بخش عمده ای از ناخرسندی ها به ارتباط ما با دیگران برمیگردد.احساسی که نسبت بآنها داریم و عکس العملهایی که از آنها میبینیم و حال آنکه این تصورات هیچیک ربطی به حقیقت ندارند! گویا دغدغه چیزی را داریم که هیچ نقشی در حقیقت ما ندارد! ولی در غالب اوقات افراد حاضر نیستند این دغدغه ها را رها کنند با اینکه خودشان اقرار دارند که این افکار موجب ناراحتی و اضطراب آنها میشود.اینجاست که معلوم میشود معرفت و آگاهی به حقیقت امور چقدر میتواند در تغییر حالات و نگرانیهای آدمی موثر باشد.طبیعتا وقتی مدتها دیگران و نظراتشان برای ما اهمیت داشته اند براحتی نمیتوان از آنها عبور کرد اما وقتی آدمی به حقیقت خودش معرفت پیدا میکند میبیند که نگاه دیگران هیچ نقشی در آن ندارد و درنتیجه بخش عمده ای از نگرانیهایش خودبخود از بین میرود. اگر انسان خودش را پیدا کند متوجه میشود که همه آنچه میخواهد در درون خود اوست و هیچ نیازی به دیگری ندارد!
گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود
طلب از گمشدگان لب دریا می کرد!
@namazesobh