات دارای اثر حقّ هستند و صاحب صفات حقّ هستند و مظاهر و مجالی ذات و اسماء حسنی و صفات علیای او می‌باشند.
مذهب وهّابیّه به جبر و مذهب شیخیّه به تفویض گرایش دارد و هر دو غلط است، بل أمرٌ بینَ الأمرَین و منزِلةٌ بینَ المنزلتَین ؛ و آن طلوع نور ذات اقدس حقّ است در کثرات مادّیه و مجرّده.
مذهب وهّابیّه انکار قدرت و علم حقّ را در موجودات می‌کند، و مذهب شیخیّه انکار قدرت و علم حقّ را در ذات خود حقّ؛ پس هر کدام از این دو مذهب به تعطیل گرویده‌اند و این هر دو غلط است.
وجود حضرت حجّة بن الحسن ارواحنا فداه ظهور اتمّ حقّ‌ و مجلای اکمل ذات حضرت ذوالجلال است؛ مقصد خداست و آن حضرت رهبر و رهنماست. و ما اگر در توسّلاتمان به آن حضرت مستقلاًّ نظر کنیم و لقاء و دیدار او را مستقلاًّ بخواهیم، نه به فیض او نائل می‌شویم و نه به لقاء خدا و زیارت حضرت محبوب.
امّا به فیض او نمی‌رسیم چون وجودش استقلالی نیست، و ما به دنبال وجود استقلالی رفته‌ایم، و امّا به لقاء خدا نمی‌رسیم چون به دنبال خدا نرفته‌ایم و در آن حضرت خدا را ندیده‌ایم.
و لهذا اکثر افرادی که در عشق حضرت ولیّ عصر می‌سوزند، و اگر هم موفّق به زیارت شوند باز هم از مقاصد دنیّه و جزئیّه و حوائج مادّیه و معنویّه تجاوز نمی‌کنند. روی این اصل است که آن حضرت را مرآت و آیه حقّ نپنداشته‌اند، وگرنه به مجرّد دیدن باید خدا را ببینند و از وصال آن حضرت به وصال حقّ نائل آیند، نه آنکه باز خود آن حضرت حجابی بین آنان و بین حقّ شود و از او تقاضای حاجات دنیویّه و آمرزش گناهان و اصلاح امور را تمنّی نمایند. چه بسیاری از افراد که به محضرش مشرّف شده‌اند و آن حضرت را هم شناخته‌اند، ولی از عرض این گونه حاجات احتراز نکرده و همین چیزها را خواسته‌اند. پس در حقیقت نشناخته‌اند زیرا معرفت به او معرفت به خداست؛ مَن عَرفَکُم فقدْ عرَف اللَهَ.
هر کس بخواهد خدمت او برسد باید تزکیه نفس کند و به تطهیر سرّ و اندرون خود اشتغال ورزد؛ و در این صورت به لقای خدا می‌رسد که لازمه‌اش لقاء آن حضرت است. و به لقای آن حضرت می‌رسد که بالملازمه لقای خدا را یافته است، گرچه در عالم طبیعت و خارج مشرّف به شرف حضور بدن عنصری آن حضرت نشده باشد. پس عمدۀ کار، معرفت به حقیقت آن حضرت است نه تشرّف به حضور بدن مادّی و طبیعی. از تشرّف به حضور مادّی و طبیعی فقط به همین مقدار بهره می‌گیرد، ولی از تشرّف به حضور حقیقت و ولایت آن حضرت سِرّش پاک می‌شود و به لقاء حضرت محبوب، خداوند متعال فائز می‌گردد.
(لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ الْعامِلُون‏) ، (آیه 61، از سورۀ‌( 37): الصّآفات).
علاّمه بحر العلوم قدّس الله نفسه، عمری را در مجاهده با نفس امّاره و تزکیه سرّ و تطهیر نفس برای عرفان الهی و وصول به مقام معرفت و فناء و اندکاک در ذات حضرت حقّ بسر آورد، و از «رسالۀ‌ سیر و سلوک» او مقام او در مراحل و منازل عرفان مشهود است. او که به خدمتش مشرّف می‌گشت با این دیده بود، با دیدۀ حقّ بین نه با دیدۀ خود بین.
حق بین نظری باید تا روی تو را بیند

چشمی که بود خودبین کی روی تو را بیند؟

از آن مرحوم حکایت کرده‌اند که روزی چون اذن دخول برای تشرّف به حرم مبارک حضرت سیّد الشّهداء علیه السّلام را خوانده، همینکه می‌خواست داخل شود ایستاد و خیره به گوشۀ حرم مطهّر می‌نگریست، و مدّتی به همین منوال بود و با خود این بیت را زمزمه می‌کرد:
چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن

به رخت نظاره کردن سخن خدا شنیدن

بعداً از علّت توقّفش پرسیدند، در پاسخ گفت: حضرت مهدی‌ عجّل‌ الله‌ تعالی فرجه در زاویه حرم مطهّر نشسته بودند و مشغول تلاوت قرآن بودند. این است معنای وصول و این است حقیقت آیتیّت و مرآتیّت.
و ما باید در اعتقاداتمان درست بکوشیم و به وجه احسن بر پایۀ اصالت واقع پایه گذاری کنیم.

قلمی سه‌شنبه 14 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 02:12 ب.ظ


سلام استاد,نوشته هایتان مرا یاد حدیثی از گنجینه سخنان مولایم انداخت انجا که سفارش می کند:
"بگذارید و بگذرید ،
ببینید و دل مبندید ،
چشم بیاندازید و دل مبازید ،
که دیر یا زود ،
باید گذاشت و گذشت "
فقط خدا میداند که گاهی این گذاشتن ها و گذشتن ها چقدر برایمان سخت است .به گفته زیبای شما "آنچه میخواستیم نشد و چیزی شد که نمیخواستیم!." اما همیشه و همه جا دلخوش به اینم که خدا از پستی و بلندی این راه پرواز را به ما خواهد اموخت.
خدایا
دستم به آسمانت نمی رسد
تو که دستت به زمین می رسد
“بلندم کن “

سلام
سخن زیبایی را از امام نقل کردید..بله ..دیر یا زود باید گذاشت و گذشت..و چیزی که گذاشتنی است..دل بستنی نیست..اما افسوس که ما دیر میفهمیم که دنیا گذشتنی است..همین دو شب پیش حادثه عجیبی برایم رخ داد که در یک ان فاصله ام تا دنیای دیگر بسیار نزدیک شد ..صحنه عجیبی بود و واقعا فاصله ای نداشتم..و بعد که به ان لحظه فکر میکنم میبینم چقدر اخرت بما نزدیک است و ماچه غافلیم!
و چه زیبا گفتید که دلخوشی ما به اینستکه همه اینها راه پرواز را به ما خواهد اموخت...انشاا...
ممنونم از حضور شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد