نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

نماز صبح

ان ناشئه اللیل هی اشد وطئا و اقوم قیلا

زلزله


وقتی در خواب هستی و احساس میکنی زمین میلرزد...ابتدا تصور میکنی خواب میبینی اما کمی بعد میفهمی که این خواب نیست! زمین لرزید!

به همین راحتی! شاید اگر چندثانیه دیگر ادامه می یافت دیگر نمیتوانستی در مورد این حادثه سخنی بگویی! بیکباره طومار همه چیز در هم پیچیده میشد! همه آرزوها و خواسته ها و ناخواسته ها! بی هیچ تفکیکی از یکدیگر!

هر لحظه زندگی ما آبستن زلزله ای است و آنگاه که زلزله میشود دیگر تو نیستی که تصمیم میگیری...آنگاه فقط میبینی! چه را می بینی؟ حاصل کار خودت را بی هیچ تغییری! چون فرصتی برای ویرایش به تو داده نشد:

اذا زلزلت الارض زلزالها و اخرجت الارض اثقالها....یصدر الناس لیروا اعمالهم!

چه لحظه عجیبی است! مواجه شدن با خود اعمال! راه فراری هم نداری! چون اعضا و جوارح به زبان میآیند و خود گواهی میدهند! ...چقدر آدمی غافل است! 

کاش این زلزله بتواند زلزله ای در ماایجاد کند ...تا صحرایی شویم! که دیگر از خرابی آوار نگران نباشیم! ...تا بر بالای سرخود خروارها سنگ و خاک مهیا نکرده باشیم! ...هر چه برسر ما فرو میریزد حاصل کار خود ماست!

فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره ومن یعمل مثقال ذره شرا یره

حتی باندازه مثقال هم در حق تو اجحاف نمیشود! پس مراقب باش چه میکنی!

هرکه صحرایی بود ایمن بود از زلزله

هرکه دریایی بوداورا چه باک از جامه کن!

@namazesobh

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد