نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

مراقبت از خانه خدا

یا حفیظ 

خدایا میدانم که در اندرونم جای داری..می دانم که از درونم با من سخن میگویی...که هر چه من دارم از همین نجوای با توست.. 

خدایا میدانم که بیادم هستی ..چگونه بیادم نباشی  در حالیکه اگر تو مراقبم نبودی..نامت ورد زبانم نبود.... 

خدایا میدانم که همه اصرار و تاکید تو بر این است که من از این خانه اصلیت=دل=مراقبت کنم.. 

حساسیت خانه ات را یافته ام..میدانم که همه شیطنتهای ابلیس هم از همینجا سر در میاورد.. 

دیده ام که همه وسوسه ها  گمانهاو خطورات منفی ..از همینجا نشات میگیرد.. 

و باز میدانم که برای مراقبت از این خانه به من ماموریت ویژه داده ای..نمازهایت را میگویم...چندین وعده در روز مرا به بارگاه خویش فرامیخوانی..هرچند که من همان دقایق را هم با غفلت میگذرانم 

خدایا ...نه امروز ..نه دیروز..بلکه عمری است به تو تکیه کرده ام.. در اوج ناامیدیها..در سخت ترین لحظات زندگی ..هر گاه که شیطان باهمه جنودش بمن هجوم آورده و مرا در آستانه ناامیدی مطلق قرار میداده..باز این یاد تو بوده که مرا نجات میداده است.. 

خدایا تو را شاکرم بر این نعمتها..چه بگویم که زبان شکر ندارم... 

اما خدای من.. از سوی دیگر..نگرانم..نگران اینم که نتوانم خانه ات را مراقبت کنم.. 

نگران اینم که عمری خودم را فریب داده باشم... 

نگران اینم که بازیچه دست شیطان باشم... 

نگران اینم که از این همه جز یک لفظ چیزی برای من نمانده باشد.. 

..همه اینها هست.. 

اما...مگر غیرا ز خودت راهی هم وجود دارد 

.. و من همیشه یاد گرفته ام در همه چیز از تو کمک بخواهم... 

..مرا دریاب..که سخت محتاجم

نظرات 33 + ارسال نظر
هیئت منتظران ظهور یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:58 ق.ظ http://mz313.blogsky.com

با سلام
آیا حاضر به تبادل لینک هستید ؟
سایبری هیئت منتظران ظهور قم

سلام
در خدمت هستم..

احسان یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:00 ب.ظ

یاعلی

آزادی یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 04:09 ب.ظ

خدایا!

ما اگر بد کنیم، تو را بنده های خوب بسیار است،

تو اگر مدارا نکنی ما را خدای دیگر کجاست ؟

استاد تو رازونیازهای قشنگتون یاد ماهم یاشید دعا کنید خدا مارو ب خودمون وا نگداره همیشه منتظر دلنوشته های قشنگتون هستم سایتوم مستدام

سلام
ممنون از حضورتون
وممنون از لطف شما

نسیم یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 09:40 ب.ظ http://nasim113.blogfa.com

الا بِذِکْرِاللهِ تَطْمَءِنُ القلوب

بله..فقط با یاد خدا دل ارام میگیرد
ممنون از حضورتان

سهبا یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:07 ب.ظ

این هفته وقتی استاد دینانی می گفتند خانه شیطان قلب انسان است , دلم فشرده شد !
یعنی دلی که صاحب اصلیش خداست , گاه به خاطر غفلت ما در تصرف دشمن خودمان قرار می گیرد و اگر به هوش نباشیم , وقتی به خود می آییم که هیچ از خانه و صاحبخانه باقی نمانده است ...
کاش هیچگاه اینقدر غفلت زده نشویم که خانه و صاحبخانه اش را فراموش کنیم ...

سلام برادر بزرگوارم . رسیدن بخیر . ممنون از این مطالب بسیار زیبایتان .

سلام
..دقیقا همین است..بخاطر غفلت ما براحتی شیطان وارد میشود..و عجیب اینجاست که گاه چنان هنرمندانه مارا برای ورود خودش قانع میکند...از راههای مختلف..وورود او اغاز بیچارگیهاست...
و تنها راه نجات هم باز خود خداوند است...
خیلی ممنون از شما
و تشکر از لطفتان

سهبا یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:08 ب.ظ

راستی , راهی سفرم و به شدت ملتمس دعای خیرتان هستم . دعا کنید بی بهره برنگردم از این سفر ... دعایم کنید بزرگوار تا دلم قرار گیرد ....

انشاا..بسلامتی و بهره مندی کامل باشد..
دعاگو هستم...و التماس دعا دارم..
حفظکم ا...

مقصودی یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:23 ب.ظ

مرا دریاب که سخت محتاجم این جملات شما بار سنگینی از دوش بنده برداشت.

برای لحظه لحظه زندگانی محتاج اوییم پوچ هستیم در برابر عظمتش اما افسوس که گاه منیت هایمان سر به فلک می کشد. می دانیم که هیچیم می دانم که نمی دانم اما یادمان می رود!!!!!!!!!! این چه ذهنیست چه حافظه ایست چه قلببی ست که حتی لحظه ی نیایش لحظه سجده باااااز غافل است از وجودش.

...واقعا هم همین است...مگر قرار است این راه و بار را با توان خویش باخر بریم؟لاحول و لاقوه الا بالله..من بدون او هیچم...هرچه هست اوست....
بله..این چه ذهن و ضمیرو حافظه ای است...که حتی وقتی باو مشغول است..!!مشکل اینجاست که دلش باو مشغول نیست..زیرا *دل مشغول* است ...دل ما همه جاست غیر از انجا که باید باشد....از کنار او براحتی میگذریم..چرا که او مهربان است!واین سنت ماست که به انها که مهربان ترند بیشتر بی توجهی میکنیم..و او هم که مهربان ترین است!!..وای نکند .....
خوشحالم که این جملات ...باری را از دوش برداشت!!
ممنون از نگاه زیبای شما

مقصودی یکشنبه 3 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:26 ب.ظ


خطا از من است، می دانم. از من که سالهاست گفته ام "ایاک نعبد"، اما به دیگران هم دلسپرده ام. از من که سالهاست گفته ام " ایاک نستعین" ، اما به دیگران هم تکیه کرده ام. اما تو رهایم نکن...
خطا از من است که توکل می کنم اما ایمان و باور ندارم! خطا از من است که یادم می رود تنها اوست که همیشه مرا یاری می دهد...

...چه خوب گفتید..خطا از من است که کار خودم را دشوار کرده ام...تو که به من گفته بودی که ..خدا برایت کافیست..گفته بودی بهترین وکیلی..بهترین مشاوری..بهترین تکیه گاهی.!!اما نمیدانم من جاهل چرا گوش ندادم؟....اما اعتراف میکنم که از جهلم بود..و خوب شد که زود فهمیدم....
فهمیدم که فقط تو...فقط..تازه معنای ایاک را فهمیدم!!فقط تو..!!
بی جهت نیست در نماز امام زمان علیه السلام باید این جمله را ۲۰۰ دفعه بگویم..تا یادم نرود که...فقط تو..
باز هم ممنون از نگاه ژرف و سخنان زیبایتان

زهـرا دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:05 ق.ظ

مرا دریاب که سخت محتاجم

سلام بزرگوار

سلام بر شما
چه اتفاق نظر جالبی..
در نظر قبلی هم این جمله اشاره شده بود..
خدای من ..میشنوی...با تو میگویند...

زهـرا دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:12 ق.ظ

مراقبت از خانه خدا
خیلی قشنگه با اینکه ما باید مراقب خانه خدا باشیم اما خدا خودش اسبابش رو فراهم میکنه با نماز،با توبه ...

مناجات زیبایی نوشتید.جوری که فقط دوست دارم سکوت کنم و دوباره بخونمش.
ممنون

بله..کارای خدا همه اش همین جوریه...آخه شما به من بگین که کدوم اسباب که ما باهاش کار میکنیم مال او نیست؟..همین اعضای بدن که با اونها گناه میکنیم..همین چشم ..گوش..دهان..دست و...مغز...رو مگه خودش نداده؟..بعدشم هیچی به ما نمیگه.. به رومون نمیاره.. میگه هروقت توبه کردین درسته..!!حالا ما چی؟..اگه یه کسی اشتباهی بکنه ..اونم فقط یه بار..اونم با اسبابی که مال خودشه..مایی که هیچکاره ایم..چی کار میکنیم؟!!
حالا اینا همش یه طرف..الطاف معنویش که دیگه نگو و ....نمیدونم چی بگم...دلم از دست خودم ...
ولی خوب دلم به او گرمه!!از بابت او خیالم راحته..او خیلی خیلی ...خوبه
معرکه است..
ممنونم از ابراز لطفتون...واقعا دلگرمم میکنه..دعا کنید..برا همه...

نازنین دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:44 ق.ظ http://ehsaseeshgh.blogsky.com

سلام، چند وقت پیش یه جایی خوندم که شیطان یکی از خواسته هاش از خدا این بوده که من و مخصوصا در سینه آدم و اولاد اون مسلط گردان!تا وسوسه اش کنم!
خدام از ما خواسته قلبمون و جایگاه خودش کنیم...گاهی که گناه میکنم حس میکنم یه چیزی قلبمو فشار میده روحمو داغون میکنه...سیاه میشم...بعد شیطون باز میاد و میگه:اشکال نداره خدا که میبخشه حالا تو ادامه بده وقت واسه توبه زیاده!!!هر چی میرمم از آرامش هیچ خبری نیست هرلذتی ام داره گذراست و واهی... چند وقته پیش یکی از دوستانم بهم میگفت:که دوستی داشته که همش بهش میگفته: تو این هوای گرم واسه چی چادر میپوشی؟؟؟اونم از بس از دوستش میشنوه تصمیم میگیره از فرداش دیگه چادر نپوشه!درست همونروز داشته از تاکسی پیاده میشده که چادرش گیرکرد به پایین صندلی! وکشیدش عقب!دوستشم گفت اینم از چادر!همش دست و پاگیره! همون موقع یه ماشین با سرعت از کنار تاکسی رد شد به طوری که درب تاکسی کنده شد این صحنه درست روبه دانشگاه اتفاق افتاد...همیشه میگه اگه چادرم نبود!منم نبودم!آدم باید ازتهه دلش به باورش ایمان داشته باشه و شیطون فقط میخواد با ورود به دل این باورا رو سستش کنه..
شیطون به بزرگی خدا قسم خورد که همه ما رو منحرف میکنه...و ما باید مواظب این دلمون باشیم که جایگاه اون نشه...خدا خودش کمکمون کنه...
قل أعوذ برب الناس ¤ملک الناس¤إله الناس¤ من شر الوسواس الخناس¤الذی یوسوس و فی صدور الناس¤ من الجنة و الناس;

سلام
خیلی برام جالبه.. که تجربه های شخصی دوستان اینقدر موید این مطلبه که هر چی هست در رابطه انسان با خداست
خیلی ممنونم از شما که با حوصله این تجربه هاتون رو مینویسید..قطعا اونایی که میخونن ..براشون جالبه مثل خود من..بله.. باور کنید هر وقت ادم تو دلش میخواد یه خورده از خدا دور بشه.. یا از ایمان کم بگذاره.. خودش به چشم خودش اثرش رو میبینه..من که اینو باور دارم.. ولی جالبه که میبینم..همه از این تجربه ها دارن.. فقط باید حواسمون باشه..شیطون خیلی باسواده!!قدرت توجیهش خیلی بالاست...همه قدرتهای شیطانی هم در خدمتشن...
اما نترسین خدای ما خیلی با حال تره..فقط حواسمون نباید ..
چه خوب شد سوره ناس رو یاد اوری کردین...
ممنونم از شما...دستتون درد نکنه!

مریم دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:31 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

نحن اقرب من حبل الورید
سلام استاد
نمیدونم چرا باخووندن این مطلبتون یاد این آیه شریفه افتادم
نحن اقرب الیه من حبل الورید!
اهل دل می گویند: اندیشه کردن در ذات حق و چیستی خدا باطل است و کار بیهوده ای است. اما دلیل آن نه به این خاطر است که فکر ما کوتاه است و مرتبه ی خدا بسیار بالاتر از آن است، بلکه دلیل آن، این است که خداوند فرمودند: "نحن اقرب الیه من حبل الورید" یعنی "ما از رگ گردن به او نزدیکتریم"، پس هرچه انسان در او بیشتر اندیشه کند از او دورتر میشود زیرا اندیشه کردن واسطه ای است که اندیشه گر را به مراد نزدیکتر کند و در اینجا چون نهایت نزدیکی حاصل شده است پس هر دلیل و واسطه ای که ذهن بیاورد خود مایه ی دوری از محبوب و حجاب روی او شود.
نکته اصلی این است که گنج همینجاست نزدیک ما در دل ما از رگ گردن به ما نزدیک تر و ما غافلیم و به گفته خودتان خدا نکند چیزی جز لفظ بماند برایمان
آنچه حق است اقرب از حبل الورید
تو فکندی تیر فکرت را بعید
ای کمان و تیرها پرداخته
صید نزدیک و تو دور انداخته
هرکه دوراندازتر او دورتر
وز چنین گنج است او مهجورتر
فلسفی خود را ز اندیشه بکشت
گو : بدو، کو را سوی گنجست پشت
گو: بدو، چندانکه افزون می­دود
از مراد دل جداتر می­شود
و چه بسیار افرادی که غافل از این حقیقت سالها خود را از گنج حقیقت دور میکردند. به تعبیر لطیف حافظ:
سالها دل طلب جام جم از ما می­کرد
وانچه خود داشت زبیگانه تمنا می­کرد
ممنونم مهربان استادم که با سخنان زیبای خود دلهای خسته ما را از خواب غفلت بیدار میکنید

سلام
چقدر قشنگ...!!
انچه حق است اقرب از حبل الورید...تو فکندی تیر فکرت را بعید..
ای کمان و تیرها .......صید نزدیک و تو دور انداخته....
خیلی جالب بود.. دستتون درد نکنه.. چه انتخاب زیبایی..
بله ..مشکل در دوری خدا نیست.. او به ما نزدیک است..
مشکل در توجه نکردن ما و یا خدای نکرده در روی گرداندن و لج کردن ماست..
و الا ..همه چیز را خودش در درون ما.. در وجدان ما.. در فطرت ما.. گذاشته.. و همه وقت و بی وقت و .. در دسترس هم هست..!!نه خاموش میکند!نه از دسترس دور میشود!نه بی حوصله میشود..!!
...چه بگویم از خوبیش.. از نزدیکیش.. از بخششش...از .. از ...
..
واقعا ممنونم از این هدیه شما..
و از حضورتان....مهرتان افزون..

اپسیلون دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 08:12 ب.ظ http://anti-ebliss.blogfa.com

سلام
التماس دعا داریم.مارو فراموش نکنید.

سلام
حتما...شما هم همینطور

زهـرا دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:20 ب.ظ

چه نظرات قشنگی و چه پاسخ های قشنگتری.
ممنون بزرگوار
هم از شما و هم از دوستان که اینجوری حرف میزنند. حرفاشون مثل اینکه حرفای من هم هست.تبادل نظر و اندیشه در اینجا خیلی عالیه.
واسه منم خیلی دعا کنید

وچه داوری منصفانه ای!..
انصافا من هم قبول دارم که نظرات ...جالب و خواندنی است..
..و ادم باورش میشه که دل ادمها...حتی اونایی که همدیگه رو ندیدن..واقعا حقایق رو یه جور میفهمه..
واین گوشه کوچکی از ..عظمت هستی و خالقشه..
..دعاگوی دوستانم..
و محتاج دعای خیرشان..

زهـرا سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:19 ق.ظ http://4comingu.blogsky.com/

خدایا من به عنوان بنده حاجتم را گفتم
تو هم که خدایی !

امیدوارم اگر قرار به برآورده نشدنش هست ، از حکمت تو باشد تا بی لیاقتی من ...

..حتما هم همین است..برای من به دفعات ثابت شده که اگر بنده در سخنش صادق باشد...حتما خداوند باو عنایت دارد و لذا اگر خواسته اش براورده نشد حکمتی دارد که بنده از ان اگاه نیست...لذا واقعا از این جهت معتقدم که بعد از تلاشی که فرد میکند نتیجه را باید کلا بخدا بسبارد...و هیچ نگرانی دیگر نداشته باشد..
شکرا...مساعیکم!

زهـرا سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:17 ب.ظ

منتظر انتقادات شما هستم

ومن همینطور!..

مریم سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 03:24 ب.ظ

کوچه ای بود و مادری و کودکی مادر شادمانه می رفت تا ارثی که از پدر به او رسیده بود را به همسر تقدیم کند و آنرا را هم در راه اسلام بگذارند کودک پاهایش کوچک بود و به مادر نمی رسید و تند تند صدا میزد صبر کن مادر من هم بیایم و مادر کمی می ایستاد و کودک که میرسید باز می دوید و باز کودک می ماند عقب تا درمیان کوچه مادر مرد خبیثی غول و حیوان بی شرفی را دید و آن غول وحشی سند فدک را از مادر گرفت و سیلی محکم به صورتش زد چنان که مادر نقش زمین شد و کودک با قد کوتاهش سعی می کرد بر پنجه پایش بایستد تا شاید سپر مادر شود اما کار از کار گذشته بود حالا مادر چشمانش از شدت سیلی تار گشته بود و نمی توانست چادر خاکی اش را بیابد و دست دراز می کرد و با گریه می گفت وای چادر خاکی ام و قتی که حسن چادر مادر را بر سر مادر پوشاند حالا اینبار این مادر بود که باید دست بر شانه حسن بگذارد تا راه خانه را بیابد آنموقع حسن دستانش در دستان مادر بود و حالا مادر دست بر شانه حسن ...........
ای وای بر این مصیبت عظیم ای وای از دل مادر ای وای بر قاتلان مادر
من روضه خوان نیستم اما نمی دانم چرا دلم خواست کمی از حرفهای که بر دلم تلنبار شده بود را بروی صفحه پاک و غمدیده شما بیاورم
یا علی مدد
... چه بگویم که چه ها بر سر من آوردند
طفل بودم که گل خاطر من پژمردند ...
ریسمان بسته به مسجد پدرم را بردند!
شهادت مادر عزیز سادات حضرت زهرای اطهر بر شما تسلیت باد استاد
ملتمس دعای خیرتان هستم مهربانم

سلام
چه خوب شد یاداوری کردید..
شهادت مظلومانه ام الائمه فاطمهالزهرا علیهاالسلام را تسلیت عرض میکنم..به تعبیرایه ا..وحید..همه سعی ما در بزرگداشت فاطمیه فردای قیامت..نتایجش را میبینیم..که فرمود..الویل کل الویل وای بر کسی که بتوظلم روا داشت..والفوزالعظیم لمن نصرک..و این عزاداریها مصداق همان یاری رساندن است..
ماجور باشید انشاا..
التماس دعا

هیئت منتظران ظهور قم سه‌شنبه 5 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 04:30 ب.ظ http://mz313.blogsky.com

سلام آقا هادی
شما لینک شدید
در ضمن خیلی ممنون
یا علی مدد

سلام بر شما
ممنون از لطف شما

مریم چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:43 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

http://static.cloob.com//public/user_data/album_photo/1952/5855293-b.jpg
از "در" تا "مادر"
فقط یک میخ فاصله بود
یازهرای اطهر

حضرت زهرا:
خدایا مصیبت مرا در دینم قرار نده..و دنیا را دغدغه اصلیم نگردان

زهـرا چهارشنبه 6 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 07:32 ب.ظ


امشب شام غریبان فرزندان حضرت فاطمه علیها السلام است.چه شبی است امشب...
سلام بزرگوار
شهادت حضرت فاطمه سلام الله علیها تسلیت باد.
التماس دعا

سلام
امان از دل زینب...
التماس دعا

ایروانی پنج‌شنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 03:39 ب.ظ

در دبستان ازل حسن تو ارشادم کرد
بهر صیدم ز کرم لطف تو امدادم کرد
نفس بد طینت من مایل هر باطل بود
فیض بخش تو از دست وی آزادم کرد
سلام استاد
حرفای بچه ها و از همه مهمتر حرفای شما خیلی قشنگ و تکاندهنده هستش انشاءالله که همیش به یادمون باشه و فراموش نکنیم و همینطور نعمت هایی که خدا جلمون گذاشته تا استفاده کنیم تا به ریسمانش چنگ بزنیم رو هم نباید از یاد ببریم مثلا همین وبلاگ شما که میتونیم ازش استفاده کنیم یا همین حرم امام رضا(ع) نعمت بزرگی هست واقعا یا جای دوری هم نریم نمازی و که خودتون فرمودید.مشکل ما اینه که میخوایم بدون هیچ تلاشی به او برسیم و گناه هم نکنیم.استاد الان تو حرم هستم به خاطر تحقیقم تقریبا هر روز میام حرم خیلی خوب و تاثیر گذار هست.مرسی از متن بسیار قشنگتون.
التماس دعا

سلام
حقیقتش اوایل خیلی انگیزه برای وبلاگ نداشتم..فقط تشویق برخی دوستان بود..اما وقتی اظهارنظرها را میبینم ..بیشتر بر اینکار انگیزه پیدا میکنم..بهرحال درشرایط موجودو با توجه به فاصله ها..انصافا راه تبادل فکر خوبی است و بقول شما میتونه نعمتی باشه و کمکی باشه در جهت توجه دادن بیکدیگر..همان توصیه ای که قران میگه...ان الانسان لفی خسر الا الذین امنوا وعملوالصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر..واقعا در این اخر الزمانی که از در و دیوار وسوسه های شیاطین ادم رو اغوا میکنه..باید همدیگر رو کمک کنیم با توصیه به صبر و حق..که مقدمه اعمال صالح باشه..و الا خسارت بزرگ در انتظار ما خواهد بود..
و باز واقعا خدا رو شاکرم که مشمول دعای خیر شما و دیگر دوستان واقع میشم..و این یکی واقعا به من نیرو و انگیزه میده.. انشاا... خداوند دستگیر همه ماباشه..
ممنون از همه الطاف شما

نازنین جمعه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 06:33 ب.ظ http://ehsaseeshgh.blogsky.com

هنگام شفاعت چو رسد روز جزا
کافیست برای شیعه ،تنها زهرا
حیف است که در آتش بسوزد
آن شیعه که ورد اوست : زهرا ، زهرا ...
سلام، پریشب توی مسجد امام جماعت میگفتن توی محلمون شخص شیعه ای ، مذهب تسنن و برای خودش انتخاب کرده و خلاصه سنی شده! میگفتن واقعا دردآوره و کوتاهی ازما هم هست که یه انسان باید شیعگی رو ، این لطف وجود ائمه اطهار و از دست بده... شیعه ای که حضرت زهرا(ع) و داره ...حضرت علی(ع) و امام حسن (ع) داره...امام حسین (ع)و ابوالفضل(ع) و داره...حضرت زینب (ع)و داره...یکی اسوه ی صبر یکی عدل...و...حرفاش کلی من و بفکر فرو برد که توی این دنیای بزرگ..روی این کره بزرگ زمین...چه لطف بزرگی شامل حالم شده که کشورم اینجاست دینم اسلامه...مذهبم شیعه اس...واقعا حیفه وقتی کلیمی،زرتشتی،مسیحی و... بزرگی ابوالفضل و امام حسین(ع) و کربلا رو درک میکنن!منه شیعه نعمت وجودشون رو از خودم سلب کنم... شهادت حضرت زهرا ع همیشه یه اندوه خاصی داره... اینکه مادر هرکاری بکنه بچه ها یاد میگیرن مثه شهادت، واقعا سخت ترین دردای عالم و داشتن که برترین شدن...روسیاه و شرمندم مقابل لطف و بزرگیشون ولی به شفاعتشون ایمان دارم...ببخشید اگه زیاد می نویسم تو خیلی از وبلاگا خیلی بتونم بنویسم یکی دو خطه! ولی اینجا واقعا دلم نمیاد حرفای دلم و نگم...

سلام بر شما
خبر تاسف باری بود!وقتی ادم تو نعمته و قدرش رو نمیدونه همینه!به هر حال خدا هم قرار نیست کسی رو مجبور کنه..همیشه نعمتها در خطر همینن که ما فراموش کنیم و..قدر شیعه رو کسی میدونه که سالها این در و اون در زده باشه..اندیشه های مختلف رو دیده باشه..رهبران دینی متعدد رو بررسی کرده باشه و بعد از کلی سرگردانی ..این مکتب واقعا باعظمت رو پیدا کنه...نه کسی که ..فکر نمیکنم کسی اهل یه ذره فکر باشه و...به هر حال اینها درده..واقعا درده..خدا اخر و عاقبت مارو بخیر کنه...کفران انواع نعمتها در میان ما زیاده..میترسم مشمول این ایه خدا واقع بشیم ولئن کفرتم ان عذابی لشدید...
خیلی ممنونم از اینکه حرفای خودتون رو میگین...خوشحال میشم اگر این گفت و شنود کمکی ....ممنون از حضورتون..

مریم جمعه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 07:23 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

بسم الله
قصه ی بندگی خدا را کردن همان قصه ی غلام حلقه به گوشی است که:

ارباب میوه ی بسیار تلخی به غلام داد، گفت بخور،
غلام با لذت و ولع خورد.
ارباب پرسید خوشمزه بود؟
غلام گفت اری خیلی شیرین بود!!!
ارباب تعجب کرد و گفت این میوه خیلی تلخ بود چطور میگویی که شیرین است؟
غلام گفت: تلخی این میوه در مقابل شیرینی محبتها و الطافی که یک عمر در حق من کرده ای اصلا به چشم نمی اید!
زندگی را تبدیل به بندگی کنیم تا لذت ببریم از تلخی ها!

التماس دعا

سلام
چه قصه جالبی!
بله ما بندگی نمیکنیم تا لذت ببریم!اصلا بساحت برخی لذات حتی وارد نمیشویم..
در پاسخ به کامنت قبل صحبت برسر نعمتهایی بود که ما داریم و قدرش رو نمیدونیم...
و بندگی خدا یه نعمت عجیبه...الله اکبر..ما حاضریم بنده شیطان بشیم!شیطان مظهر همه بدیها و شرور و...(و متاسفانه دنیای امروز وقاحت را بجایی رسانده که شیطان پرستی ..رسما طرح میشود..الله اکبر از این همه دوری از حقیقت!)ولی بندگی خدای واحد قادر مهربان خیرخواه .....که هر چه داریم از اوست و ...برامون سخته..
ببخشید که کامنت قبلی یه خورده روی لحن سخنم اثر گذاشته..
بهرحال بندگی چنین خدایی خیلی شیرینه..
خدایا لذت شیرینی بندگیت رو بما بچشان.. که سرگردان شیاطین جن و انس نشویم
ممنون از حضورتون و قصه زیبایی که گفتین..

زهـرا شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:32 ق.ظ http://4comingu.blogsky.com/

معجزه ای وجود دارد که دوستی نامیده می شود و در میان دل اقامت دارد، شما نمی دانید که چگونه بوجود می آید ... …و چگونه آغاز می شود ♥ اما شادمانی که برایتان به ارمغان می آورد همیشه موهبتی خاص می بخشد، و شما متوجه می شود که دوستی ارزشمندترین نعمت خداوند است! * کسانی که زندگی خود را وقف بدست آورن منافع مادی و ثروت کرده اند به شما خواهند گفت که احساس خوشبختی را در اموال خود نمی یابند. خوشبختی هرگز انعکاس ثروتهای مادی یک شخص نیست، بلکه انعکاس ثروتهای معنوی و احساسی او است. خوشبختی انعکاس تعداد روابط دوستانه ای است که هر کس می تواند داشته باشد، انعکاس تعداد افرادی است که در طول زندگی خود توانسته خوشبخت و هدایت کند، و نتیجه قدرشناسی از داشته ها است و نه میزان نارضایتی از نداشته ها. قدردان داشته هایتان در زندگی باشید و تا می توانید در خوشبختی و هدایت دیگران تلاش کنید و زندگیتان را بخاطر آنچه که هم اکنون هست دوست بدارید.

سلام بزرگوار

چه جملات پرمغزی!
یکی از عجیبترین حقایق که خداوند در وجود انسان قرار داده همین امر محبت و دوست داشتن ومهرورزی است...اتفاقا بحث دیروز دکتر دینانی راجع به همین بود..که از صفات خدا یکیش سلام است که بمعنای صلح و دوستی و محبت و مودت و صفا و...است..و کلمهسلام هم که ما برای هم بکار میبریم بهمین معناست که در حقیقت با گفتنش اعلام میکنیم که از من جز محبت و مهربانی بتو چیزی نخواهد رسید..حال فکرش را بکنید که اگر همه با دل خودشان بهمدیگر سلام دهند چه اتفاقی میافتد؟..بهر حال نعمت عجیبی است.. ولی چرا ما قدرش را نمیدانیم؟ چرا اینقدر سوئ ظن و بدبینی و دشمنی و کدورت و ... را در دلهای خود حمل میکنیم که دلهای ما را فلج کرده.. اعصاب را بهم میریزد .. و مهمتر از همه ما را از خدای مهر ومحبت دور میکند...
بله.. خوشبختی اصلا و بهیچ وجه در ثروت مادی نیست.. در دل بی کینه است.. در دل پاک..پاک..و زلال و باخدا و مطمان بلطف اوست..و همین دل است که میتوانددوست داشته باشد دیگران را بدون هیچ چشمداشتی.. که این خصلت خدای خوبیهاست.. و او هم خلیفه این خدا..
بله.. در قدر شناسی هاست.. در شکر نعمتهاست.. در رضایت است..
نه در کفران نعمت و ناشکری و...
دستتون درد نکنه.. جملات قشنگی بود...
پس از صمیم دل.. سلام

[ بدون نام ] شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 07:47 ب.ظ

قبول غیر ازاو راهی نیست
ولی این که شما میکنید مطمئنید راهشه
راستی اگه می فهمید کی وکجابه قول شما شیطون میاد سراغتون که خیلی ای ول دارین

سلام
..من البته ادعا نکردم که میدونم کی و کجا شیطون میاد سراغم..هر چند تصورم اینه که ادم خودش بهترین قاضی برای خودشه..ولی فقط گفتم که این اتفاق میافته..خلاصه هر چه هست در خواست از خداوند است و بس..ممنون از شما

زهـرا شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 07:48 ب.ظ

چه پاسخ قشنگی
همیشه در برابر کلمات شما کم میارم.

هرچه بود.. فقط پاسخ بود!
مهم جملاتی است که باین پاسخ منجر شد!

[ بدون نام ] یکشنبه 10 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 10:54 ق.ظ

سلام
به این حرفا واقعا اعتقاد دارین
به نظرتون شبیه اخبار شبکه خبر نیست

سلام
کدوم حرفا؟این چیزایی که میگم بله واقعا اعتقاد دارم.
منظورتون از شباهت با... رو هم نمیفهمم.
ممنون

نازنین دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 12:29 ق.ظ http://ehsaseeshgh.blogsky.com

سلام
خیلی ممنون بابت زدن تستای پرسشنامه...خیلی خوشحال شدم بابت لطف و کمکتون... و اینکه خیلی خوبه که انقدر روحیه خوبی دارین و افسردم نیستین ...
شمام امیدوارم در پناه خدای مهربون موفق باشین...راسش خیلی وقت بود که دوست داشتم یه موضوعی رو بگم ولی واقعا روم نمیشه، حتی خواستم با خیلیا صحبت کنم ولی گاهی کار بجای رسیده که حس کردم کوچیک شدم! راسش من واقعا تو نماز خوندن مشکل دارم،مامانم با وجود مریضیش همیشه میخونه مگه اینکه خیلی حالش بدشه منم فقط گاهی متأسفانه،میخونما ولی گاهی تنبلی یا همین شیطونه،نمیدونم!خیلی وقتا با دوستام حرف میزدم میگفتم من نماز خوندنم گاهی اینجوری ایه شماچی؟اونام میگفتن: ما؟ خدا نکنه!ما همیشه نمازمون و میخونیم،مگه میشه؟،اونقدر که واقعا درمونده میشم و دیگه نمیگفتم!روی نماز صبح و ظهر بیشتر مشکل دارم، شبا تا 2شب بحاطر داروهای مامان بیدارم، اصلا نمیتونم بیدار شم!صبح زود باید بیدار شم ظهرام خسته از فیزیوتراپی میارمش خونه و...میدونم دارم بهونه میارم خودتون گفتین شیطون قدرت توجیهش بالاس!و حتما الانم داره این بهونه هارو میزاره دهنم! وقتی مامان مریض شد خیلی عذاب کشیدم تنها بودم چتی شدم!الان تا 2شب تو چتم، اصلاحس خوبی ندارم نسبت به خودم،اعتماد بنفسمم دارم از دست میدم! روزی که نماز نمیخونم سنگینی گناه و حس میکنم آرامشم میره،مامانم باهزار زحمت میگه دخترم نماز خوندی؟نخونمم میگم آره!تا ناراحت نشه دلش نگیره...نمیدونم چیکار کنم!راسش نه خواب دارم نه خوراک! گاهی شام و صبحونم نمیخورم تا ناهار روز بعد!حالا خوبه خودم دانشجوی روانشناسی ام،به مذهب و دینم توی روانشناسی خیلی معتقدم ولی..غیبت نمیکنم مسخره نمیکنم بنظر شادم، یه 1ریالی حتی بدون اجازه بابام برنمیدارم! سعی میکنم خوش اخلاق و با محبت باشم!کسی ازم نارحت نشه چیزای بد نمیبینم گوش نمیدم حرفای بدنمیزنم احترام مادر و پدرو همه رو دارم حجاب و حیامو دارم ولی تو نماز مشکل دارم توی چتم حرفای عادی میزنم!مثه وبلاگ، شرمنده خدا میشم وقتی این همه بهم لطف داره و...دوسش دارم از ته دلم...شاید بگین اگه دوسش داشتی نمازتو میخوندی!ولی واقعا به وجودش ایمان دارم واقعا از قیامت میترسم...من خب دیدم داداشم چجوری رفت ازینکه بمیرم میترسم، ببخشید خیلی وقت بود دوست داشتم یکی باشه کمکم کنه نا امیدم نکنه و ... بازم شرمنده که وقت با ارزشتون و میگیرم...

سلام
خواهش میکنم. زحمتی نداشت!
وقتی نوشته های طولانی شما رو میبینم اولش میگم جطور میخوام جواب بدم!..حالا توکل بر خدا ..ببینیم چی میشه!
یه خوبی شما دارین که خیلی راحت و صادقانه حرفاتون رو میگین..
این صداقت خیلی خوبه..اصلا اصل خیلی از مسایل در اسلام همین صدقه..اگر فرد در اظهار ایمانش صادق نباشه معلوم نیست این ایمان بدردش بخوره..و برعکس کسی که در برخورد با خدا صادقانه مواجه میشه..همین صداقت خیلی کمکش میکنه..
نکته بعدی اینکه تقیداات خیلی خوبی دارین یعنی گفتین مواظب حرفاتون..جشماتون..رفتارتون با والدین..محبت بدیگران .. هستین.. خب بخش عمده ای از دین که همین چیزاست..و اتفاقا ما مشکلمون بیشتر تو همین چیزاست که الحمدلله شما مشکل ندارین..
واما فقط میمونه تقید به برخی واجبات مثل نماز.. من تصور میکنم اگه به این نکته دقت کنید که همون خدایی که خودتون مهربونیش رو درک کردین..و نیاز به ارتباط با اون رو حس میکنید..و خودش کاملا ما ادمها رو میشناسه و نقاط ضعف ما رو میدونه..خودش این نماز رو گذاشته تا حلقه ارتباط ما با او قطع نشه..نه تنها نماز رو میخونید بلکه سعی میکنید با علاقه و امادگی بخونید..یه چیزم بگم..اگه سعی کنید نماز رو با امادگی روحی بیشتر بخونید..از نماز یه لذتی میبرید و یه ارامشی میاد سراغتون که شما رو بیشتر علاقه مند میکنه..منتهی برای این کار باید براش وقت بذارید.. مثلا میخواین صبح بلند شین زودتر بخوابین..با یک کسی قرار بگذارید که بشما زنگ بزنن..و امثال اینها..
بهرحال فکر نمیکنم خیلی براتون مشکل باشه که بااین قضیه کنار بیاین
ضمنا از خود خدا کمک بخواین برای این قضیه..
موفق باشید

میثاق دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 06:28 ق.ظ http://misaghm.blogfa.com/

سلام
ممنون لطف کردین خیلی خوشحال شدم
تو لحظه های خوب دعا منو فراموش نکنین

سلام بر شما
خواهش میکنم.
انشاا...در سایه الطاف الهی همیشه موفق باشید

میثاق دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 01:08 ب.ظ http://misaghm.blogfa.com/

سلام
روز معلم یادآور شکوه و عظمت زنان و مردان پاکباخته ای است که در طول تاریخ در عرصه ی تعلیم و تربیت زیباترین جلوه های عشق و ایثار را به نمایش گذاشته اند .
پیشاپیش روز معلم برشما استاد بزرگوار مبارک

سلام
از لطف شما ممنونم.
دعا کنید بتوانیم عامل بوظایفمان باشیم.
التماس دعا

دلتنگ حرم دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 02:10 ب.ظ

سلام
و چقدر درست اشاره کردید برادر.
ما ماموریت را انجام میدهیم ولی چه انجام دادنی!!!
بنده ی من تو به هنگامی که به نماز می ایستی من آنچنان گوش فرا میدهم که. انگار همین یک بنده را دارم و. تو چنان غافلی که گویا صد ها خدا داری!!

نمیدونم اگه خدا با عدلش بخواد رفتار کنه چی سرمون میاد؟؟!!!

پناه بر خدا
یا حق

سلام بر شما
بله..غافلیم..چه غفلتی!!
اینقدر غفلت ما عجیب است..اینقدر فاصله داریم..که اگر کسی در میان ما توجه داشته باشد رفتار او برای ما عجیب حلوه میکند!!
و این همان است که معروف منکر میشود و منکر معروف..!!
زمانه ای است که زبان حال ما این است:
کز دیو دد ملولم و انسانم ارزوست..
ممنون از شما..

زهـرا دوشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 03:04 ب.ظ

سلام بزرگوار
منتظر مطلب جدیدی در اینجا هستم.به روز نمی کنید؟

سلام
چشم....انشاا...
ممنون از لطف شما!

محمد دوشنبه 13 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 12:59 ق.ظ

دمتون گرم خدا خیرتون بده
فقط بیشتر کار کنید> اسلام(علی الخصوص شیعه) هنوز غریبه به جان خودم خون شهدا که هیچ خون امام حسین داره پایمال میشه... .!

ممنون..
انشاا..بتوفیق حق..
خداوند خودش حافظ حقایق و مقدساتش هست..
..وما فقط مامور به انجام وظیفه مون هستیم..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد