هم اینک مطالب گروهی را در فضای مجازی نگاه میکردم که با تصویری آشنا روبرو شدم.شخصیتی که همیشه در ذهن من بزرگ ، وبی نظیر بوده...و خاطراتی بی بدیل را همیشه با خود بهمراه داشته است.هیچگاه حلاوت سخنان روشنگر و عمیق او از من دور نشده و هیچوقت شور و عشق و معرفتش از خاطر نمیرود.او از جنس همان مردان بی ادعایی بود که چندروزی برتارک این مرز وبوم درخشیدند ولی چون فراتر از زمان خود میاندیشیدند زمانه نتوانست آنها را بشناسد..و مظلومانه رفتند. ..
34سال پیش در چنین روزی بود! آن روز دشوار و تلخ..سال آخر دبیرستان بودم...که خبر رسید "سیداحمدرحیمی" امروز تشییع میشود...یادم نمیرود التهاب آنروز...از شدت التهاب مدرسه تعطیل شد...بعدا که خاطرات شهید محمد شهاب را خواندم دیدم که او هم آنروز چه التهابی داشته...وبرای رسیدن به تسییع از قم به بیرجند چقدر بی تاب بوده است.آری.."احمد و محمد" دو یار عاشقی بودند که بسیار فراتر از زمان خود میزیستند و با شهادتشان برای همیشه ماندنی شدند...
این ابیات از شهید احمد نشانگر شوق و اشتیاقش به لقای پرودگارش است:
پرواز کن..پرواز کن...
پرهای خود را بازکن..
یکباردیگر در رهش این نغمه را آغاز کن
مولا بسویت آمدم...آغوش خود را باز کن..
@namazesobh