نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

حیات انفسی7

یا حق

نمیدانم کسی این صفحات را میخواند یانه؟!...

وقتی جایی متروکه میشود دیگر رغبتی نیست که به انجا سر یزنی!

روزی  روزگاری اینجا خبرایی بود...برو و بیایی بود...اما الان چه؟..بیش از سه ماه است که درب این خانه را باز نکرده ای! .. .

بله همینطور است...واین وضع روزگار ماست که دایما در تغییر است و تحول . و تو در این  میانه قرار گرفته ای...و چاره ای نداری جز انکه تسلیم باشی...

بگذرم..خواستم از قبل گفته باشم ...بی انکه بخواهم تقصیرم را توجیه کنم...

البته دو هفته ای است که بهمت برخی دوستان کانالی بنام کانال نماز صبح شروع بکار کرده که در انجا قرار بر این است که علاوه بر انتشار تدریجی مطالب این وبلاگ  دیگر مطالب جدید نیز منتشر شود و لذا دوستان میتوانند در صورت علاقه به ان کانال هم متصل شوند با ادرس    namazesobh@

اما بعد!!

امروز مطلبی را در کانال نماز صبح منتشر کردم که در اینجا هم می اورم..و خوشحال خواهم شد اگر نظرات دوستان را دریافت کنم.

حیات انفسی 7

هو المحبوب

معمولا خبر دادن از آینده برای ما جذاب هست ...همه ما علاقه مندیم که به ما گفته شود که در روز حساب با ما چه برخوردی خواهدشد.و چه بسا که برخی از اتفاقات را دال و نشانه از این بدانیم که جای ما بهشت است! و لذا اینگونه اتفاقات برای ما خوشایند است....

اما همه ما از یک امر مهم غافلیم  ...که اتفاقا این امر بسیار در تعیین سرنوشت ما موثر است...و البته ممکن است این را خیلی دیر بفهمیم.

اجازه دهید مثالی را مطرح کنم که همین روزها درگیر آن شدم و اتفاقا همین مورد بود که منشا پیدایش این فکر شد.

فرض کنید شما برای شخص یا اشخاصی برنامه ریزی میکنیدودر طول مدتی که برای آنها برنامه های مختلف را ترتیب میدهید بسیار بفکر آنها بوده و رعایت حال آنهارا میکنید و این چیزی است که همه آنها بدان اعتراف میکنند و بارها و بارها شما را بواسطه اینکه همیشه بفکر آنها بوده اید ستوذه اند و معتقدند که از شما درسهای بسیار یاد گرفته اند و شما هم خوشحالید که اینها خیلی درس آموخته اند و وضعیت تحصیلی آنها هم بالاست. البته فرض بر اینست که اینها شاگردان درس دین و اخلاقند.

حال شرایطی پیش میاید که درسی برایشان گذاشته میشود که مطابق میل آنها نیست ولی شما هم چاره ای جز گذاشتن این درس را ندارید و از آنها درخواست میکنید که این شرایط را درک کنند ولی بیکباره با موج اعتراضاتی مواجه میشوی که نه تنها شرایط جدید را برنمی تابند بلکه در گذشته تو هم تردید میکنند و همان افرادی که آنهمه تو را میستودند زبان به انتقاد گشوده و ....در حدی که واقعا احساس ناتوانی میکنی!!...این در حالی است که تو گمان میکردی اینها دروس ادب و صبر و گذشت و...را با نمرات عالی گذرانده اند !!ولی هم اکنون در برابر اولین صحنه عملی اینچنین ضعف از خود نشان میدهند!...

اینجاست که میفهمی در همه این مدتی که تضور میکردی و تصور میکردند که حرکت و تلاش و جهادی داشته اند این اتفاق نیفتاده و اینها هیچ گام عملی به جلو نرفته اند و گرنه اگر عملا پیش رفته بودند صبر در چنین شرایطی اینقدر برایشان دشوار نبود...

حال میخواهم بگویم وضع ما و خداوند از همین قرار است..خداوند همیشه و همیشه به ما نعمت میدهد ولی  ما به مجرد اینکه صحنه ای را مطابق میل خود نمی یابیم متوقف میشویم  غافل از آنکه  دقیقا همین صحنه هاست که ما را عملا به جلو میبرد! یعنی چه بسا با تحمل این شرایط گامهای بزرگی را در عمل برداریم که با دهها سال مطالعه و ..حاصل نمیشود.واینست تفاوت علم با حکمت. حکمت حاصل عمل است..که علم حقیقی هم همانست و این حکمت و علم حقیقی از سوی خداوند و به عنوان پاداش حرکت عملیش باو داده میشود! دلخوش به پاداشهای اعتباری دنیا و مقامات و مدرکهای اعتباری نباشیم که اینها در پیشگاه حقیقت پشیزی ارزش ندارد.....

حیات انفسی 6

یا هادی

روز پایانی تیرماه 94 است....

و سال تحصیلی 93-94 باتمام رسید....و تا چشم باز کنیم سال تحصیلی 94-95 شروع خواهد شد..و باز تکرارتاریخ....

اما از حیات انفسی چه خبر؟...

بهترین ماهها برای این حیات یعنی ماههای رجب..شعبان و رمضان سپری شد.....ایا دیگر امیدی هست؟...

روز پایانی ماه مبارک رمضان در جمع نمازگزاران نماز صبح خوابگاه عرض کردم که هرچند این ماه شریف سپری شد اما چه جای نگرانی که خدای رمضان هست! ماه رمضان رفت اما خدای رمضان هست! که او همیشه بوده و هست...که او همیشه مراقب و محافظ ومربی و هادی بنده خودش بوده و هست ...که اصلا هرچه هست هم او بوده  و جز او چیزی نبوده....پس چه جای نگرانی است..و حیات انفسی همین است که توجه کنی که او هست...در تعطیلات هم  هست همانطور که در تحصیلات هست!..در خانه هست همچنان که در مسجد هست... ...حیات انفسی اینست که بدانی که هیچ لحظه ای تنها نیستی..و بدانی که در همه حال و در همه کارها و در همه شرایط  باید فقط از او کمک بخواهی ....یعنی اینکه هیچ بودن خودت و همه قدرتهای غیر او را دریابی..و نگرانی از هیچ چیز جز او بدل راه ندهی....یعنی اینکه حیات درونی خودت را که باو و حضور او وابسته است با هیچ چیز دیگری معاوضه نکنی...یعنی اینکه در دوراهیهای دشوار که از یکسو همه موقعیتهای دنیوی را در مخاطره میبینی و از سوی دیگر رضایت او را مشاهده میکنی  خوذ ت را بدنیا نفروشی....یعنی باورت شود که فقط در این صورت حیات و زندگی خواهی داشت....

ووقتی اینگونه اندیشیدی ..دیگر چه هراس؟ و چه ترس؟ و چه اضطرابی میتواند خود را بر تو تحمیل کند؟..زیرا او همیشه هست ..همیشه با تو هست..هروقت بخواهی کمکت میکند..از مادر بتو مهربان تر است و برهمه کار تواناست و به همه چیز اگاه.....

خدایا توانم ده که میدانم  توانم میدهی..

و مرا در طریق خودت هدایت کن...که مطمانم هدایتم میکنی...

حیات انفسی5

خدایا...میهمانی تو در حال اتمام است..ضیافتی که بهترین فرصت برای احیای دل بود..ضیافتی که بدنبال دو ماه شریف رجب و شعبان بود  و هم اکنون همه این فرصتها در حال اتمام است...خدایا...مثل همیشه احساس میکنم این فرصت هم از کفم رفت..و فقط باز هم این لطف و عنایت توست که دستگیر من است ان شاا.......خدایا در این فرصتها بمن اموختی که چگونه قدر ناملایمات و امور ناخوشایند را بدانم.اینها میتوانند نیات مرا در خالص شدن برای خودت کمک کنند .خدایا دریافتم که در مکاره حضور نامحسوس تو را ببینم و باز دریافتم که احساس این حضور چقدر برایم شیرین است.تو از رهگذر مکاره راه انس با خودت را بمن چشانیدی...از تو سپاسگزارم...خدایا میدانم که هیچگاه مرا رها نکرده و نمیکنی...فقط کافی است نشانه های تو را بدرستی دریافت کنم....کمکم کن....


حیات انفسی 4

یا مدبر

ماه شریف رجب از نیمه گذشت...ومن در حسرت ایام گذشته ...

خدایا وقتی قرار است فرصتی از فرصتهای زیبای معنویت فرا برسد شوقی دارم ...ووقتی رو باتمام است حسرتی مرا فرا میگیرد..حسرتی تلخ...خدایا نکند این حسرت در قیامت نیز تکرار شود و انروز باخودم بگویم  واحسرتا علی ما فرطت فی جنب الله...؟؟هرگاه به لطف تو مینگرم امیدوار میشوم..اما براستی من با این همه نعمت تو چه کرده ام؟ ایا بمن نخواهی گفت که..که تو در برون چه کردی که درون خانه ایی؟...قبول دارم..توقعم خیلی خیلی بیشتر از انچیزی است که استحقاق من است. اصلا استحقاقی ندارم....هرچه هست لطف توست...پس بگذار فقط عذرخواهی کنم و از تو بخواهم که ..خدایا در این ماه بزرگ که دوستانت با شوق و عشق و تلاش و ...انرا سپری میکنند  این بنده کمترین خودت هم را بی نصیب مگذار... 

............ 

چند سطر بالا را زمانی نوشتم که نیمه دوم ماه شروع شده بود و چون متن ناقص ماند ادامه اش به تعویق افتاد و اکنون که ادامه اش را مینویسم به روزهای پایانی ماه نزدیک میشویم....و همچنان حسرت این ایامی که میگذرد بر دل مانده است... 

بگذرم... 

در دعای این ماه خواندیم  خاب الوافدون علی غیرک.... 

گاهی براستی ادمی دلگیر میشود از این مسلمانی که ما داریم...از این خداپرستی که همه چیز پرستی است بجز خداپرستی...واقعا رفتاری که ما داریم نشانه و اثری از وفود به خدا در ان دیده میشود؟یا هرچه هست وفود به غیر است؟ 

بگذارید با مثالی منظور خودم را روشنتر بگویم... 

دغدغه ای که ما هرروزه بدنبال ان هستیم چیست؟ انچه ذهن ما را به خود مشغول کرده و سخت در طلب ان میباشیم چیست؟ایا ما در طلب تقرب به خداییم و از هر کار و نیتی میخواهیم به این هدف نزدیک شویم؟..یا اینکه برعکس است ..یعنی بدنبال اهدافی دنیوی هستیم و برای رسیدن به انها خدا را هم وسیله قرار میدهیم؟ به تعبیر دیگر دینداری ما برای رسیدن و قرب به خداست ؟ یا از ابزارهای دینی مثل دعا و توسل و نذر و ...برای رسیدن به اهداف دنیوی بهره میجوییم؟چند درصد دعاها و خواسته های ما در مشاهد مشرفه برای سبک کردن بار دنیا و تقرب به اوست؟ و چند درضدش برای امیال دنیوی؟..بنظر میرسد فعلا از این همه تشکیلات عریض و طویل دینی تنها چیزی که بدست نمیاید ومظلومتر از همه هست خود خداوند است!!! نام خدا بر زبان ها میچرخد اما...!!! 

نظر شما چیه؟