نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

آستانه حرم الهی

یا شفیق 

خدایا میشود مرا به آستانه حرمت راه دهی؟همان آستانه ای که وقتی بدانجا رو کنم دیگر از همه کس و همه چیز روی گردانده ام...و دیگر هیچ دغدغه ای جز هجرت بر من مستولی نیست؟ 

خدایا...مدتهاست فهمیده ام که غیر تو را نه علمی است نه قدرتی و نه جودی...هرچه هست تویی..و فقط تو..میخواهم آنچه را فهمیده ام با تمام وجودم بیابم..میشود همه وجودم را مملو از عشق خودت سازی؟...  

درسخنان استاد دینانی ..بار دیگر این حقیقت به زیبایی بیان شد که آستانه حرم خدا..نه باب الفهد است!و نه بابهای دیگر..!! آستانه حرم الهی  قلب من و توست!همان آستانه ای که میبوسی..همان آستانه ای که تو را از همه جدا میکند و به محبوبت میرساند..همان آستانه ای که عشق به محبوب را در آنجا می یابی...همان.... 

و چه عشقی است این عشق!عشقی دردمندانه!عشقی جانکاه!...و لذاست که با اشک عاشق همراه است..این قطرات اشک دیده بیان هجران قلبی مولاست!بسان شمعی که همه وجودش تا صبح آب میشود و از او هیچ نمی ماند....  

لذا ناگهان بذهنم رسید..که کسانی که در خود احساس درذمندی دارند...و گاه گمان میکنند از آرامش دور افتاده اند باید اندک تاملی کنند..شاید دردشان درد محرومیت است!شاید درد دور افتادگی است که اگر این است عین آرامش است .چه اینکه در این وادی بی درد بودن خود بزرگترین درد است!..لذا باید قدر برخی دردها را دانست!دردهایی که قلب آدمی را متمرکز بسوی محبوب میکند و او را از غیر جدا میسازد.هرچند ممکن است این حرفها بنظر کسانی که به این آستانه وارد نشده اند سخنانی مبهم بنظر رسد و به تعبیر علی علیه السلام در خطبه متقین گمان کنند که اینها قاطی کرده اند!-خولطوا-اما بگذار دیگران چنین تصور کنند..مگر چه اهمیتی دارد.. 

و چه ارزشمند است قلب آدمی:قلب المومن عرش الرحمن!! 

در راه خدا دو کعبه آمد حاصل     یک کعبه صورت است و یک کعبه دل 

تا بتوانی زیارت دلها کن             کافزون زهزار کعبه باشد یک دل!!

نظرات 34 + ارسال نظر
hich یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:43 ق.ظ

درد بی دردی علاجش آتش است ....انی آنس بالموت من الفل بثدی امه زیرا : الله یتوفی الانفس حین موتها ....
کسی آن استان بوسد که جان در آستین دارد ..

ممنونم..خیلی صفا آوردید..
من فقط آن سطررا ترجمه کنم برای کسانی که احتمالا عربی نمیدانند:
حضرت علی علیه السلام میفرماینا که انس من به مرگ از انس طفل به بستان مادر بیشتر است
بعدی هم که ایه شریفه است که میفرماید: خداوند نفوس انسانها را در هنگام مرگ خود میگیرد..

hich یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:12 ب.ظ

..., و ما خولطوا و لکن خالطوهم امر عظیم

....بازهم تشکر فراوان

مقصودی یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:29 ب.ظ

دردم از یار است و درمان نیز هم.
سلام .چقدر زیبا و شیوا نوشته بودید استاد.واقعا حال درونی بنده رو متغیر کرد وتسکین بخش بود .
یکی از بزرگان و نزدیکانم این مناجات را در حمد پروردگار سالها پیش گفتند و با خواندن متن شما به یاد آن افتادم و به نظرم بد نیست اگر قسمتی از ان را بنویسم:
....
هرچه دارم ز تو دارم همه را سوی تو آرم
چشم امید ندارم جز بدرگاه تو جائی
هرچه خواهم ز تو خواهم که تویی پشت و پناهم
خود بیامرز گناهم که تو دریای عطائی
...

سلام
ممنونم از لطف شما.خوشحال شدم که تسکین بخش بوده...
و ممنون از شعرقشنگی که ارسال کرده اید..
هرچه دارم زتو دارم...
هرچه خواهم زتو خواهم...
و چقدر زیبا انتخاب کردید که...دردم از یار است و درمان نیزهم..

سیده زهرا ترابی یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:56 ب.ظ

سلام استاد خسته نباشید خیلی قشنگ بود خدا همیشه هواسش به ما هست ولی ما کمترین توجهی به حضورش نمیکنیم وای بر ما که برای دست یافتن به ارامش به غیر پناه میبریم

سلام
از شما هم تشکر میکنم.. نظرات شماست که مایه ترغیب به نوشتن است...
بله ..چه کنیم که یکی از ضعفهای اساسی ما همین غفلتهاست..
ممنون از حضورتان

نازنین یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:55 ب.ظ http://www.ehsaseeshgh.blogsky.com


سلام
میگن تو هر اتفاقی حکمتی هست ... فکرکنم هر دردی ام که خدا به ما داده ٬ حتما حکمت و دلیلی داشته و داره ٬ پنج ساله پیش که برادر جوونم به رحمت خدا رفت خیلی از خدا دلگیر شدم یادم میاد که برای داداشم قرآن می خوندم ولی متاسفانه اشتباه می کردم و نمازخودمو نمی خوندم نمی دونم فکر می کنم لج می کردم ٬ نمی دونم شایدم می خواستم حکمت و قسمت و بی احتیاتی خودش و دیگران و سر خدا خالی کنم ....
اما به مرور زمان بیشتر درک کردم یه جورایی پناه و تکیه گاه نا آرومیای من و خونوادم بود ... اینکه پیش خودشه ... مراقبشه ... اینکه خدا بزرگه ... همه ی اینا آروممون می کرد ..مادرم سادات هستن همیشه میگه خدا هر کی رو بیشتر دوست داره بیشتر درد و غصه میده بهش تا ببینه کجا میره ؟ آدم باید برای نجات از درداش به خدا پناه ببره ٬ یه جورایی به هر کی به اندازه ی تکلیف و توانش میده ..گاهی حس می کنم خدا مادرمو خیلی دوست داشته ... هر چند بهشت زیر پای همه ی مادراست ....الان خدا رو خیلی دوست دارم یه حس مهربونی خاصی توی دلم ازش دارم ولی در عین حال از ناراحتی و دلخوریش نسبت به خودم می ترسم ... این پستمم که شما فقط سلامش و دادید یه شعر بود که برای داداشم گفته بودم ٬ ولی واقعا از مردن می ترسم ولی حس می کنم قبلنا بیشتر می ترسیدم ولی الان نه که نترسم ولی یه ذره کمتر شده ٬ گاهی که خیلی دلم براش تنگ میشه به خدا می گم چون حس می کنم اون می تونه بهش برسونه ... حس می کنم دردودل کردن با آدما خیلی سخته چون واقعا تا اون درد و نداشته باشن نمی فهمن ...( از درد گفتن و از درد شنیدن با مردم بی درد ٬ ندانی که چه درد است ..).ولی خدا می فهمه ... می بینه ... انگار وقتی باهاش حرف می زنی تو سکوتش بهت جواب میده ... آرومت می کنه ... ولی خب گاهی مشغله ی دنیایی من و ازش دور می کنه ... دوست دارم گاهی بدون درد باهاش دردودل کنم ٬ تا بهش ثابت کنم که بخاطر حاجتا و دردام نیست ... من واقعا از ته دلم دوستش دارم ....... ولی خوب شاید حکمت همه ی این اتفاقا درک بیشتر حضور خداست...

سلام.
ضمن تشکر از شما که این خانه را مامن یافتید و حرفهایی برآمده از دلتان را بیان کردید...
و عذرخواهی بجهت تاخیر در جواب..که بخاطر این بود که در فرصت مناسبتری بتوانم کاملتر نوشته طولانی شمارابخوانم...و در نتیجه طول کشید..
برای من یک نکته خیلی جالب بود و آن صراحت و صداقت شما در بیان حرفهای دلتون و نیز صمیمی صحبت کردن شما با خدا بود..به این جملات خودتون دقت کنید:
الان خدارو خیلی دوست دارم...یه حس مهربونی خاصی ازش تو دلم دارم...دوست دارم گاهی بدون درد باهاش درددل کنم تا ثابت کنم که بخاطر حاجتاو دردام نیست..من واقعا ازته دل دوستش دارم...
......
من تصور میکنم که شما زمینه خیلی خوبی در ارتباط با خدا داریدو این محبت شدیدی که در کلمات شما هم بیان شده خیلی قدردانستنی است..باور کنید گاهی برخی مدتها تلاش میکنند تا چنین حالاتی برایشان زخ بدهد..لذا بنظرم شما قدر این محبت قلبی بخدا را خیلی بدانید و اینرا هم بدانید که اینها لطف خود اوست..
و چقدر خوب هم در اخر اشاره کرده اید که شاید حکمت ...من میگویم حتما اینطور است.. کما اینکه شما خودتان اثارش را حس کرده اید...
حال که خدایتان اینقدر بشما لطف دارد.. شما هم در زندگی خود با او معامله کنید..و سعی کنید در زندگی خود تا حدامکان به رضایت او فکر کنید...که این برای شما دشوار نخواهد بود چون دوستش دارید..
و این نگرانی هم که گفته اید باز طبیعی است چون بهرحال کسی را که ادم دوست دارد نمیخواهد ناراحتش کند... از خودش کمک بخواهید که کمکتان کند که بتوانید مطابق خواست او عمل کنید...
باز هم تشکر میکنم از حضورتان...

زهــرا یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:07 ب.ظ http://4comingu.blogsky.com/

در این وادی بی درد بودن،بزرگترین درد است.
خدا کنه این دردها را فراموش نکنیم و اینکه خدا تحمل این دردها را به ما بده.چون ما آدما یه خورده هم بیشتر کم طاقتیم و زود جا می زنیم.

سلام بزرگوار
ممنون از مطلب خوبی که گذاشتید

سلام بر شما
ممنون از لطف شما
انشاا..که خداوند خودش همیشه ما را در مسیر خودش ثابت قدم نگهدارد..

فاطمه عسگرزاده یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 05:04 ب.ظ

مهدی جان دنیا به دورشهرتودیواربسته است هرجمعه راه سمت تو انگار بسته است کی عید میرسد که تکانی دهم به خویش هرگوشه از اتاق دلم تاربسته است.

ممنون از اینکه یاد امام زمان علیه السلام را در این فضا پراکندید..
لطفتان پایدار

ایروانی یکشنبه 20 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 07:53 ب.ظ

ای خدا اگر گناه از من زشت است عفو از تو زیباست
سلام استاد
واقعا استاد دست گذاشتید روی نقطه اصلی درد همه ما درد محرومیت است ای کاش کاری کنیم با اعمالمون که از این محرمیت جدا بشیم
همیشه از انسان های کوچکی مثل من زبان قاصر است از سخن گفتن در مورد محبوب.
التماس دعا
الهی من لی غیرک.

سلام برشما
ممنونم از اینکه به این خانه سر میزنید..
بله .. ما ادمها از اصل خویش دور مانده ایم..کز نیستان تا مرا ببیریده اند از نفیرم مرد و زن نالیده اند...
از لطف شما ممنونم
التماس دعا

سهبا دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 07:41 ق.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

سلام . روز شما خوش .
راستش خیلی وقته که از شنیدن سخنان دکتر دینانی محروم شده ام . مطلب فوق العاده قشنگتون رو که خوندم ، دلم به شدت تنگ شد برای حال و هوای قشنگی که ایجاد میشه با شنیدن سخنان ایشون . با اون تلنگرهای زیبا و حس خودشناسی و خداشناسی که درگیرش میشی ...

به قول استاد بزرگوار ، مرد را دردی اگر باشد خوش است ... کاش خالی نباشیم از اینگونه دردهای ارزشمند .
ممنون از شما .

سلام...وایام بکام..
راستش منتظر حضورتان و شنیدن اشتیاق شما هم بودم..و خوشحالم که این نوشته این حالت را در شما برانگیخت!
حق باشماست... نمیشه گفت چه جوری ..!ولی یه جورایی ایشون حال و هوای قشنگی رو ایجاد میکنه با صحبتهای عمیق..برآمده از دل و عالمانه خودش...حفظه ا...
و چه خوب است که نکاتی که یک حکیم در سالهای سالمندی خودش طرح میکند...جوانان و میانسالانی درک کنند و به ان اشتیاق داشته باشند...که این یکی واقعا جای شکر دارد...چون تشنه بودن.. و قدر حقیقتی را دانستن خیلی مهم است...
انشاا.. خداوند ما را شاکر این نعمتهای معنویش قرار دهد...
از حضور دلگرم کننده شما ممنونم

فاطه فنودی دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 08:14 ق.ظ http://pang-pang.blogfa.com/

گشتی در شهر زدم
آدمها همه زندگی شان را می کنند،همه بندگی شان را می کنند،همه دارند تلاش و تکاپو می کنند،آنچه این میانه کم است: وحدت انسانی است.کسی دلش برای کسی نمی سوزد،کسی دلش برای کسی نمی تپد.
ما را چه شده ؟ انگار میان آهن و سیمان خودمان را گم کردیم؟ گاهی حتی دلمان برای خودمان هم نمی سوزد؟؟؟؟!!!!!

...خوش آمدید!
مشکل اینست که شما در شهر گشت زدید!..اگر در اندرون دل گشت میزدید شاید اوضاع متفاوت میشد!
..بله..آنها که شما دیده اید..همانها هستند که به آستانه دل وارد نشده اند..و تا شما به استانه دل یعنی حرم الهی وارد نشوید... تا از خود جدا نشوید..تا از غیر نگسلید..و غرق در معبود نشوید...وحدت انسانی ..دلسوزی برای دیگری ..دغدغه دیگری داشتن..معنای محصلی نمی یابد..
اما وقتی بدین استان وارد شدید..انوقت است که عاشق بر همه عالم هم میشوید...چرا که همه عالم از اوست!!
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست!!

زهـرا دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:54 ق.ظ http://4comingu.blogsky.com/

سلام
چقدر زیبا گفتید که اگر در اندرون دل گشت بزنیم اوضاع متفاوت هست.
خدا کنه از دلمون غافل نشیم

سلام
از این همه عنایت و توجهتون ممنونم...
دعا کنید که چننین باشد..
سپاسگزارم

زهــرا دوشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:57 ب.ظ

میدونید اینجا که میام دوست دارم کامنت بقیه هم بخونم چون جواب هایی که میدین خیلی خوبه و هر کدوم یه درس هست.

ممنون از شما

خدارو شکر...
ممنون از نظرلطف شمابه این خانه

اپسیلون سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:59 ق.ظ http://anti-ebliss.blogfa.com

سلام
حدیثی خوانده ام که مومن آرامش دارد اما آسایش ندارد...
شاید گاهی ما آرامش را با آسایش اشتباه می گیریم. به گفته شما بی درد بودن بزرگترین درد است...
به گفته استاد شهید مطهری : درد خوبست چون ما را متوجه می کند...مثل درد جسمی که ما را متوجه بیماری می کند و دنبال درمانش می رویم ...درد روح هم ما را بیدار می کند.
کاش ما هم بتوانیم جز مومنین باشم.

سلام
با پوزش از تاخیر
حتما همینطور است..اساسا دنیا جای اسایش نیست..اما ارامش مربوط به روح و جان ادمی است که قطعا مومن با توکلی که بخدا دارد این ارامش قلبی را دارد و لذا در سخت ترین شرایط هم که بلحاظ ظاهری قرار گیرد همچون زینب کبری سلام ا.. علیها میگوید ما رایت الا جمیلا و مطمئنا این جمله از قلب مطمئنو دل ارام نشات میگیرد! و یا مثل همسر فرعون در مقابل تهدید فرعون میگوید رب ابن لی بیتا فی الجنه! اصلا مومن به اخرت مینگرد..و لذا سختی دنیا برایش راحت است... نگاهش نگاه دیگری است ولی این بمعنای اسایش دنیوی نیست..
البته دردی که ما از او گفتیم درد جدا افتادن از همان اصل و بهشت و خداست که به جلوه های مختلف خود را در این دنیا نشان میدهد و فقط با لقای حق برطرف میشود..
ممنون از شما و سوالات و مطالب بجا و دقیقتان

زهـرا چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:57 ب.ظ

نردبان دلم شکسته است
میشود برایم کمی دعا کنی؟؟
یا اگر خدا اجازه میدهد
کمی به جای من خدا خدا کنی؟؟
راستش دلم مثل یک نماز بین راه!
خسته و شکسته است
میشود برای بیقراری دلم
سفارشی به آن رفیق باوفا،خدا کنی؟

سلام بزرگوار

سلام
حتما...دعا تنها کاری است که ازدستم برمیاید در حق دوستان..
امابدانید که من هم سخت محتاج دعای خیردوستانم...
ممنونم از اینکه همیشه هستید!

زهـرا چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:17 ب.ظ

خداوند به موسی نبی فرمود: با زبانی دعا کن که با ان گناه نکردی تا دعایت مستجاب شود!! موسی عرض کرد:چگونه؟ خداوند فرمود: به دیگران بگو برایت دعا کنند، چون تو با زبان آنها گناه نکردی... پس چه خوب است که باهم برای هم دعا کنیم..

انشاا...
ومن مطمانم که خدای غفاربخشنده...این دعاها را مستجاب میکند...
باورکنید یکی از دلخوشیهایم در زندگی همین است که مشمول دعای خیر دیگران واقع شوم..

زهـرا چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:24 ب.ظ

یه سوال
میشه درمورد اخلاص توضیح بدین؟
یعنی چیکار کنیم که کارهامون خالص برای خدا باشه؟
دو روزه حسابی گیر کردم

وا...کسی میتونه بگه که خودش مخلص باشه..
یه توجه دایمی نیاز داره که بتدریج ادم نیتش رو درست کنه..براش مهم نباشه که کارش رو کسی می بینه یانه..تشویقش میکنن یا نه..و کلا براش نظر خدا فقط مهم باشه نه دل خودش و نه خواست دیگران..
نمیدونم گیر شما همین جاهاست یا جای دیگه ای؟..

زهـرا چهارشنبه 23 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:34 ب.ظ

دقیقا همه ی اینا رو میدونم شاید باور نکنید عصر داشتم به این موضوع فکر میکردم همین حرفای شما رو واسه خودم نوشتم.
عجیب دلشوره دارم

ولی دیکه دلشوره نباید داشته باشید!دچار وسوسه اضافی هم نشید. از خود خدا کمک بخواین..کارهارو بخودش اگذار کنید و مطمانباشید..انشاا.. خودش نگرانیهاتون رو رفع میکنه..اصلا هم یه ذره شک نکنید

زهـرا پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:45 ق.ظ

ممنون بزرگوار
توکل به خدا

ممنون از حوصله شما!
وفقکم ا..

نسیم پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:23 ب.ظ http://nasim113.blogfa.com

بار خدایا!
از کوی تو بیرون نرود پای خیالم
نکند فرق به حالم
چه برانی چه بخوانی
چه به اوجم برسانی
چه به خاکم بکشانی
نه من آنم که برنجم نه تو آنی که برانی...!

سلام.مطالب زیبایی نوشتی.تبریک میگم به این اعتقاد راسخ.
این مطالب وقتی زیبان که بهشون ایمان داشته باشی.وقتی تأثیر گذارن که طلبشون کنی.عشقم وقتی زیباست که عاشق باشی نه فارق...
خوشال میشم به وب ما هم سری بزنی.

سلام
خوش امدید.
ممنون از حضورتون..
خدا کند که اعتقادمان راسخ باشد..

مریم پنج‌شنبه 24 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 07:21 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

سلام استاد!
جمله جملۀ پست زیبایتان را خواندم و آرام شدم که بی دردی خود نیز درد است و من تا امروز برای دردهایم می گریستم و حالا درک می کنم باید برای وقتی که دردی در درونت نیست چشمانت را بارانی کنی
اکنون فهمیدم آستاه حرم الهی قلب آدمیست
همان آستانه ایی که تو را از اغیار جدا می کند و به محبوب ازلی می رساند همان جا که عشق به محبوب را درمیبابی
عجب عشق غریبی!!!
عشق به دوری و هجر مولا
شاید دردشان درد محرومیت است!
شاید دردشان درد محرومیت است!
شاید دردشان درد محرومیت است!...
ممنونم استاد عزیزم
بسیار زیبا و به دل نشست
راستش این پستتان را به سکوت می خواندم و سعی داشتم که با سخنان بیهوده خود لطمه ای به زیبایی آن نزنم اما اینبار که داشتم میخواندم و تازه برگشته از مزار شهدا بودم وبیقرار ...
تمام ذهنم مشغول و در عجب این بیقراری بود و حالا میدانم و جواب یافتم مسبب این بیقراری "همان شاید درد دور افتادگی است که اگر این است عین آرامش است .چه اینکه در این وادی بی درد بودن خود بزرگترین درد است!."

بازهم سپاس از مهر بی پایانتان

سلام
توجه ودقت شما در این مطلب و بیان قشنگ عکس العمل خودتان...برایم خیلی جالب بود...وبار دیگر احساس کردم که گاه چقدر همین الفاظ بظاهر بی جان میتوانند نیات ادمها را بدرستی انتقال دهند...و شما دقیقا بر همان نکته ای تاکید کردید که من قصد داشتم بیان کنم....
خداکند که ما این دورافتادگی را باهمه وجود حس کنیم..و اثرش هم این باشد که اشتیاق به خدا رادر ما افزایش دهد..که در اینصورت تحمل همه امور پیش پاافتاده دنیا برما سهل میشود...همانند ادم بزرگی که اصلا نگرانیهای دوره بچگی بخاطر از دست دادن یک اسباب بازی برایش کاملا بی معناست!..حقیقتش اینست که ادمها گاه فراموش میکنند که دنیا باهمه طمطراقش چیزی بالاتر از همان اسباب بازیهای کودکانه نیست..کدام خصلت دنیا ماندنی است؟شهرتش؟مقامش؟پولش؟زیباییهای ظاهریش؟لذات ناشی از خوردوخوراکش؟...مگر نه اینست که فقط ان چیزهایی می ماند که رنگ خدایی خورده؟...
خدایا در این صبح جمعه بحق صاحب این روز امام عصرت قسمت میدهم که دنیا را هم وغم اصلی ما قرار نده..و عاقبت همه ما را ختم به خیر وسعادت فرما..
بازهم از توجهتان تشکر میکنم
التماس دعا

نسیم جمعه 25 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 01:21 ق.ظ http://nasim113.blogfa.com

لینکتون کردم.
دوست داشتین لینکم کنین.

ممنون از لطف شما

مریم جمعه 25 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:41 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

سلامی دوباره
ظهر آدینه تان بخیر و سلامتی
عجب آدینه ای
باران یکریز و تند و بر سرو روی شهر می بارد
جمعه شد و یار منتظر نیامد
چقدر ما غریبیم
چقدر دوریم و هجر پذیریم
چقدر باور کنیم نبودنش را
استاد عزیزم پاسخ کاملتان به کامنت ناقابلم آنقدر زیبا و تامل برانگیز بود که برای لحظاتی مرا به فکر واداشت
کاش واقعا ما هم "همانند ادم بزرگی که اصلا نگرانیهای دوره بچگی بخاطر از دست دادن یک اسباب بازی برایش کاملا بی معناست!". باشیم.ای کاش دریابیم که به گفتۀ شما "حقیقتش اینست که ادمها گاه فراموش میکنند که دنیا باهمه طمطراقش چیزی بالاتر از همان اسباب بازیهای کودکانه نیست..کدام خصلت دنیا ماندنی است؟شهرتش؟مقامش؟پولش؟زیباییهای ظاهریش؟لذات ناشی از خوردوخوراکش؟...مگر نه اینست که فقط ان چیزهایی می ماند که رنگ خدایی خورده؟..."
یاد کلامی زیبا از مولا علی افتادم که می فرمایند
اگر مقام ماندنی بود به شماها نمی رسید
باز هم سپاس و عذر بابت مزاحمت دوباره ام

سلام
خوش بحالتان..که باران الهی همه جوره برشما می بارد..
بله..شعف شما در شنیدن این جملات است که این قلم را بر کاغذ جاری میسازد..و همین شعف خود نعمتی است بزرگ..
شگفتیهای خلقتش بسیارند که ازهزاران هزار ما قطره ای را هم نمیدانیم..
و این حالات روحی گوشه ای است از انها...
امیدوارم حالات خوش روحی.. حالات شعف الهی..حالات احساس نزدیکی باو...در شما افزون و افزون تر شود..
و بواسطه دعاهای شماو دیگر بندگان خدا راه بر امثال من خطاکار نیز روشن گردد..
ممنونم از حضور پراز احساس شما

زهره جمعه 25 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:01 ب.ظ http://asemuniya.mihanblog.com

سلام بزرگوار
مطلبتون قشنگ بود.

سلام بر شما
ممنونم که تشریف اوردید
موفق باشید

زهــرا جمعه 25 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:41 ب.ظ

سلام
از دیشب که کامنت شما رو خوندم داشتم فکر میکردم یه جوابی بدم.نشد
خداییش حرف حساب جواب نداره

سلام
یعنی اینهمه فکر میکردید؟
اینقدر فکرتون طولانی شد که مارو نگران کرد!
ممنون از اینکه بالاخره مارو از نگرانی در اوردید!

زهــرا شنبه 26 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 09:53 ق.ظ

آره خب
ممنون از لطف شما
راستی من هم به وعده ام عمل کردم.اتفاقا پنجشنبه شب مراسم دعای کمیل یاد شما بودم.

متشکر از لطف شما
باز هم التماس دعا

زهـرا یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:55 ب.ظ

کسی که در برابر خداوند زانو می زند؛

می تواند در برابر هر کسی ایستادگی کند

سلام بزرگوار
یه روز هست ازتون خبری نیست!

سلام
اومده بودم ولی تایید نشده بود
ممنون از شما

سهبا یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:26 ب.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

سلام برادر بزرگوار . آمدم محض عرض ادب و احترام . به نوشته زیبای دیگری دعوتمان نمی فرمایید ؟

میثاق یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:34 ب.ظ http://misaghm.blogfa.com

سلام
درد و دلتون با خدا خیلی عارفانه و زیبا بود
لطفا برا منم دعا کنید

سلام
خیلی خوش امدید
خدا کند که کلامی بیش نباشد...که نگویند..انها کلمه هوقائلها!!
دعاگوی همه دوستانم..و از همه التماس دعا دارم
ممنون

میثاق یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 03:44 ب.ظ http://misaghm.blogfa.com

سلام
ببخشید یه سوال داشتم
من شنیده بودم دلیل اینکه از نسل حضرت یوسف (ع)پیامبری نیست به این خاطره که حضرت هنگام دیدن پدرشون بعد از پدر از مرکب پیاده شدند اما امروز شنیدم که این داستان صحت نداره و این کار برا پیامبر خدا گناه کبیره محسوب می شه و پیامبران از گناه بدورند
جواب درست کدومه؟

سلام
من که اطلاع از چنین چیزی ندارم
بله پیامبر از گناه بدوره
موفق باشید

اپسیلون دوشنبه 28 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 11:25 ب.ظ http://anti-ebliss.blogfa.com

سلام استاد
لطف کردید تشریف آوردید .بهره بردم.

سلام
خواهش میکنم..
ممنون از لطف شما

زهـرا سه‌شنبه 29 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 05:26 ب.ظ

ایمان دارم که قشنگترین عشق، نگاه مهربان خداوند به بندگانش است، پس من تو را به همان نگاه می سپارم و می دانم تا وقتی که پشتت به خدا گرم است تمام هراس های دنیا خنده دار است ...

صرفا جهت عرض ادب خدمت رسیدم
سلام بزرگوار

سلام بر شما
چقدر زیباست که پشتوانه ادمی خدایی باشد که ...همه چیز اوست..
جقدر زیباست که سر و سر ادمی با معبودی باشد که ..همه چیز اوست..
چقدر دلنشین است سخن گفتن با خدایی که همه دلخوشی اوست..
..و چقدر ارام بخش است همدمی با معبودی که همه ارامش است......
...................
شرمنده الطاف بی دریغتان هستم...
انشاا... مشمول دعایتان باشم..

زهـرا پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 06:44 ب.ظ

خدایا !
خدایاچگونه تورابخوانم درحالی که من، من هستم
(بااین همه گناه ومعصیت)

وچگونه ازرحمت توناامیدشوم درحالی که تو، توهستی

(باآن همه لطف ورحمت)

خدایا توآنچنانی که من می خواهم

مرانیزچنان کن که تومی خواهی


ازمناجاتهای امام سجاد(علیه السلام)


سلام بزرگوار
التماس دعا

سلام
چقدر مناجاتهای امام سجاد دلنشین است!
.........
شرمنده لطف پیوسته شما..

مقصودی پنج‌شنبه 31 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 07:46 ب.ظ

سلام
انگار اینجا خانه تنهایی ها و ارامشم شده است.
هر زمان حالم عوض می شود دلم هوای این خانه را میکند و شاید تا به حال بارها و بارها همه متن ها را خوانده ام و... همیشه منتظر تازه های این خانه هستم.

سلام
خدا را شاکرم...
شرمنده نظر محبت امیز شما هستم...

مریم شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:49 ب.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

سلام استاد!!!
شبتان به روییدن شکوفه های خوشبوی نیایش الهی
مشتاق خواندن مطلبی جدید به سرای شما آمدم اما...
بروز نمی شوید مهربانم؟

سلام
..بله..بالاخره دور بودن ما از قافله..و بروز نبودن1یه جایی باید خودش رو نشون بده!!..وکاش عقب ماندگیمان یکروز و دو روز بود!عمری است که جا مانده ایم!!!دعا کنید سالهای خود را بیابم!..روز پیشکش!..
ممنونم از لطف شما....
چشم..انشاا.. سعی میکنم..!!
لطفتان مزید..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد