نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نجوای سحری

می خواهم از تو بنویسم...برای تو....در لحظاتی که مختص توست..

می خواهم با تو نجوا کنم...باتو...که سخت دلم هوای تورا کرده است...

وقتی می شنوم بی قراری طالبان تورا!

وقتی می خوانم بی صبری مشتاقان تورا!

اشتیاقم بیشتر میشود.. ....آه که چه لذتی دارد اگر جرعه ای از می وصلت نصیب می شد...

دورم از تو اما به عشق تو می آیم تا نجوای سحر را بشنوم...

چقدر مشتاق سکوت سحرم!

چه سکوتی است که دل به فریاد می آید..

در حیرتم .. از همه آیه هایت.. همه زیباست و دلربا..اما سحرت چیز دیگری است...!

چون با تو بودن را در سحر آموختم...

دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند    وندر ان ظلمت شب آب حیاتم دادند.....

نظرات 9 + ارسال نظر
سهبا سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:06 ب.ظ http://sayesarezendegi.blogsky.com/

خوشا به سعادتتون بزرگوار . کاش نیم نگاهی به ما هم داشته باشید در هنگامه غوغای دلتان در وقت سحر !

راستی سلام .

سلام
بنده همان به که زتقصیر خویش عذر بدرگاه خدا اورد
ورنه سزاوار خداوندیش کس نتواند که بجااورد..!
...بله . آنچه از ماست جز شرمندگی و تقصیر و .. نیست...
هرچه هست لطف اوست..که او خود بنده نواز و بنده پرور است
فقط گاه سطری از خواسته های قلبی است که برزبان میاید..!!
از خدای بزرگ میخواهم که این خواسته هارا در حق همه ما مستجاب فرماید
ممنونم از لطف همیشه شما
حق یارتان!

محمد چهارشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:37 ق.ظ

سلام
ای کاش میدانستیم قدر لحظه های ناب را
ای کاش میدانستیم قدر نماز را
ای کاش اینقدر از حقایق دور نمی افتادیم
ای کاش...
التماس دعا

سلام
ای کاش به صورتها اینقدر دلخوش نمیشدیم و کمی در اندیشه سیرتها فرو میرفتیم
ای کاش جایی برای حقایق در زندگی باز میکردیم و اینقدر گرفتار اعتباریات نمیشدیم
ای کاش زمان را اینگونه سریع از دست نمیدادیم و برای سفر ابدی خویش توشه ای برمیداشتیم
و ای کاش که اینقدر سخنان ما با اعمالمان فاصله نمیداشت..
ممنون و التماس دعا

اپسیلون چهارشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:47 ب.ظ http://anti-ebliss.blogfa.com

سلام استاد
وقتی از اینجا اوج می گیرید ...
یاد ما مستضعفان هم بکنید که محتاج به دعای شماییم.

سلام
خداکند که اوج بگیریم
که اگر اوجی نباشد مجبوریم به خاک بسنده کنیم
و آنگاه محروم از همه نعماتی میشویم که خدایمان تدارک دیده است..
خدایا طالبان خویش را روشنی چشمی عنایت بفرما
ممنونم از حضورتان. التماس دعا

آزادی چهارشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 06:22 ب.ظ

نردبان دلم شکسته است میشود برای من کمی دعا کنی؟یا اگه خدا اجازه میدهد کمی به جای من خداخدا کنی؟راستش دلم مثل یک نماز بین راه خسته و شکسته است میشودبرای بیقراری دلم سفارشی به خدا ان رفیق یا وفا کنی مثل همیشه عالی عالی بود استاد احسنتم

سلام برشما
ممنونم از حضورتان
التماس دعا

مقصودی مود چهارشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:08 ب.ظ

دلم دعا می خواهد

جرعه ای از مناجات های شبانه

کمی نسیم

که بوی خدا را می دهد...



دلی آشفته می خواهم...

بی وقفه عاشق...

که سر از پای نشناسد...

و برای ایمانش

بهای گزاف بپردازد...



کاش ببارد!!

کاش دلم امشب ببارد...

و صبح دمان

از من

گلی بروید

به سوی آسمان...



دلم

دعا می خواهد......

کاش ببارد..
کاش امشب دلم ببارد..
که سخت محتاج روییدنم
ممنون از نوشته ..و ممنون از حضورتان..

مریم پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:19 ق.ظ http://najvaye-tanhai.blogsky.com

همه ی حرفها و راز و نیازت با خدا یک طرف
همین نجواهای سحری یک طرف
تو هستی و خدایی که می بینی اش در تاریک روشن اتاقت
و چشمانی که ملتمس بخشش خداوند
مهمان خیسی اشک می شوند
و دستان نیازی که به امید لطف بیکرانه اش
به سوی آسمان
قنوت می شوند
و درست لحظه ای که از بودنش
ناامید می شوی لبخندش را و بغض شکسته ات
حس می کنی
و اینجاست که سر بر خاک می سایی
و هق هق گریه ات
سکوت سرد اتاقت را می شکافد
سلام استاد
خوشا به حال چون شمایانی که اهل سحرید و نجوای دل شب
وقتی که العفو گفتید و دعا به حال بندگان خدا
این حقیر سراپاتقصیر را فراموش نفرمایید
التماس دعا
یا علی مدد

سلام برشما
.. همه حالات ادمی یکطرف
و حالت ارتباطش با معبود
در سکوت شبانه یکطرف..
خدا کند که این حالات نصیبمان شود..
محتاجیم بدعا..
ممنون از حضورتان..

مدیر وبلاگ پایگاه بسیج دانشکده ادب پنج‌شنبه 27 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 12:55 ب.ظ http://zohoor-e-sabz.blogfa.com

خدا گوید تو ای زیباتر از خورشید زیبایم؛ تو ای والاترین مهمان دنیایم؛ بدان آغوش من باز است.
شروع کن! یک قدم با تو؛ تمام گام های مانده اش با من...
با عرض سلام و احترام فراوان خدمت شما استاد بزرگوار. ممنون میشم به وبلاگ پایگاه سری بزنید و با نظرات سازنده خودتون راهنمایی ام کنید.
با سپاس

سلام
خیلی خوش امدید.
امیدوارم در همه حال الطاف الهی شامل حالتان باشد...
انشاا.. خدمت شما میرسم..
از حضور شما ممنون
و منتظر نظرات شما هستم.

... شنبه 29 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 08:33 ب.ظ


می خواستم چیزی بگم. گاهی آدم احساس میکنه اونقدر بده که نمی تونه سراغ خدا بره نه این که ندونه خدا مهربونه نه . خجالت میکشه... از دست خودش خسته میشه... به نظرتون اون موقع باید چی کار کنه؟

سلام
مطابق اونچه خود خداوند گفته ادم نباید باین احساسش توجه کنه..این میتونه یه جورایی وسوسه شیطون باشه که نمیگذاره ادم سراغ خداش بره و یه جورایی میخواد ناامیدش کنه.. کلا یه مطلبی رو بشمابگم واون اینکه خدا در هر حالی بادم امید میده..لذا غیر از امید هر حس محالفش رو ادم نباید گوش بده..همینکه خودتون ام میگین که میدونیم مهربونه..پس دیگه چرا نره سراغش؟
خیلی ممنون که اومدین و سوالتون رو طرح کردین.خوشحال شدم
بازم تشریف بیارین..

سلام... شنبه 13 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 11:49 ق.ظ

سلام استاد
التماس دعا................................................................ همین

سلام
محتاجیم بدعا
ممنون ازشما!
همین؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد